منبر چهل سالگی انقلاب
چرا به تمام آرمان های انقلاب دست پیدا نکرده ایم؟
اعتقاد جدّی بنده این است که بسیاری از ناکامی های امروز ما در عرصهی رسیدن به هدفهای انقلاب و ادارهی مطلوب کشور، بهخاطر کم اعتنایی به عدالت است. هرکدام از ما نسبت به خودمان اغماض میکنیم. اسم عدالت را میآوریم و به آن تحریض هم میکنیم؛ اما در مقام عمل نسبت به خودمان اغماض مینماییم.
عقیق: معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در قالب کتاب «ره توشه راهیان نور» ویژه ماه محرم الحرام، به ارائه مباحث متنوع پیرامون 40 سالگی انقلاب پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.
علل عدم دستیابی به همه آرمانهای انقلاب از نگاه مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)
اشاره
متن پیشرو، علل عدم دستیابی انقلاب به همه آرمانها و شعارهایش از نگاه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیتالله خامنهای است که در محورهای زیر سامان یافته است:
1. زمانبر بودن و دشواری دستیابی به اهداف انقلاب
دنیای اسلام تا وقتی انقلاب عظیم اسلامی پیش نیامد، یک نظام مبتنی بر تعالیم اسلام و هدایت اسلامی را تجربه نکرد. این انقلاب درست در خط جهتگیری ائمه: قرار داشت. ما اگر ...توانستیم و در وسع و قدرت ما بود که حرکت خود را با همان نواخت و آهنگی که ائمه: پیش میرفتند، تنظیم بکنیم، امروز به قلههای خیلی رفیعی رسیده بودیم؛ منتها ما ضعیف و ناقص هستیم. آنچه پیغمبر اکرم9 در ظرف ده سال حکومتِ خود انجام داد، جوامع معمولی و رهبران معمولىِ مؤمن به همان راه، در ظرف صد سال هم نمیتوانند انجام بدهند.
انقلاب فقط شورش کردن، به خیابان ریختن و جنجال کردن نیست. انقلاب یعنی تغییر بنیادینِ همهی نهادهای اصلی زندگی جامعه؛ تغییر بنیادینِ آنچه غلط و کج و نابجاست، به آنچه صحیح و مستقیم و بجاست. این حرف را ما از اوّل هم میگفتیم و چنین نیست که امروز بگوییم. این امری است که بتدریج و در طول زمان با تلاش و مجاهدت دائمی انجام میگیرد؛ مشروط بر اینکه روح و خواست و ضرورت انقلاب در مردم باقی بماند. [2]فرایند تحقّق هدفهای اسلامی، یک فرایند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیک می شود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل که پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. کار آسانی نبود؛ لیکن این آسانترین است. قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است ، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ که این هم شد. قدم بعدی ـ که از اینها دشوارتر است ـ ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیئت وزیران؛ یعنی مجموعهی کارگزاران حکومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی کلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشکلتر از مراحل قبلی است.
عزیزان من! انقلاب یک امر دفعی نیست؛ یک امر تدریجی است. یک مرحلهی انقلاب که تغییر نظام سیاسی است، دفعی است؛ اما در طول زمان، انقلاب باید تحقّق پیدا کند. این تحقّق چگونه است؟ این تحقّق به آن است که آن بخشهایی که عقب مانده و تحوّل پیدا نکرده است، تحوّل پیدا کند و روز به روز راههای جدید، کارهای جدید، فکرهای جدید و روشهای جدید، در چارچوب و بر پایهی آن ارزشها در جامعه به وجود بیاید و پیش برود، تا آن ملت بتواند با نشاط و با قدرت به سمت هدفِ خودش حرکت کند.
آیندهی بسیار روشنی پیش روی ماست، که به سمت آن در حرکتیم؛ آیندهای که ملت ایران خواهد توانست به برکت اسلام و نظام اسلامی، هم عدالت اجتماعی و رفاه مادّی داشته باشد، و هم به استقلال کامل دست یابد. از روز اول پیروزی انقلاب، ما به سمت این آینده حرکت کردهایم و به اعتقاد من، قسمتهای سختترش را پشت سر گذاشتهایم.
