25 بهمن 1400 13 رجب 1443 - 54 : 10
کد خبر : ۱۲۱۷۱۶
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۰
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سیزده رجب سالروز ولادت حضرت مولی الموالی امیرمومنان علی علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکربن اهل بیت منتشر می کند

 

 

محمد جواد غفورزاده:

«سه روز» بود، که در مکّه بی‌قراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم‌انتظاری بود

«سه روز» صبح شد و، سایبان «حِجر و حَجَر»
سحابِ رحمت و ابرِ امیدواری بود

به احترام شکوفایی گل توحید
«سه روز» کار حرم عشق و رازداری بود

زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»
در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود

پس از «سه روز» از آن روی ماه پرده گرفت
حرم که محرم اسرار کردگاری بود

صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابید
شمیم عاطفه از، «مُستَجار» جاری بود

زمین به مقدم مولود کعبه، می‌نازید
هوا هوای بهشتی، زمان بهاری بود

فرشتگان خدا، در مقام ابراهیم
سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود

سحر به زمزم توحید، آبرو بخشید
علی، که زمزمۀ چشمه در صحاری بود

قسم به وحی و نبوّت که در کنار نبی
علی تمام وجودش، وفا و یاری بود

نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری
علی که جلوۀ آیات جان‌نثاری بود

چگونه نخل عدالت نمی‌نشست به بار
که اشک چشم علی، گرم آبیاری بود

امیر ظلم‌ستیز، افسر یتیم‌نواز!
یگانه آینۀ عدل و استواری بود

همین نه «مکّه» از او عطر ارغوانی یافت
«مدینه» از نَفَس او بنفشه‌کاری بود

علی، تجسّم اخلاص و صبر بود و امید
علی، تبلور ایمان و پایداری بود

علی، به واژۀ آزادگی تَقدّس داد
علی، تجلّی ایثار و بردباری بود

جهان کوچک ما حیف درنیافت که او
پر از کرامت فضل و بزرگواری بود!؟

قسم به کعبه که سجّادۀ گل‌افشانش
زِ خون جبهۀ او باغ رستگاری بود...

 

حبیب الله چایچیان:

در قبله‌گه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیت‌الله

از كثرت اشتیاق، دیوار شكافت
تا این‌كه ره وصال گردد كوتاه

مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت
افكند خدای پرده بر سِرُّ الله

در بسته و دیوار به هم آمده بود
جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه

از راز و نیاز بنده و معبودش
در خلوت آن خانه نشد كس آگاه

در باز نشد گرچه بسی كوشیدند
هر دیده به صد سؤال می‌كرد نگاه

هرجا سخن از قصۀ بیت‌الله بود
افتاد حكایت حرم در افواه

نومید شدند و مات و حیران ماندند
تا باز مگر خدای بگشاید راه

تا این‌كه به پیش چشم حیرت‌زدگان
دیوار شكافت بار دیگر ناگاه

از بیت خدا برون یدالله آمد
لاحولَ و لا قوةَ إلّا بالله

شد حبس نفس‌ها چو جمالش دیدند
تا آینه گَرد غم نگیرد از آه

با بنتِ اسد خود اسدالله آمد
از بیت احد مهر درآمد با ماه

بوسند خلایق حجرالاسود را
چون یاد كنند از آن خط و خال سیاه

خاموش حسانا كه مقام است بلند
ترسم بود این گفته كوتاه گناه

 

عاصی خراسانی:


تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را
منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را

تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد
خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را

نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را
چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟!

مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او
به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را

به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک را بردن
کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را

خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد
به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را

به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم
سلیمان نیز از صحن علی برده ست قالی را

اگر‌ ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم
که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را

علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی
که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟!

برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است
تقبل کن ز لطف از ما  همین اشعار لالی را

 

قربان ولیئی:

تویی که می‌دمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی

زمان بدون تو مثل کلافِ سردرگم
زمین بدون تو یک تودۀ سیاه، علی

چه حاجت است به برهان؟ حقیقت تابان!
که خود تویی به کمالات خود گواه، علی

یکی شبیه تو کو در عوالم امکان؟
چگونه عقل نیفتد به اشتباه، علی؟

کجا کسی به حریم تو راه خواهد یافت؟
هنوز محرم تو نیست غیر چاه، علی..

بدون جنگ، جهان را به صلح خواهی برد
که عشق، فتح قلوب است بی‌سپاه، علی

مگر اشارۀ تو صبح را بتاباند
دعای نیمه‌شب و ورد صبحگاه، علی..

چقدر این در و آن در زدن، کریم تویی
مرا گدای در این و آن مخواه، علی

به جدّ و جهد میسّر نمی‌شود دیدار
مگر مرا برسانی به یک نگاه، علی

از آستان تو سائل نمی‌رود محروم
فقیرم و به تو آورده‌ام پناه، علی

به دل‌شکسته نظر می‌کنند اهل وصال
شکسته‌ایم و گواه است اشک و آه، علی

جواب پرسش دشوار «ماالحقیقه» تویی
درآمدی و رسیدم به صبحگاه، علی

 

محمد غفاری:

"آمدم باز کنم چشم پر از باران را
و به عطر نجف آغشته نمایم جان را

آمدم در طلب سورۀ والشمس و ضحی
یک دل سیر تماشا کنم این ایوان را

آدم و نوح و محمد به حرم آمده‌اند
تا به الگوی علی شرح دهند انسان را

آیه آیه همه جا مدح علی می‌خواندند
ای دل غافل من باز بخوان قرآن را

أَفَمَنْ كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ؟
جز علی کیست که روشن کند این برهان را

خواستم شمّه‌ای از رزم علی بنویسم
نتوانم که به تصویر کشم طوفان را

او که از بدر و احد، خیبر و خندق آمد
تا به شمشیر دودم مسخ کند شیطان را...

شاخص عدل الهی بُوَد و می‌سنجند
به ترازوی مساوات علی، میزان را...

آنچه گفتیم فقط قطره‌ای از دریا بود
من‌که نشناختم آن وسعت بی‌پایان را"

 

علیرضا الیاسی:

"برای حلقۀ انگشتر گیتی نگین باشد
نجف باید که دُرّ آسمان‌ها و زمین باشد

دهانِ کعبه هم در وصف حالش باز می‌ماند
اگر که روزِ میلادِ امیرالمؤمنین باشد

اگرچه این سفر را دوست دارم، باز می‌خواهم
صفر باشد، به دوشم بار باشد، اربعین باشد

نجف تا کربلا را من پیاده می‌روم حتی
اگر در زیر پایم هر قدم میدانِ مین باشد

غبارِ کربلا بر چهره و دُرّ نجف در چشم
خوش آن صبحِ قیامت که هم آن باشد هم این باشد

بدونِ ترس، سر بر سجده خواهم بُرد ای مولا
اگرچه صد هزاران ابن ملجم در کمین باشد"

 

عباس شاهزیدی:

دارد از جایی بشارت‌های پنهان می‌دهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن می‌دهد
عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم»
هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد
این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست
پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد
چشم می‌بندم میان بارش رحمانی‌اش
سطر سطر آیه‌هایش بوی باران می‌دهد
بعد قرآنش خدا با «هذهِ عَذبٌ فرات»
جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد
این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی»
تا کتاب الله ناطق را به انسان می‌دهد
گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را
دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد
آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش
کار دنیای شما را نیز سامان می‌دهد
مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما
او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد
مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی
منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد
جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست
این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد...

 

منبع: کانال اشعار ناب آیینی ، شعر هیات

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: