خاطره - صفحه 276

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
خاطره

شفای بیمار آلمانی با توسل به امام رضا(ع)

در منزل رو به سوی حرم نذر کردم و با گریه به ایشان گفتم: "ای آقایی که من شما را نمی‌شناسم اما می‌گویند به همه کمک می‌کنید، من تنها یک پسر دارم که تمامی پزشکان از وی قطع امید کرده‌اند. از شما می‌خواهم درمانش کنید تا از دستش ندهم. تنها امیدم به شماست کمکم کنید".
کد خبر: ۳۶۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۹

ماجرای اذانی که دردسر ساز شد

برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
کد خبر: ۳۶۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۵

  • پربازدید ها
  • تازه ها