شبهاى جمعه / ياد شهداء
دم غروب دست منو گرفت چند قدم با هم رفتيم و تو همون چند دقيقه از لحظه اى كه شهيد رو زمين ميوفته و مهمان خدا ميشه رواياتى رو نقل كرد و آنقدر سبكبال بود و خوشحال انگار كاملاً مطلع بود چند ساعت ديگه قراره به مهمونى خدا بره
کد خبر: ۳۷۵۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
یک روز شهید را دیدم که اسلحه به دست گرفته و با نگرانی قدم میزند و میگوید: «چون ساواک به منزل آقا هجوم برده، بروم چند تا از این ساواکیها را بزنم که سید را اذیت نکنند!»
کد خبر: ۳۷۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۵