عقیق: ۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰، آیتالله سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه در پی یک دوره بیماری، دعوت حق را لبیک گفت. درگذشت ایشان چنان سنگین بود که امام خمینی رحلت علامه را «ضایعهای برای حوزههای علمیه و مسلمین» خواندند.
یک «جلسه جالب و شیرین»
امام و علامه مراودات بسیاری با یکدیگر داشتند؛ این مراودات هم شامل مسائل علمی میشد و هم پیرامون مسائل سیاسی بود. آیتالله ابراهیم امینی از شاگردان علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) دراینباره می گوید: «زمانی که در مدرسه حجتیه ساکن بودم، در درس خارج فقه و اصول امام خمینی(ره) و درس فلسفه علامه طباطبایی شرکت میکردم و به این دو استاد بزرگوار شدیداً ارادت داشتم. قصد کردم آن دو عزیز را به مهمانی در حجره مدرسه دعوت کنم، ولی در پذیرفتن دعوت اطمینان نداشتم؛ خوشبختانه با کمال سادگی دعوتم پذیرفته شد. از این توفیق بسیار شادمان بودم؛ زیرا مدتها بود که آرزو داشتم روزی با این دو استاد محبوب همغذا شوم.
غذایی ساده و طلبگی در حجره طبخ کردم و در انتظارشان بودم. بعد از نماز ظهر و عصر تشریف آوردند. برخورد آن دو بزرگوار در حد احترام و سلام و احوالپرسی متعارف بود. بعد از پذیرایی مختصر خواستم از فرصت استفاده کنم و با طرح یک مسئله فلسفی، آن دو استاد فلسفه را به بحث و جدال طلبگی بکشانم. بدون اینکه به شخص خاصی توجه کنم، مسئلهای را مطرح ساختم. هر دو نفر کاملاً گوش میدادند؛ قریب یک دقیقه هر دو نفر سکوت کردند. بعد از آن علامه بهعنوان احترام نگاهی به امام کرد، شاید در جواب پیشقدم شود، ولی با تبسمی از ایشان مواجه شده، علامه جواب سؤال را داد و امام همچنان ساکت بود و گوش میداد. بعد از آن مسئله دیگری را از امام سؤال کردم جواب داد، علامه کاملاً گوش میداد ولی وارد بحث نشد. بههرحال موفق نشدم این دو استاد را به بحث طلبگی وارد سازم.» آقای امینی با اینکه - به تعبیر خودش - موفق نشد دو استاد را به بحث و جدل علمی بکشاند، اما شاهد احترام متقابل علامه و امام به دیگری بود و ازاینرو از خاطره آن روز، به عنوان یک «جلسه جالب و شیرین» یاد میکند.[۱]
علامه گفت: ایشان استاد من، آقای خمینی هستند
علامه نسبت به امام احترام ویژهای قائل بوده و حتی ایشان را «استاد» خویش میخواند. آیتالله سید علی خامنهای خاطره جالبی در این باره نقل میکنند. ایشان میگویند: «یک وقتی علامه سمنانی[۲] آمده بود قم، همه علما رفته بودند دیدنش؛ آقای خمینی هم بود، آقای طباطبایی هم بود. از بس قیافه آقای خمینی و آن متانت، در ذهن آقای علامه سمنانی ـ پیرمرد ملایی بود ـ جلوه کرده بود، خیال کرد که او علامه طباطبایی است؛ چون قبلاً هم «تفسیر المیزان» یا مثلاً «روش رئالیسم» را خوانده بود و به مقامات علمی و مقامات فلسفی ایشان واقف بود، فکر میکرد که آن صورت ذهنی با این چهره و این قیافه تطبیق میکند و شروع کرد با آقای خمینی به گرم گرفتن و اینکه بله، من کتاب شما را خواندهام، المیزان را خواندهام. آقای خمینی هم آدمی [نبود] که دستپاچه بشود، مثلاً فوراً بگوید که نخیر! من نیستم، یا خجالت بکشد که حالا او دارد اشتباه میکند، چنین آدمی نبود واقعاً. مثل کوه همینطور نشسته بود و گوش میکرد. آقای طباطبایی هم نشسته بود جلوی ایشان؛ دید که علامه سمنانی دارد اشتباه میکند، برای اینکه این اشتباه ادامه پیدا نکند، رو کرد به علامه سمنانی و گفت طباطبایی من هستم؛ ایشان استاد من، آقای خمینی هستند.»[۳]
دیدارهای علامه و امام بعد از پیروزی انقلاب
ارتباط صمیمانه امام و علامه که حاکی از علاقه و ارادت طرفین به همدیگر بود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان ادامه داشت. علامه در نخستین روزهای بازگشت امام به کشور در بهمن ۵۷ در اولین فرصت به دیدار ایشان شتافت. خانم منصوره روزبه همسر دوم علامه طباطبایی که در سفر به تهران استاد را همراهی میکرد در اینباره میگوید: «امام [در] سال ۱۳۵۷ و بعد از تبعیدشان که [به کشور] تشریف آوردند، علامه در مدرسه علوی به دیدنشان رفتند. من هم همراهشان آمدم. من رفتم خانه برادرم. آنها هم رفتند دیدن امام. آقا تشریف بردند مدرسه علوی، امام را دیدند و امام هم وقتی آمدند قم بازدید ایشان را پس دادند.»[۴]
چنانکه همسر علامه میگوید، امام در نخستین روزهای ورود به قم در اسفند ۱۳۵۷ و در جریان دیدار با علما، به دیدار علامه طباطبایی نیز رفتند. آیتالله ابراهیم امینی که از سوی امام خمینی مأموریت داشت تا امور مربوط به هماهنگی این دیدار را مهیا نماید به یاد میآورد که امام پس از ورود به قم «روزی به من فرمودند میخواهم به دیدار آقای طباطبایی بروم. مطلب را با علامه طباطبایی مطرح کردم و برای دیدار وقتی تعیین شد. منزل علامه جنب محل دیدوبازدیدها و سخنرانیهای امام واقع شده بود. به همراه امام خدمت علامه رسیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی گرم و مشفقانه، امام به علامه فرمود: این سروصداها و بلندگوها اسباب مزاحمت شما را فراهم ساخته و آسایش را از شما سلب کرده است. از شما معذرت میخواهم. علامه بعد از تبسم گفت: شما هم اذیت میشوید، چارهای نیست، امیدوارم به نفع اسلام و مسلمین باشد.»[۵]
شهید آیتالله بهشتی نیز در همین رابطه میگوید: «وقتی امام به قم رفتند و در کوچه استاد علامه طباطبایی ساکن شدند، همسایههای اطراف برای سهولت رفتوآمدهای مردم به محضر امام، خانهها را خالی کرده بودند. وقتی علامه نیز به امام گفته بود اگر لازم است ما هم تخلیه کنیم؛ امام فرموده بودند: همجواری شما برای ما مغتنم است.»
هرچه از دوست رسد نیکوست
آیت الله احمدی میانجی نیز خاطره مشابه را نقل میکند که حاکی از احترام و علاقه علامه نسبت به امام خمینی است. او میگوید: «زمانی که انقلاب پیروز شد، امام [در قم] در همسایگی علامه مستقر شدند، در واقع در همسایگی آقای طباطبایی منزل آقای یزدی بود که امام در آنجا مستقر شده بودند. صدای بلندگوی منزل امام خیلی زیاد بود. [طبیعتاً آمدوشد به منزل امام در آن برهه خارج از حد معمول بود و سروصدا نیز زیاد بود؛ مضافاً اینکه علامه ناراحتی اعصاب نیز داشت] روزی خدمت علامه بودم. یک نفر به ایشان گفت: با این سروصدا اذیت نمیشوید؟ ایشان لبخندی زد و فرمود: هر چه از دوست رسد نیکوست.»[۶]
پینوشت:
۱. ابراهیم حاج امینی نجف آبادی، خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، صص ۹۲ و ۹۳
۲. علامه محمدصالح حائری مازندرانی از شاگردان آخوند خراسانی بود. وی از روحانیون مبارزی بود که فعالیتها و سخنرانیهایش علیه رضاخان موجب دستگیری و تبعید او به سمنان شد. وی به علت اقامت طولانی مدت در این شهر به «علامه سمنانی» معروف شد.
۳. عبد صالح خدا (برشهایی از زندگی و سیره مبارزاتی امام خمینی در بیانات آیتالله خامنهای)، تهران: صهبا، چاپ دوم، ۱۳۹۶، صص ۳۱ و ۳۲
۴. «اینها شاگردان مرا میکشند (گفتوگوی اختصاصی با منصوره روزبه همسر علامه طباطبایی درباره روش و منش انقلابی علامه در دوران مبارزه)»، ماهنامه عصر اندیشه، شماره ۹، آبان ۱۳۹۴، ص ۱۴۴
۵. ابراهیم حاج امینی نجف آبادی، خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، صص ۲۵۱ و ۲۵۲
۶. عبدالرحیم اباذری، خاطرات آیتالله احمدی میانجی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۶، ص ۱۳۲