28 اسفند 1400 16 شعبان 1443 - 46 : 12
کد خبر : ۱۲۲۰۳۵
تاریخ انتشار : ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۲
شرح خطبه فدکیه «۳۰»؛
مصلحت گاهی مصلحت شخصی است و گاهی مصلحت اجتماعی. در میان تشریعات خدای متعال تشریعاتی وجود دارد که برای عموم مردم مصلحت دارد.

عقیق: خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمی‌گذارند، زمین‌های فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بی‌ثمر بودن دادخواهی‌اش به مسجد پیامبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را به‌خاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.

خطبه فدکیه مجموعه‌ای از معارف ناب در زمینه‌های خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.

آن‌چه پیش رو دارید قسمت سی ام از سخنان مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کرده‌اند:

وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّة؛

در بحث از خطبه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به این عبارت رسیدیم که حضرت می‌فرمایند: «وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّة؛ خدای متعال امر به معروف را به خاطر صلاح عموم مردم واجب کرد.» ما قبلاً درباره این موضوع چند جلسه‌ای صحبت کرده‌ایم و مباحث آن جلسات تحت عنوان «بزرگ‌ترین فریضه» چاپ شده است. لذا در این‌جا در حد اقتضا این عبارت چند جمله‌ای عرض می‌کنم.

مقدمات قرب به خدا؛ مصلحت حقیقی

کلمه «مصلحت» در محاورات عرفی ما زیاد به کار می‌رود. این کلمه گاه کاربردهای درست و گاه کاربردهایی انحرافی دارد. مثلاً بعضی به هر دروغی که فایده‌ای داشته باشد می‌گویند دروغ مصلحت‌آمیز! اصلاً مصلحت به چه معناست؟ از عقاید کلامی شیعه این است که احکام واجب و حرامی که در شرع تشریع شده تابع مصالح و مفاسد است. اموری که مصلحت داشته واجب شده و اموری که مفسده داشته تحریم شده است.

این شایع‌ترین مورد استعمال مصلحت، در فرهنگ دینی ماست. این‌که مصلحت باید تأمین شود و از مفسده باید اجتناب گردد، یک پیش فرضی دارد و آن این است که انسان‌ها بر اساس اقتضای فطرتشان به دنبال هدفی می‌گردند که سعادت و کمال نهایی‌شان را تأمین کند.

هر کسی که چیزی را دوست دارد به خاطر این است که نهایتاً کمالی، لذتی و منفعتی را برایش تأمین می‌کند. مردم دنیا در انتخاب هدف خیلی با هم اختلاف دارند و اختلاف اصلی بین متدینین و ملحدین است. متدینین اصل معاد را قبول دارند و می‌گویند: انسان در این عالم باید تلاش کند تا به سعادت ابدی برسد. گرچه ما بالفطره به دنبال رفاه و خوشی هستیم، ولی رفاه و خوشیِ محدود و موقت را نمی‌خواهیم؛ بلکه به دنبال خوشی ثابت و دائمی هستیم. این همان حقیقتی است که اسمش سعادت است.

قرآن هم می‌فرماید: «فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّار وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ؛ کسانی که اهل سعادت باشند نهایتاً اهل بهشت و کسانی که اهل شقاوت‌اند نهایتاً اهل جهنم خواهند بود.» این یعنی ما دنبال خوشی‌های ثابت و ابدی می‌گردیم. خوشی‌های موقت که به دنبالشان بیماری‌های طولانی باشد سعادت نیست، مثل اعتیاد به مواد مخدر. در بحث‌های عقلی اثبات شده که آن سعادت حقیقی با کمال نهایی انسان توأم است؛ یعنی حقیقتی موجب سعادت ابدی می‌شود که موجب کمال نهایی انسان شود و تا انسان به کمال نهایی نرسیده است به سعادت ابدی نمی‌رسد.

ما در حال تلاش برای رسیدن به آن سعادت ابدی هستیم و قصدمان از همه کارهایی که انجام می‌دهیم رسیدن به خوشبختی است. هر آنچه که حقیقتاً موجب رسیدن به سعادت است دارای مصلحت است؛ یعنی شایسته است که ما آن کار را انجام دهیم که به آن هدف برسیم. مصلحت حقیقی برای انسان عبارت است از حقیقتی که وسیله رسیدن به سعادت ابدی است. اما همه مردم که به معاد اعتقاد ندارند و آنهایی هم که به معاد اعتقاد دارند همیشه به یاد آن نیستند و همه کارهایشان را برای سعادت ابدی انجام نمی‌دهند؛ یعنی عموم مردم اهداف مادی و دنیوی دارند.

