خاطره - صفحه 219

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
خاطره

۷ خاطره ‌ خواندنی رهبری ازدوران دفاع‌مقدس

بعد از سخنرانی، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار می‌ورزد که با من صحبت کند. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثی‌ها اسیر بود و همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است، شما از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.
کد خبر: ۶۲۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۲

دختر رهبری چگونه به ترمیم دست ایشان کمک کرد؟

دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته‌ام، خیلی تشویق کرد، گفت این بچه دست تو را خوب می‌کند! وقتی از روی محبت این بچه را بغل می‌گیری، همین باعث می‌شود سنگینی‌اش را تحمل کنی؛ همین‌طور هم شد.
کد خبر: ۶۲۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۱

  • پربازدید ها
  • تازه ها