عقیق:از امام حسین(ع) روایت شده است که فرمودند:
هرگاه رسول خدا(ص) دعا می نمود، دستهایش
را به سوی آسمان بلند می نمود و تضرع و زاری می کرد و همچون فقیری که به دنبال
یافتن غذاست از خداوند حوائج خود را می طلبید.(1)
امام صادق(ع) فرمودند: آن شبی که رسول
خدا(ص) در خانه ام سلمه بود، نیمه های شب ام سلمه دید، رسول خدا(ص) در گوشه ای
تاریک ایستاده و دست به آسمان بلند کرده و در حال مناجات و دعا اشک می ریزد و می
گوید:
... خدایا! مرا هیچ گاه به اندازه ی یک
چشم برهم زدن به خودم وا مگذار.
شنیدن این جمله ها با آن حالت، لرزه بر
اندام ام سلمه انداخت، رفت در گوشه ای نشست و شروع کرد به گریستن. گریه ی ام سلمه
به قدری شدید شد که رسول خدا(ص) از او پرسید: چرا گریه می کنی؟
ام سلمه عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت
ای رسول خدا! چرا گریه نکنم، شما با آن مقام و منزلت که در نزد خداوند داری، این
چنین از خداوند ترسانی، پس وای به حال مثل من.
رسول خدا(ص) فرمود: ای ام سلمه ! چگونه
می توانم نگران نباشم و خاطر جمع باشم، یونس پیغمبر، یک لحظه به خود واگذاشته شد،
آمد به سرش آنچه آمد.(2)
پی نوشت ها:
1_(سنن النبی، ص 315)
2_(نغمه های مناجاتی، ص 75،به نقل از
تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 450)
211008