قرآن هم می‌فرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا؛ شما زندگی دنیا را ترجیح می‌دهید.» از این‌روست که مصلحت در عرف مردم غیرمتشرع معنای عام‌تری پیدا می‌کند. از این منظر مصلحت هر امری است که وسیله رسیدن به هدف باشد. خواه هدف سعادت حقیقی باشد و خواه همین سعادت‌های دنیوی.

انسان‌ها معمولاً خوشبختی را در همین دنیا جستجو می‌کنند و هر چه موجب خوشبختی دنیا شود آن را مصلحت می‌دانند و چون اهداف مختلف است ممکن است کاری در نظر یک نفر مصلحت داشته باشد، ولی در نظر دیگری مصلحت نداشته باشد. پس ما یک مصلحت حقیقی داریم و آن چیزی است که انسان را به سعادت ابدی (قرب به خدا) می‌رساند و در یک اصطلاح عام چون معمولاً مردم اهداف دنیوی دارند هر کسی برای رسیدن به هدف خودش هر چه را لازم می‌داند آن امر برای او می‌شود مصلحت. مثلاً دروغ گفتن برای کسی که هدفش کلاه گذاشتن سر دیگران است می‌شود مصلحت‌آمیز!

برخی افعال مصلحت متوسط دارند. مثلاً کسی که برای پیشرفت تحصیلش به غربت سفر می‌کند در واقع این سفر برای او مصلحت متوسط محسوب می‌شود؛ حال اگر عالم شدن مقدمه برای رسیدن به آن سعادت ابدی و رضای خدا باشد می‌تواند به مصلحت حقیقی برسد و الّا اگر هدف از عالم شدن دنیا باشد مصداق خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ۴ خواهد بود.
کاربرد دیگر مصلحت جایی است که دو مقدمه با هم تزاحم دارند. گاهی یک مقدمه نفع و ضرری دارد و مقدمه دیگر هم نفع و ضرر دیگری دارد. در این‌جا کسانی که اهل مصلحت‌سنجی هستند بین آن دو مقایسه می‌کنند تا ببینند کدام نفع بیشتری دارد و زودتر آن‌ها را به هدف می‌رساند. اصطلاح «تشخیص مصلحت» در این موارد به کار می‌رود.

فریضه‌ای با مصلحت فراگیر

مصلحت گاهی مصلحت شخصی است و گاهی مصلحت اجتماعی. در میان تشریعات خدای متعال تشریعاتی وجود دارد که برای عموم مردم مصلحت دارد. در میان این تشریعات، آن امری که خیلی برجسته است «امر به معروف و نهی از منکر» است. این امر حقیقتی است که هم مقتضای فطرت انسان است و هم همه ادیان روی آن تأکید کرده‌اند. به قدری در قرآن و روایات بر این مسأله تاکید شده است که انسان واقعاً بهت‌زده می‌شود. در آیه‌ای که اولین بار برای جهاد دفاعی تشریع شد می‌فرماید: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ… الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ. ۵ خدا کسانی را یاری می‌کند که اگر قدرت پیدا کنند اول نماز را به پا می‌دارند؛ بعد زکات می‌دهند؛ بعد امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند.

در ذهن خیلی از ما سؤالی هست که جواب آن برای‌مان روشن نیست و آن این است که با این تأکیدات قرآن نسبت به امر به معروف، چرا این فریضه در جامعه ما خیلی ظهوری ندارد؟ ما از صبح تا شب چند بار امر به معروف می‌کنیم یا چند نفر را می‌بینیم که امر به معروف کنند؟ آیا ما قبول نداریم که این فریضه یکی از ضروریات دین است؟ چرا اگر کسی هم بخواهد به این فریضه عمل کند از طرف مردم مورد بازخواست قرار می‌گیرد؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر قرآن نخوانده‌ایم؟

مسأله این است که رفتارهای اجتماعی تابع فرهنگ حاکم بر جامعه است. این طور نیست که هر کسی در هر جامعه‌ای هر کاری که را درست تشخیص می‌دهد به راحتی بتواند انجام دهد. افراد خیلی ممتاز می‌توانند برخلاف مسیر آب شنا کنند و برخلاف افکار عمومی مردم و فرهنگ حاکم بر جامعه حرف بزنند، مطلبی بنویسند یا قدمی بردارند. این‌گونه افراد هم غالباً متهم به جنون و … می‌شوند. همه انبیا هم همین‌طور بودند. خیلی اراده قوی می‌خواهد که انسان کاری را انجام دهد که مردم نمی‌پسندند. لذا می‌گویند: افراد جامعه متأثر از فرهنگ حاکم بر جامعه هستند. به طور طبیعی حالات روانی ما هم متأثر از دستگاه ارزشی حاکم بر جامعه است.

تأثیر تعفن فرهنگ غرب

حال سوال می‌شود که چرا دستگاه ارزشی جامعه ما این‌گونه شده است؟ چرا مردم از امر به معروف و نهی از منکر خوششان نمی‌آید؟ جواب این سوال این است که فرهنگ ما تحت تأثیر فرهنگ الحادی غرب واقع شده است و فرهنگ ما فرهنگ اسلامی خالص نیست. امروز در مغرب زمین همه ارزش‌ها زیر سوال رفته است و مکاتبی در فلسفه اخلاق و ارزش‌ها مطرح شده است که وقتی انسان می‌شنود تعجب می‌کند.

فیلسوفان معروفی معتقد شده‌اند که «اصلاً این اموری که ما خوب می‌دانیم مثل انصاف، مهربانی و … این‌ها اخلاق ضعف است؛ ولی در حقیقت ریشه ارزش‌ها به قوت است. هر چه بتوانیم زور بگوییم آن بهتر است. چه کسی گفته آدم باید مهربان باشد و به دیگران خدمت کند!؟» و بالاخره یکی از مکاتب معروف اخلاقی معتقد است که «همه ارزش‌ها قراردادی است.

در هر زمانی یک ملتی بر سر امری با هم توافق می‌کنند و می‌گویند: این خوب است. در زمانی دیگر شرایطی پیش می‌آید که همین امر می‌شود بد. یک ملاک ثابتی برای خوب و بد وجود ندارد؛ بلکه این امر، امری قراردادی است و به مرور زمان تغییر می‌کند. بنابراین ما نباید خیلی مقید باشیم و بگوییم: چیزی را که مردم بد می‌دانند حتماً همیشه باید ترک شود؛ چون شاید فردا همین‌ها مد شود!»

آن ارزشی که امروز در دنیای غرب بیش از همه چیز مورد قبول است «آزادی» است. می‌گویند: «آزادی یعنی هر کس هر کاری دلش می‌خواهد انجام دهد. این بالاترین ارزش است. فقط یک استثنا دارد و آن این است که نباید مزاحم آزادی دیگران شد، همین!» بر این اساس فلسفه‌هایی اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بنا شده است که طرفداران فراوانی دارد و در دانشگاه‌های غربی تدریس می‌شوند. از این‌جا یک فلسفه سیاسی برای تعیین وظیفه دولت تولید شده است که می‌گوید: «وظیفه دولت همین است که از تجاوزات و ناامنی‌ها جلوگیری کند و هیچ وظیفه دیگری ندارد. پلیس فقط آن جایی باید دخالت کند که جان و مال مردم به خطر بیافتد؛ اما مردم هر کار دیگری که خواستند در ملأ عام انجام دهند مخصوصاً در اعیاد و جشن‌ها مانعی ندارد!»

موج این فرهنگ به وسیله رادیو، تلویزیون، ماهواره، روزنامه، مقالات، فیلم‌های سینمایی و … کم‌کم به ما هم رسیده و خواه ناخواه به تدریج در ما هم اثر کرده و کار به آن‌جا رسیده است که آنچه را که ما امر به معروف و بالاترین ارزش‌ها می‌دانیم از زشت‌ترین کارها شمرده می‌شود و به کسی که می‌خواهد به این فریضه عمل کند می‌گویند: «بالاترین ارزش آزادی است. تو می‌خواهی در آزادی دیگران دخالت کنی!؟» این فرهنگ حاکم بر مغرب زمین است. وقتی به وسیله رسانه‌های مختلف به ما و جامعه ما سرایت می‌کند، در کتاب‌های درسی ما هم می‌آید، در دانشکده‌های ما هم تدریس می‌شود و اساتید هم توجیه می‌کنند، آیا انتظار دارید نتیجه غیر از اینکه هست بشود؟ البته الحمدلله ما هنوز آن‌طور نشده‌ایم؛ اما بالاخره بوی آن فرهنگ به جامعه ما هم رسیده است؛ لذا انسان راحت نمی‌تواند به کسی بگوید فلان کار را انجام بده یا انجام نده.

