۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۰ : ۰۷
عقیق: سيد محمد ثقفى در شماره 7 ماهنامه مكتب اسلام در مهر 83 نوشت: از بحثهاى پيشين، چنين نتيجه مى گيريم كه عملكرد «تربيت» از نظر امام على عليه السلام چندين هدف مهم را دنبال مى كند كه با همديگر ارتباط محكمى دارند. ما اگر بخواهيم اين اهداف تربيتى را از منظر عصر جديد نگاه كنيم، عصرى كه تحولات سريعى در عرصه علم و تكنولوژى صورت مىگيرد و در اثر آن، جامعهها از طريق ارتباطات به يك «خانواده واحد جهانى» يا «دهكده ارتباطات» تبديل شده است، اهميّت بيشترى را حائز مىشوند و ضرورت دارد كه به تك تك آنها اشاره كنيم:
انتقال ميراث فرهنگى
تحليل مفهوم جامعه و فرهنگ و رابطه شخصيّت انسان با آن دو، اهميّت جامعه را در انتقال آداب، سلوك، ارزشها و مفاهيم و روشهاى فرهنگى را از نسل قديم به نسلهاى بعدى، مدلّل مىسازد. طبيعى است كه بقاى جامعه به بقا و دوام فرهنگى و ارتباط فرهنگى بستگى دارد و اين به جز از راه انتقال معارف و ارزشها و ميراثهاى فرهنگى به نسل جديد، ميسور نيست.
طبيعت زندگى افراد انسانى از نظر اختلاف سنّى و ظهور نسلى بعد از پايان نسل ديگر عملكرد انتقال ميراث فرهنگى را يك ضرورت اجتماعى براى استمرار بافت جامعه، حتميّت مىبخشد.
امام على عليه السلام درنامه حكمت آميز خود به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام كه مى تواند در شأن همه نسلهاى بعدى تربيت پذير، شامل شود. مى فرمايد:
«أىْ بُنىَّ انّى و إن لم أكُنْ عمرت عمر مَنْ كانَ قَبْلى، فَقَدْ نَظَرْتُ فى أعْمالِهِم و فَكَّرْتُ فى أخْبارِهِم و سِرْتُ فى آثارِهِم حَتّى عدتُ كَأَحَدِهِم. بل كأنّى بما انْتَهى الى مِن أمورِهِم قد عمرتُ مَعَ اوّلِهِم الى آخِرِهِم، فَعَرَفْتُ صفو ذلك مِنْ كدره و نفعه مِنْ ضَرَرِهِ فاستخلصت لَكَ مِنْ كُلّ أمْرٍ نخيله و توخيّت لك جميله و صَرَفْت عنك مجهولة و رأيت حتى عنانى مِنْ أمركَ ما يعنى الوالد الشفيق و اجمعت عليه مِنْ ادبكَ حتى أن يكون ذلك و أنت مقبل العمر و مقبل الدهر، ذو نيّة سليمة و نفسٍ صافة(1)».
«پسركم هرچند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بودهاند، نزيستهام، اما در كارهايشان نگريستهام و در سرگذشتهايشان انديشيده و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديدهام تا چون يكى از ايشان گرديدهام و بلكه با آگاهى كه از كارهايشان به دست آوردهام، گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر بردهام. پس از آنچه - ديدم - روشن را از تار و سودمند را از زيانبار باز شناختم و براى تو از هرچيز، زبده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جستجو كردم و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به كار تو همانند پدرى مهربان، عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همّت گماشتم، چنان ديدم كه اين عنايت در عنفوان جوانى تو به كار رود و در بهار زندگى كه نيتى پاك دارى و نهادى بىآك».
جامعه نه فقط از راه ارتباط و انتقال فرهنگى دوام مىيابد، بلكه بايد اين ارتباط و پيوستگى، يك نوع حركت جهتدار و هدفدارى را براى رشد اجتماعى نسل جديد، تضمين نمايد كه در سايه آن، نسل جديد به مفاهيم مشترك و احساسات عام كه بتواند «جامعه واحد»ى را به وجود آورند، دست يابد. منظور از مفاهيم و احساسات مشترك، اعتقادات، معارف و آرمانها و مفاهيم عالى است.
علاوه بر اهميّت انتقال فرهنگى در وحدت اجتماعى، اين انتقال يك اثر تربيتى عميقى نيز به دنبال دارد؛ زيرا زندگى فردى انسانى در پهناى عملكرد انتقال فرهنگى، زمينه گستردهاى را به دست مىآورد كه در آن با ديگران، شريك و سهيم باشد و با احساس واحد و شعور اجتماعى كه از تجربههاى جمعى، به دست آمده است، با ديگران شريك مىشود. اين احساس واحد است كه او را رنگآميزى مىكند و شخصيتش را شكل مىدهد و در نتيجه امّت واحدى را به وجود مىآورد؛ به اضافه اينكه محتواى انتقال فرهنگى و راهها و روشهاى آن، در پرتو يك نوع «همميهنى» كه تربيت خاص و جامعه ويژهاى را به بار مىآورد، پديد مىآيد.
قطعاً «تربيت» اين وظيفه و هدف را به دنبال دارد و دقيقاً در پرتو چنين جامعه اى است كه فرد، آزادانه و با تشخيص كامل، عناصر فرهنگى را انتخاب مىكند و عنصر صحيح را از عنصر فاسد جدا مىسازد. طبيعى است كه هر جامعهاى، عناصر زياد مختلط و افكار متنوع و ارزشهاى متضادى را شامل مىشود كه فرد در اثر تربيت، به طور گزينشى از ميان عناصر مختلط، فرهنگ خاص خود را درمىيابد.
هدف تربيت، در اين زمينه، رشد و بارورى اين گرايشها و ارزشهايى است كه فرد در جهت گيرى هاى اجتماعى و فرهنگى خود، آنها را گزينش مىكند. اميرالمؤمنين عليه السلام اين نكته دقيق را چنين توضيح مىدهد:
«صفا و خالص آن را از كدر و تيرهاش شناختم، نفعش را از ضررش تشخيص دادم و براى تو از هر چيزى بهترينش را انتخاب كردم و زيباترينش را برگزيدم و از مجهول و مبهم آن چشم پوشيدم».
امامعليه السلام با اين گزينش مىخواهد به امام حسن مجتبى عليه السلام و هر فرزند تربيت پذيرى را يك نيروى گزينشى خلاّقى بدهد كه در پهنه تغيير اجتماعى، بهترگزينى كند و رشد يابد؛ لذا مىفرمايد:
«از تعليم كتاب خدا و تفسير آن آغاز كردم كه به تو شرايع اسلام و احكام قرآن و حلال و حرام آن را ياد دهم و تنها تو را آموزش دهم و از تو به ديگرى نپردازم».
امامعليه السلام به عنوان يك مربّى بزرگ، فرزند تربيتپذير خود را با مقدّمات و پايههاى تغيير اجتماعى، بدون پيچيدگى و ابهام، آشنا مىسازد و او را آموزش مىدهد كه در گستره جامعه متلاطم و داراى آراى مختلف، در اعماق شبهه و تشكيكات، بدون معرفت و شناخت، غوطهور نشود. از اينجهت باز مىفرمايد:
«سپس از آن ترسيدم كه مبادا رأى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف گردانيد تا كار به آنان مشتبه گرديد، بتازد و بر تو نيز كار را مشتبه سازد. پس هرچند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم، استوار داشتنت را پسنديدهتر دانستم تا آنكه تو را به حال خويش واگذارم و به دست چيزى كه هلاكت در آن است بسپارم و اميد بستم كه خدا توفيق رستگاريت عطا فرمايد و راه راست را به تو بنمايد. پس اين وصيّت را در عهدهات مىگذارم و تو را به خدا مىسپارم».
پی نوشت:
نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيّد جعفر شهيدى، ص 297.
منبع: شفقنا
211007