عقیق: صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید و به نامهای خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهجالبلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان میکند.
صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعهای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پارهای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است.
در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است.
دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را میخواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان میکند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد.
حضرت زینالعابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاسگزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد شده است. قسمت بیست و پنجم آن را با هم میخوانیم:
«وَ إِنْ مِلْنَا فِیهِ فَعَدِّلْنَا، وَ إِنْ زُغْنَا فِیهِ فَقَوِّمْنَا، وَ إِنِ اشْتَمَلَ عَلَیْنَا عَدُوُّکَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَنْقِذْنَا مِنْهُ»
ترجمه این فراز از دعا این است که خدایا اگر ما در ماه رمضان به انحراف تمایل پیدا کردیم، ما را تعدیل فرما و اگر به کژراهه رفتیم، تو ما را باز گردان و استوار نما، و اگر دشمن تو (شیطان)، بر ما سیطره یافت، ما را از دست او رهایی بخش! معمولاً دعاها، یا مربوط به گذشته است یا مربوط به آینده.
یا از خدا میخواهیم تا کارهای زشت و گناهان گذشته ما را بیامرزد و آثار جانبی آن را از ما برطرف و محو نماید و یا از خدا میخواهیم تا توفیق دهد که کارهای خیر انجام داده و به وظایف شرعی؛ خود عمل کنیم. آیا وقتی ما مشغول به کاری هستیم احتیاج به دعا و نیاز به کمک الهی نداریم؟ آیا عنایت الهی تنها برای کارهای گذشته یا کارهای آیند ماست؟ باید توجه نمود به اینکه انسان هر کاری که انجام میدهد، در همان وقت، احتیاج به کمک خدا دارد.
انسان هر قدمی که برمیدارد ممکن است، ورود به کژراهه باشد. در هر روز ده مرتبه، در نماز باید بگوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ». یکی از اسرار و برکات و فواید این تکرار آن است که انسان دائماً توجه داشته باشد که در هر لحظه ممکن است فریب شیطان ما را به ضلالت افکنده و از راه راست به در آورد. خدا باید ما را در راه راست هدایت نموده و پایدار بدارد.
انحراف تدریجی
در این چند فراز از تعبیر «میل»؛ و «زیغ»؛ که معانی نزدیک به هم دارند، استفاده شده است. در کتابهای لغت، این دو واژه را با همدیگر معنا میکنند: «زاغَ: ای مالَ»، در هندسه هم گفته میشود خط عمود و خط مایل. مفروض این است که ما در مسیر مستقیم باید پیش برویم.
این مفهوم در قرآن است: «صِراط المُسْتَقِیم»؛ در آیات دیگر قران نیز این بخش تکرار شده است: «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»، «إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» مفروض آن است که مسیر زندگی انسان باید مستقیم باشد و انحراف نداشته باشد. اگر انسان در هنگام حرکت به سمت و سویی مایل شد، از یک نظر مثل باری میماند که از روی مرکب کج بشود. بار هنگامی سالم به مقصد میرسد که مستقیم بر روی مرکوب قرار گرفته باشد؛ اگر بار کج بشود، حتماً آسیب میبیند.
مثل معروفی است که میگوید «بار کج به منزل نمیرسد»؛ یا وقتی در راه مستقیم از کنار جاده خارج شده و حرکت کنیم، چه انحراف به دست راست، یا دست چپ، هنگامی که زاویه باز شد، در آغاز انسان به جاده نزدیک است و فکر میکند، میتواند سریع به جاده باز گردد ولی هر چه بیشتر پیش میرود، از مسیر درست نیز بیشتر منحرف میشود. اگر این خط حرکت تا بینهایت ادامه پیدا کند از مسیر نیز بینهایت منحرف میشود. از همین رو در هر قدمی که برمیداریم باید خدا حافظ ما باشد، و راه درست را به ما نشان دهد و توفیق دهد تا در مسیر حرکت انحراف پیدا نکنیم. اگر تصور شود که خداوند تنها با یک دعا تا پایان عمر، ما را از انحراف حفظ میکند و با انجام دعا ما میتوانیم هر کاری انجام دهیم و از انحراف نیز حفظ شویم، نوعی خود فریبی است.
سنت الهی و لزوم استفاده از اسباب
خدای متعال افعال خود و دعاها را نیز در چارچوب سنتهای الهی انجام داده و اجابت میکند. اگر خواسته انسان یک خواسته جدی باشد که در مسیر مستقیم حرکت نموده و انحراف پیدا نکند، باید به وسایلی که خدای متعال در اختیارش گذاشته و تابلوهای راهنمایی که در بین راه قرار داده، توجه بنماید. اگر انسان به دنبال این است که به اشتباه از جاده منحرف نشود باید به تابلو نگاه نموده و ببیند که جاده به کجا منتهی میشود.
اما اگر بدون توجه انسان وارد جاده فرعی شود و آن وقت بگوید خدایا ما را حفظ کن، این دعا هیچ گاه مستجاب نمیشود؛ و خلاف سنت الهی است. این کار مثل شوخی کردن و استهزاء خدا است، العیاذبالله. مثل کسی است که از پشت بام ساختمان هفت طبقه خود را به پایین پرت کند و بگوید خدایا من را نگه دار. ممکن است در هنگام ضرورت و اتفاق، انسان بدون تقصیر در پرتگاهی بیافتد و در آنجا از خدا کمک بخواهد.
در چنین جایی ممکن است که خدا دعا را مستجاب کند. و براساس مصلحت، حتی اگر خلاف قوانین طبیعت هم باشد، او را حفظ فرماید. اما اگر از روی عمد و بیدلیل انسان خود را به پایین بیاندازد و بگوید خدایا من را نگه دار، این دعای واقعی نیست.
در حدیث قدسی، داستان معروفی نقل شده که با مبانی دینی و معارف دینی هم سازگار است. حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام با حالت بیماری برای مناجات به کوه طور رفتند و عرض نمودند خدایا بیمار هستم و مرا شفا بده. خطاب شد به نزد طبیب میروی و دارویی را که او برای تو تجویز میکند تهیه و استفاده میکنی تا من نیز تو را شفا دهم. حضرت موسی بازگشت و آن دارو را تهیه و استفاده کرد و خوب نشد. بار دیگر به نزد خدا آمد و گفت خدایا من آن دارو را استفاده کردم و خوب نشدم. خطاب شد ما به تو فرمودیم برو به نزد طبیب تا برای تو دارو را تجویز کند و سپس استفاده کن تا آنوقت تو را شفا دهیم. تو به نزد طبیب نرفتی. طبیب را نیز ما قرار دادهایم.
مؤثر حقیقی خداوند است
بنابر این دعا وقتی مستجاب میشود، که انسان از اسباب استفاده کند ولی باید توجه داشت که وسایل و اسباب کارهای نیستند، و همه امور به دست خداست «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ». وقتی دعا میکنیم خدایا من بیمارم و مرا شفا بده! باید از وسایلی که خدا قرار داده استفاده کنیم و سپس با دعا از خدا شفا را بخواهیم، برای اینکه توجه داشته باشیم، تأثیر حقیقی از اوست؛ همه تأثیرات الهی براساس سنتهایی است که خدا در این عالم برای مصالح بیشماری قرار داده است.
روح همه این امور نیز به زمینه امتحان برمیگردد. آیا طبیب به وظیفه خود عمل میکند یا خیر؟ داروساز به وظیفه خود عمل میکند یا خیر؟ صدها و هزارها مصلحت، در رابطه بین طبیب و مریض برقرار است. حکمتها و آزمایشهای فراوانی برای دهها نفر، در جریان یک بیماری اتفاق میافتد. عالم برای امتحان خلق شده.
ولی کار اصلی و تأثیر حقیقی از اوست. اگر خدا اراده کند، اثر میکند. دعا برای آن است که ما توجه کنیم که مؤثر حقیقی اوست. اگر هنگامی که اسباب فراهم نباشد و در عین حال ناامید نباشیم، خدا از راه دیگر و از راه غیبی و غیرعادی نیز میتواند شفا بدهد. برای خدا، بودن اسباب و نبودن اسباب فرقی نمیکند. برای ما بودن اسباب، حکمتها و مصالحی دارد که خدای متعال اراده کرده تا انسانها از آن اسباب استفاده کنند و با انجام وظایف و تکالیف خود تکامل پیدا نمایند.