و اما وظیفه

سوال دیگر این است که در این شرایط وظیفه مسلمان‌ها چیست؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر وظیفه گروه خاصی است یا یک وظیفه عمومی است؟ همه ما می‌دانیم که این فریضه مثل نماز و روزه وظیفه‌ای عام است؛ اما مواردی که گمان می‌رود امر به معروف به درگیری و ناامنی منجر می‌شود باید به اذن حاکم باشد. از قدیم‌الایام هم برای این موارد گروه خاصی را مشخص می‌کردند و یک نوع لباسی هم برایشان تعیین می‌کردند تا معلوم باشند. زمان‌های سابق به این افراد محتسب، و به این قبیل کارها امور حسبه می‌گفتند. و بالاخره در این دوران مدرن مسأله نیروی انتظامی و پلیس در همه کشورهای دنیا مطرح شده و وظایفی برای آن تعیین گردیده است.

وظیفه پلیس مسلمان

سوال دیگر این است که آیا در نظام اسلامی وظایف پلیس با آن وظایفی که نظام کفر برای پلیس معین می‌کند یکی است یا فرق می‌کند؟ بعضی می‌گویند: «پلیس به جز در جرایم سازمان‌یافته و اموری که به ناامنی منجر می‌شود نباید در کار دیگری دخالت کند.

در مسائل فردی فقط باید کار فرهنگی کرد و این کار ربطی به نیروی انتظامی ندارد!» این اعتقاد همان دیدگاه فرهنگ غربی است که می‌گوید: «وظیفه نیروی انتظامی فقط حفظ امنیت است و پلیس نباید در امری که به امنیت مربوط نمی‌شود دخالت کند!» یعنی باید هر بیشتر آزادی مردم حفظ شود. البته مسأله امر به معروف این طور نیست که غیر مسلمان‌ها یا غربی‌ها اصلاً آن را قبول نداشته باشند. آن‌ها هم برای خودشان امر به معروفی دارند.

آن‌ها به بعضی امور خیلی مقیدند، مثل تمیز بودن خیابان، رعایت قواعد رانندگی و …. اما فرق پلیس اسلامی با پلیس غربی این است که در نظر پلیس مسلمان مصالح و مفاسد جامعه اسلامی فقط امنیت و مادیات نیست. برای ما مصالح معنوی از مصالح مادی مهم‌تر است.

وقتی حضرت زهرا صلوات‌الله‌علیها می‌فرمایند: وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّة، معنایش همان مصلحتی نیست که غربی‌ها می‌گویند. آن‌ها مصلحت را فقط در مادیات می‌بینند. بلکه مهم‌ترین مصلحت حفظ ارزش‌های اسلامی و اجرای احکام اسلامی است. امر به معروف و نهی از منکر برای مبارزه با گناه و انحرافات فکری و عقیدتی خیلی واجب‌تر از امر به معروف در امور مادی است. انحرافات سعادت ابدی انسان را به خطر می‌اندازند.

آیا اگر کسی می‌خواهد کاری انجام دهد که با انجام آن، تا ابد در جهنم می‌سوزد نباید دلمان برایش بسوزد!؟ پس مهم‌ترین مصلحتی که در تشریع امر به معروف و نهی از منکر لحاظ شده است حفظ مصالح معنوی و دینی جامعه است. لذا پلیس باید با هر فسقی مبارزه کند.

در جامعه اسلامی نباید افراد فاسق تجاهر به فسق کنند؛ البته اگر کسی مخفیانه گناهی می‌کند نباید در کار او تجسس کرد و کسی هم حق دخالت ندارد؛ اما ارتکاب فسق علنی و فاسد کردن افراد جامعه بالاترین مفسده است و باید با آن مبارزه کرد. در این امور تا آن جایی که به صورت عادی قابل حل است همه مردم در قبال آن وظیفه دارند و آن‌جا که احتمال برخورد و ضرب و جرح هست باید کسانی خاص بر آن امور گماشته شوند که در جوامع امروز اسم این افراد پلیس است.

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: