خاطره - صفحه 222

پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
خاطره

ماجرای بی قراری استاد قرائتی روی صندلی اتوبوس!

بلند شدم و باز نشستم. مسافران گفتند: آقا چته؟ صندليت ميخ داره؟. گفتم: نه. خودم گير دارم!
کد خبر: ۶۱۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۶

سلسه خاطرات تبلیغی استاد قرائتی

وقتی کلاس استادقرائتی به فریاددونامزدرسید!

در ابتداى ازدواج و ايام نامزديم، پدرزنم به خاطر تعصّب بیجا اجازه نمى ‏داد ما همديگر را ببينيم و مى‏گفت: در زمان عقد نبايد داماد به خانه ما بيايد!
کد خبر: ۶۱۴۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۲

  • پربازدید ها
  • تازه ها