وسوسههای شیطانی در نیتهای خیر
اگر انسان شعور و حضور ذهن داشته باشد و شیطان او را به غفلت و نسیان مبتلا نکند، باید بداند که هر سخنی که میگوید برای آغاز هر جمله و برای ادامه سخن احتیاج به یاری و عنایت خدا دارد. اگر خدا نخواهد پس از گفتن حرف اول، برای گفتن حرف دوم، قدرت از انسان گرفته میشود، یا از یاد انسان میرود و عارضهای یا بیماری یا سکته پیدا میشود، ممکن است نیت برخی کارها پاک و سالم باشد و از آغاز کاری را که شروع میکنیم برای خدا و با قصد خوب انجام بگیرد اما پس از شروع، شیطان وسوسه کند و بگوید «اگر فلان شخص ببیند که تو اینجا آمدهای، بسیار خوب است چرا که بعدها به درد تو میخورد!»؛ این میشود «ریا». یا این که بگوید سخن تو را بعداً دیگران نقل میکنند و در شهرهای دیگر آوازه سخنان تو خواهد پیچید و دیگران نیز استفاده میکنند و میگویند عجب سخنان خوب و مطالب درستی! این میشود «سمعه». خدای متعال میفرماید: «أَنَا خَیْرُ شَرِیک» «هر کسی در کار خود یک سهم کوچکی برای غیر من قرار بدهد، من سهم خود را میبخشم. کاری که من در آن شریک داشته باشم، قبول نمیکنم.»؛ بر همین اساس انسان، لحظه به لحظه احتیاج به خدا دارد تا به او عنایت فرماید که شیطان او را فریب ندهد.
ممکن است در برخی اوقات یک چیزی به ذهن انسان خطور کند و آنرا در کار ترتیب اثر دهد. پس از مدتی آشکار میشود که آن القا شیطان بوده است. انسان در هر روز و هر لحظه و هر ساعتی، در معرض سقوط و اشتباه و انحراف است.
طلبه در آغاز ورود به حوزه واقعاً للّه و فیاللّه اقدام میکند، جز رضای خدا و خدمت به دین و ثبت نام او در طومار سربازان حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف، هیچ قصد دیگری ندارد. طلبه حاضر است از همه چیز بگذرد تا در این راه موفق بشود و جز سربازان امام زمان (ع) حساب بیاید. کم نیستند طلبههایی که در آغاز با صفا و خلوص و پاکی وارد حوزه میشوند و مثل یک پارچه نور، و غنچه گل، کار خود را شروع میکنند.
اما پس از مدتی تحت تأثیر محیط و شرایط زندگی، نیازهایی در زندگی پیدا میشود، که آرام آرام انگیزههای آنان سست شده و هدفهای دیگری نیز مدنظر قرار میگیرند. وقتی قصد انسان آلوده شد، و خلوص و پاکی و صفا رخت بر بست و خدای ناکرده مهار انسان در دست شیطان قرار گرفت، آرام آرام به جای مقاصد حلال دنیوی، مقاصد غیرحلال نیز ضمیمه میشود. آن هنگام است که انسان از اوج به حضیض دوزخ سقوط کرده و همنشین شیاطین و افراد فاسد و منحرف و دشمنان دین نعوذبالله. خواهد شد.
در این مورد نمونههای فراوان وجود دارد. از روز اول که انسان کاری را آغاز میکند ممکن است قصد او خالص باشد. چنین کسی نمیتواند، مطمئن باشد که تا پایان راه، خدا او را حفظ کند. اگر میخواهد خدا او را حفظ کند لحظه به لحظه باید از خدا بخواهد تا او را حفظ کند.
پایههای بینشی و گرایشی در رفتارهای اختیاری
رفتار اختیاری ما دو پایه اساسی دارد: یک پایه شناختی و بینشی و یک پایه گرایشی و ارادی. نخست آنکه انسان باید بداند که چه کار باید بکند و دوم آنکه باید بخواهد آن کار را انجام دهد. شیطان در هر دو مرحله میتواند با وسوسه، نفوذ کند. شیطان در شناخت انسان خدشه وارد کرده و شک ایجاد میکند. به عنوان نمونه انسان در آغاز طلبگی فکر میکند که این راه امام زمان (ع) است و با پاکی و کمال اطمینان خاطر وارد حوزه میشود.
اما پس از مدتی براساس شرایط روزگار «بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» میگوید، طلبگی هم شد کار؟ آیا خدا به هیچ کار دیگری راضی نیست؟ امام زمان (ع) فقط به طلبهها نیاز دارد؟ وارد کارهای دیگر میشویم تا به جامعه خدمت کنیم! طبیعی است که کارهای دیگر درآمد بیشتری دارد، برای اینکه خود را قانع و توجیه کند به بیان نقطه ضعف از روحانیت میپردازد و میگوید: علما چنینند و چنانند و دنیا را نشناخته و موقعیتها را درک نمیکنند.
پس از مدتی نیز با خروج از طلبگی، گاه به یک ضد روحانی، ضد آخوند و سپس ضد دین تبدیل میشود. خودم کسانی را میشناختم که در کلاس درس تفسیر بنده شرکت میکردند، و با آنها ارتباط داشتیم. بعضی؛ از آنان جز منافقین شدند و اکنون در کشور هلند زندگی میکنند.
از بهترین شاگردان من نیز بودند. پیش از انقلاب چند سال زندان بودند و پس از انقلاب نیز به برکت انقلاب و آزادی از زندان رفتند به خارج از کشور! بعضی از آنان نیز در داخل کشور هستند که شاید کمتر از آنها نباشند. آنها یک مسیری را سپری کردند و اینها مسیری دیگر را. انسان باید توجه پیدا کند که نیاز به خدا فقط برای جبران گذشته و تأمین آینده نیست بلکه باید بداند که هر لحظه هم از نظر فکر و هم از نظر اراده و خواست در معرض انحراف است.
کلمه «زیغ»؛ هم در کجروی و هم در کجاندیشی هر دو استفاده میشود.«فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ» خدا مردم را هدایت کرد، اما آنها خود منحرف شدند، چرا که در عمل به کجروی ادامه دادند. گاهی انسان میداند، که دارد کار اشتباه و غلطی انجام میدهد، اما خود را به بیخیالی و نفهمی میزند و تغافل میکند. گویا توجه ندارد اما در عمق دل توجه دارد. به گونهای رفتار میکند که گویا اصلاً چیزی نشنیده است.
پس از مدتی که او را متوجه میکنند، حتی از رفتار خود دفاع میکند، لج کرده و عناد میورزد. فرآیند لجبازی و عناد یک مسئله روانی است. روانشناسان باید تحلیل کنند، که چطور انسان لجباز میشود. آنچه که آشکار است اگر انسان اشتباه خود را توجیه کند و سپس آنرا ادامه دهد، مصداق این آیه میشود: «فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ»؛ وقتی به کج روی ادامه دادند، خدا نیز دلهای آنان را کج میکند؛ و دیگر نمیفهمند که راست کدام و کج کدام است! خدا از آنها قدرت تشخیص را میگیرد: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ» ۷؛ قرآن میگوید پردهای در برابر آنها قرار میگیرد که دیگر نمیبینند.
چطور میشود که خدای متعال با آن همه مهربانی و رحمت بینهایت، بعضی از بندگان خود را کور و نابینا و کوردل نموده و بر دل آنان مُهر میزند؛ «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ، بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِم ْ».۸؛ انسان وقتی در سراشیبی شروع به دویدن میکند، دور برمیدارد، و کنترل اختیار خود را از دست میدهد و با سرعت تمام با سر و صورت بر زمین میافتد. از جهت توحید افعالی چه کسی این انسان را بر زمین افکند؟ همه کارهایی که در عالم واقع میشود طبق قوانینی است که خدا قرار داده است.
براساس جاذبه زمین وقتی انسان با سرعت حرکت کند، دیگر قدرت کنترل از او گرفته میشود، این قانونی است که خدا قرار داده؛ پس میتوانیم بگوییم خدا او را به زمین افکند. کسی که با خدا عناد میورزد و دین خدا را مسخره میکند نتیجهای جز کوردلی ندارد. آن هم کوردلی که قدرت درک حقیقت از او گرفته میشود؛ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ».
مخالفت با دستورات الهی موجب محرومیت از هدایت
همه دستورات الهی برای آن است که ما به صراط مستقیم هدایت بشویم و آنرا پیموده تا به سعادت برسیم. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» اگر میخواهید در راه راست باشید باید از خدا اطاعت کنید. هر راهی را که غیر از خدا آنرا معرفی کند، انسان را به منزل نمیرساند. «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» اگر میخواهید در راه راست باقی و استوار و ثابت قدم بمانید، باید به خدا اعتصام داشته باشید.
اگر هم میخواهید راه راست را خوب بشناسید، «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ» اگر افراد در مسئلهای اختلاف پیدا کردند معلوم میشود عقل آنان برای تشخیص کافی نیست در اینجا راهی جز این نیست، که ببینیم خدا چه میگوید. اگر انسان به سراغ خدا که نرفت، هیچ، بلکه به سراغ دشمنان خدا، رفت تا تشخیص بدهد که خوب و بد چیست و کدام قانون درست و کدام غلط است، و قانونی را به نام منشور سازمان ملل امضا کردند، و آنرا از انجیل و قرآن العیاذبالله برتر دانست، دیگر خدا چنین کسی را هدایت میکند؟ چند زورگوی گردن کلفت دور هم نشستهاند و برای تأمین مقاصد شخصی و با فکر ناقص خود یک چیزی را به عنوان اعلامیه حقوق بشر نوشته و با هم امضا کردهاند.
در آنجا گفتهاند کسی را بعنوان مجازات رفتار، نباید چوب بزنید؛ پس حکم خدا باطل است! مجازات اعدام مطلقاً، چه در قصاص، چه در امور کیفری و جنایی ممنوع است! پس تمام احکام خدا مربوط به احکام کیفری باطل است! احکام قصاص هم باطل است! چون اعلامیه حقوق بشر اجازه نمیدهد! تمام دستورات و احکام خدا و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را تعطیل کنید. آنوقت کسانی نیز در میان مسلمانها، با لباسهای مقدس بگویند این پایان خط تمدن بشر است! آیا میخواهید خدا چنین انسانی را هدایت کند؟ کسانی که رسماً به خدا میگویند ما تو و احکام و دستورات تو را قبول نداریم، میخواهید هدایت شوند!؟ اینان در مقام شناخت و عمل لجبازی میکنند. میفهمند که کار خطایی است اما باز هم توجیه میکنند و رفتار همه انبیا، اولیا، ائمه اطهار، اولیا دین و مقام ولایت را تخطئه میکنند. آیا چنین کسی را خدا هدایت میکند؟ «فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ»، «فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ».
اگر خدای ناکرده ما جزو یکی از این دو طایفه بودیم که یا در مقام شناخت به سخنان خدا و پیامبر (ص) توجه نکرده و بگوئیم خودمان میفهمیم «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی». یا اینکه در عمل نیز از دشمنان خدا پیروی کرده و به دستورات الهی عمل نکنیم، هر چند هم دعا کنیم که خدایا ما را هدایت کن خدا چنین کسی را هیچ وقت هدایت نخواهد کرد. «فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ».
چنگ زدن به ریسمان الهی
در اولین مرحله انسان باید از راههایی که خدا برای هدایت در مقام فهم و شناخت به او داده، درست استفاده کند: اول عقل، دوم وحی؛ نبوت، سپس فرمایشات ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین که مفسر وحی هستند. باید با دل و جان به سخنان پیامبر (ص) و ائمه هدی (ع)، سراپا گوش فرا دهیم. بگوییم که حکم آنچه تو فرمایی؛ ما چه کاره هستیم. بعد از مرحله شناخت، در مقام عمل، بندهوار تسلیم باشیم؛ «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ».
اگر در لحظه به لحظه زندگی خود را بین آسمان و زمین در حال سقوط ببینیم، به ریسمان الهی چنگ میزنیم و از او میخواهیم تا ما را حفظ کند «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ در غیر این صورت اگر هزاران بار دعای «وَ إِنْ مِلْنَا فِیهِ فَعَدِّلْنَا»؛ را دستهجمعی نیز بخوانیم فایدهای ندارد. دعای واقعی آن است که مضمون آن را با تمام وجود باور کنیم. بدانیم که در معرض خطریم و تنها خدا میتواند ما را حفظ کند. خدا را بخوانیم و با او پیمان ببندیم که آنچه تو میگویی عمل میکنیم.
آنوقت صادقانه میتوانیم بگوییم «وَ إِنْ مِلْنَا فِیهِ فَعَدِّلْنَا؛ وَ إِنْ زُغْنَا فِیهِ فَقَوِّمْنَا»؛ «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» خدایا پس از هدایت نگذار گمراه و کج فکر بشویم. البته خداوند با اجبار کسی را حفظ نمیکند چرا که خلاف حکمت آفرینش است. بلکه انسان با اختیار خود، راه را انتخاب کرده و در هنگام حرکت در مسیر در هر کجا که به ضعف و نقص توانایی خود پی برد، از خدا میخواهد تا ضعف و کاستیها را جبران کند.
ما نیز از خدا میخواهیم تا در آنجایی که خیال میکنیم استقلال داریم، به ما بفهماند که هیچ کاره هستیم و اوست که ما را حفظ میکند: «وَ إِنِ اشْتَمَلَ عَلَیْنَا عَدُوُّکَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَنْقِذْنَا مِنْهُ». شیطان گاهی از کنار بعضی از بندگان خوب خدا که میگذرد، فقط با آنان تماسی گرفته و رد میشود. قرآن میفرماید: «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا». «طایف»؛ یا «طوّاف»؛ یعنی دورهگرد. در زمانهای گذشته بعضی؛ از فروشندگان در کوچهها میگشتند، تا اجناس خود مثل میوه و گوشت و پارچه را بفروشند. به این دوره گردها «طوّاف»؛ یا «طایف»؛ میگفتند. بعضی از شیطانها دورهگردند؛ و جای ثابتی ندارند. بعضی؛ انسانها یک قرین و رفیق شیطانی ثابت دارند، یعنی رفیق شیطانند. شیطان همیشه مثل رفیق باوفا همراه آنان است.
«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»، «وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ». بعضیها شیطان همراه همیشگی و رفیق شفیق آنان است، و هیچ وقت آنان را رها نمیکند. آنهایی که خود را به خدا میسپارند، اینگونه نیستند. شیطان همیشه به آنها راه ندارد؛ ولی گاهی شیطانهای دورهگرد هستند که به انسان مؤمن تنه میزنند.
«مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ»؛ یک شیطان عبوری میآید و به انسان تنه میزند، و چیزی میگوید و القایی میکند تا شوکی به آدم وارد کند. مؤمنین وقتی با چنین وضعی مواجه میشوند «تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ فوراً متوجه میشوند که این شیطان بود و حقیقت را مییابند و میبینند، چرا که مؤمنین بینا هستند و درک میکنند که واقعیت چیست، فریب شیطان را نمیخورند. ولی اگر کسی حقیقتی را درک کرده و برای او ثابت شد، اما تغافل و اعراض کرد، به گونهای که گویا سخنی نشنیده، و سپس نیز از آن حقیقت رو برگرداند و انکار کرد، «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً»؛ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً»؛ خود ما شیطانی را میفرستیم تا رفیق آنان باشد. این سنت الهی است. ناشنوا نشان دادن خود و اعراض کردن، لازمه ناشکری هدایت خداست چرا که خدا او را هدایت کرد، اما دل به شیطان و وسوسه او سپرد.
سرانجام کار به جایی میرسد که گاهی شیطان به انسان حمله میکند که و او را محاصره میکند. تعبیری که در این دعا به کار رفته میفرماید: «وَ إِنِ اشْتَمَلَ عَلَیْنَا»؛ این تعبیر در جایی به کار میرود که مثلاً پارچهای به دور بدن انسان پیچیده بشود به گونهای که حتی دستهای او نیز به زیر پارچه برود. این میشود «اشْتَمَلَ عَلَیْنَا»؛ گاهی شیطان آنچنان به دور افراد معاند و لجباز میچرخد و آنان را احاطه میکند که راه فرار ندارند. اگر چنین حالتی پیدا شد، باید به خدا پناه برد: خدایا این دشمن توست که این کار را بر سر ما آورده ما را از چنگ شیطان نجات بده. «اشْتَمَلَ عَلَیْنَا عَدُوُّکَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَنْقِذْنَا مِنْهُ».
هرگاه شیطان به شما برخورد کرد و با وسوسه و القائات شیطانی قصد حمله به شما را داشت، سریع متذکر شده و به خدا پناه ببرید «وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ» چون جز خدا کسی دیگر توانایی مقابله و غلبه بر شیطان را ندارد. شیطان در مقابل خدا حقیر است. کید شیطان در مقابل خدا خیلی ضعیف است، چیزی نیست؛ اما برای ما بسیار خطرناک است.
«إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ». اگر ما واقعاً و با تمام وجود شناخت صحیح و توفیق عمل را از خدا خواستیم، خداوند نیز به تحقیق ما را هدایت میکند: «فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
منبع:مهر