2. توطئه دشمن و تحمیل جنگ هشت ساله
اگر دشمن توطئه نمیکرد؛ اگر دشمن به رهبری استکبار جهانی و در رأسش امریکای پلید و خبیث، علیه این مملکت فعّالیت نمیکرد، خیلی از این کارها انجام شده بود. ما چند سال عقبیم؛ اما دیر نیست. این ملت، تواناست. متّکی به خود و متوکّل به خداست. مسئولین دلسوز و علاقهمندی هم دارد؛ کارشناس و کاردان هم کم ندارد؛ بازوی کار هم فراوان دارد. میتواند خانهی خود را چنان بسازد که هیچ نیازی به بیگانگانی که این ملت از قیافهی آنها بیزار است، نداشته باشد.
اگر جنگ هشتساله را بر ما تحمیل کردند، به خاطر این بود که ما دیرتر به بازسازی کشور و زنده کردن زمینههای عمران بپردازیم. استعمار و استکبار میدانند که اگر ملت ما به کمک مسئولان و گردانندگان و مدیران دلسوز کشور بتواند ایرانی آباد و آزاد بسازد و آحاد جامعه را کاملًا مرفه و برخوردار از عدالت اجتماعی و سایر ارزشهای اسلامی کند و در زیر چتر شریعت مقدسهی اسلام نگهدارد، در آن صورت انقلاب بزرگ و شکوهمند ما بهخودیخود و بدون آنکه کسی تلاش کند، به همهی کشورهای اسلامی صادر خواهد شد و الگوی دیگران قرار خواهد گرفت.
اگر به عقب برگردیم و راههای خطرناکی را که طی کردهایم، نگاه کنیم، وحشت میکنیم. گاهی انسان در میان پیچوخمهای یک جادهی کوهستانی و صعبالعبور، با احتیاط و دقت قدم برمیدارد؛ بعد که به قلهی کوه رسید، پشت سر خود را نگاه میکند و با تعجب میبیند که از چه جاهای خطرناکی عبور کرده است. ده سال گذشتهی ما این وضعیت را دارد. جنگ، محاصرهی اقتصادی، همدستی قدرتهای بزرگ علیه جمهوری اسلامی، تبانی نیروهای نظامی اروپا و امریکا و ارتجاع علیه ما، توطئههای داخلی، نفوذیهای دشمن، طراحی کودتا، نفوذ لیبرالها و ملیگراها و بیاعتقادان به اسلام و مردم، مسیرهای صعبالعبوری بودهاند که ما آنها را با سلامت پشت سر گذاشتهایم.
در مقابل سی سال فشار آمریکا، ملت ما از لحاظ پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت فرهنگی، آبروی بینالمللی، نفوذ و اقتدار سیاسی، به جائی رسیده است که در دوران رژیمهای پهلوی و قاجار خوابش را هم نمیدیدند؛ نه مردم، نه مسئولان. ما تجربه کردیم، ما امتحان کردیم.
علیرغم آنچه دشمنان ما میخواستند و امروز تبلیغ میکنند، ما پیشرفت کردهایم. معنای این پیشرفتها این نیست که ما به هدفهای خود رسیدهایم. من بارها گفتهام، الآن هم میگویم: بنده به عنوان یک طلبهی انقلابىِ معتقد به اسلام و انقلاب، اعتقادم این است که در بسیاری از اهدافِ خود هنوز در نیمهی راه هستیم. ما عدالت اجتماعی و بنیانکنىِ فقر و آبادسازی همهجانبهی کشور را میخواستیم؛ اما هنوز به آن مقاصد نرسیدهایم.[9]
3. عدم اهتمام برخی از مسئولین به آرمانهای انقلاب
عدالت، از چیزهایی است که نباید آن را فراموش کرد. شما نهج البلاغه را که نگاه میکنید، میبینید در سرتاپای نهج البلاغه عدالت وجود دارد. اعتقاد جدّی بنده این است که بسیاری از ناکامیهای امروز ما در عرصهی رسیدن به هدفهای انقلاب و ادارهی مطلوب کشور، بهخاطر کم اعتنایی به عدالت است. هرکدام از ما نسبت به خودمان اغماض میکنیم. اسم عدالت را میآوریم و به آن تحریض هم میکنیم؛ اما در مقام عمل نسبت به خودمان اغماض مینماییم. حالا قدری اغماض نسبت به خود، بر اثر نقصها، کوچک بودن و کوتاهیهای طبیعی ما قابل قبول است؛ اما ما نسبت به خودمان زیاد اغماض میکنیم. خیلی از امکانات و برخورداریها را برای خود روا میداریم که برای دیگران روا نمیداریم. ما این فرهنگ حاکم بر ذهن خودمان را باید عوض کنیم و مردم هم همینطور. اینطور نباشد که مردم در مسابقهی زندگی احساس کنند که هیچ مرز و مانعی به نام عدالت، جلوِ آنها را نمیگیرد و آنها تا هرجا که بتوانند بروند، مانعی ندارند... ما باید این فرهنگ را در ذهن خود و در ذهن جامعه منتشر کنیم. این یکی از آن پیامهاست.
4. موانع درونی
ما در خلأ که زندگی نمیکنیم، ما در یک واقعیاتی داریم زندگی میکنیم؛ این واقعیات چقدر برای رسیدن به این هدفها کمک بود یا مزاحمت بود؟ یقیناً ا گر مزاحمهائی که حالا میشمارم، وجود نداشت، رسیدن به این هدف، زمان زیادی نمیخواست. شاید در طول پنج سال، ده سال یک گروه متشکل قوی میتوانستند این اهداف را برآورده کنند؛ منتها در سر راه انسان موانع وجود دارد. اساساً همین وجود مانع است که به تلاش انسان معنا و حقیقت معنوی میبخشد و اسمش میشود جهاد؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معنی نداشت. جهاد یعنی جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع.
این موانع چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتیم: یکی موانع درونی، یکی موانع بیرونی. موانع درونی یعنی چه چیزهائی؟ یعنی آن چیزهائی که در درون خود ما انسانها - چه تصمیمگیرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرین بیرون از گود مبارزه و انقلاب - وجود دارد؛ اینها موانع درونی است. موانع درونی، ضعفهاست؛ ضعفهای فکری است، ضعفهای عقلانی است، راحتطلبی است، آسانگرائی است، آسانپنداری است؛ این گاهی اوقات خودش یکی از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم نسبت به کار و مشکلات کار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیک به واقع باشد. آسانپنداری هم مثل آسانگیری و سهلانگاری است؛ آن هم یکی از موانع راه است. گریز از چالش هم یکی از ضعفهای درونی ماست. به گریز از چالش، به غلط میگویند عافیتطلبی. عافیتطلبی چیز خوبی است. عافیت یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است؛ «یا ولىّ العافیة نسئلک العافیة؛ عافیة الدّنیا و الأخرة». عافیت به معنای پنجه نیفکندن نیست؛ به معنای درست عمل کردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب کشیدن است. عافیت از بلا، مثل این است که بگوئیم عافیت از گناه. بنابراین عافیتطلبی چیز بدی نیست؛ لیکن به غلط به گریز از چالش میگویند عافیتطلبی؛ یعنی در واقع همان راحتطلبی، مواجههی با مشکلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن برای مواجههی با مشکلات. اینها ضعفهای درونی ماست.
یکی دیگر از ضعفهای درونی عبارت است از تربیتهای اجتماعىِ موجود و عادتهای تاریخی، که اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانی و تربیتهای تاریخىِ ما در هنگامی که انقلاب پیروز شد، تصویر درستی نداشته باشید. امروز ما میبینیم که عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما میتوانید بزنید روی دست صنعتگران پیشروِ دقیقترین و ظریفترین صنایع دنیا، شما میگوئید بله؛ اگر همت کنیم، تلاش کنیم، میتوانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوری اسلامی خودش را قادر بر هر کاری میداند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهای قبلی درست عکس این بود. هر کاری که مطرح میشد، میگفتند آقا ما که نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما که نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، میگفتند آقا ما که زورمان نمیرسد، ما که نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقی و تاریخىِ بازماندهی از دوران گذشته است.
توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانی که از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزهدامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب میآمدند به مردم میگفتند آقا فلان مسئول عالی کشور - حالا شخص اول که خود شاه بود - یا وزرا یا مسئولین فلان عیاشی را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیکردند؛ میگفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت کرده بودند به اینکه مسئولانی را که باید پاک باشند و پاکدامن باشند، آلودهدامن و ناپاک ببینند. ما تعجب میکردیم از اینکه در صدر اسلام چطور یک خلیفه مست رفت برای مردم نماز صبح خواند! هم دربارهی خلیفه هست، هم دربارهی یکی از امرای منصوب از قِبل یک خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو رکعت است؛ اما او چون سرکیف بود، شش رکعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادی خواندی؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهی، بیشتر هم میخوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم میدیدند که خلیفه یک چنین فسقی را دارد انجام میدهد، اما تحمل میکردند و بیتفاوت از مقابل این قضیه میگذشتند. زمان ما هم همینجور بود. در دورهی طاغوت - که ماها تا قبل از پیروزی انقلاب با طاغوت مواجه بودیم - قضیه همینجور بود. مردم تعجب نمیکردند از اینکه پادشاه کشور اسلامی فسق کند، فجور کند، بادهگساری کند، کارهای هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم که یکی از علمای بزرگ تبریز که مرد بسیار دانشمند و عالمی بود و بنده هم او را دیده بودم - استاد پدر ما بود - پیرمردی بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یک وقتی رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقهمند خود ایشان نقل میکردند؛ میگفتند یک وقتی محمدرضا در دورهی جوانیاش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام کرده بود از این آقا، رفته بود توی آن مدرسهای که این آقا تدریس میکرده. بعد که محمدرضا رفته بود، این آقای عالم - که عالم هم بود، متقی هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میکرد. دوستان گفته بودند آقا شما که از این شخص تعریف میکنید، این مرد این کارهای خلاف را انجام میدهد - حالا کارهائی که در نظر آن عالم، خیلی بزرگ باید مینمود؛ مثلاً او شراب میخورد - گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ میخواهی شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازی میکند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس میخواهی مثلاً چه بازی کند؟! عرف این بود که چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق کند، فجور کند، ناپاکی از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتی بود که در جامعهی ما وجود داشت. اینها همان موانع درونی است؛ اینها آن چیزهائی است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد میکند. خشم و شهوتهای بیمهار و تربیت نشده، دلبستگی به عادات و عقاید خرافىِ میراثی، و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعفهای درونی است. بعضیها خیلی از چیزها را نمیفهمیدند. مبارزه میکردیم؛ بعضیها به استناد روایاتی که هر پرچمی که قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدی (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. میگفتند آقا شما قبل از مبارزهی حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه) میخواهید مبارزه شروع کنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را که بلند میکنید، در آتش است. معنای حدیث را نمیفهمیدند. یک عدهای از صدر اسلام، از زمان ائمه: که شنیده بودند مهدی ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، ادعای مهدیگری میکردند؛ بعضی بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنیامیه ادعای مهدویت بود، هم در بنیعباس بود، هم در افراد دیگری که چه در زمان بنیعباس و چه در زمانهای بعد تا امروز وجود داشتند، ادعای مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را کسی بلند کند، در آتش است. این معنایش این نیست که مردم با ظلم مبارزه نکنند، مردم برای تشکیل جامعهی الهی و جامعهی اسلامی و علوی مبارزه و قیام نکنند. این، بد فهمیدن دین است. میبینید اینها همه موانع درونیای بود که بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینهها میخواستیم کشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر کدامش یک مانع بود. البته اینها برطرف شدنی بود، نه اینکه برطرف شدنی نبود؛ خیلیاش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامی، تبیین خیلی نقش دارد. من این را به شما جوانانی که احساس مسئولیت میکنید، توی پرانتز عرض میکنم که تبیین خیلی اهمیت دارد. در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین - بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ - خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفکر مارکسیستی که آن روز رائج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ میگفتند مبارزه یک سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگوئید، چه نگوئید. یعنی دیالکتیکی که آنها تفسیر کرده بودند، لازمهاش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. در سال ۴۹ یک جوانی از همین کسانی که مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابستهی به یکی از همین گروهکهائی بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند - گروه جنگل و امثال اینها - یک جائی با من ملاقات کرد؛ شرح داد که میخواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم توی این زمینهی اجتماعی که نمیشود؛ یک قدری با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چهکار میخواهید بکنید. با کمال بیاعتنائی گفت: آن روش اسلامی است! بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیینها موجب شد که انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیشزمینههای تاریخی و تربیتهای غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضیاش هم هنوز فائق نیامدیم، که آن انگیزههای دیگری دارد - مثل این مصرفگرائی و اسراف و این چیزها که حالا گفتند - این جزو میراثهای ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامهی ناسازِ بیاندامِ زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلی مصرفزده هستیم؛ باید این را حلش کنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل کنند. البته صدا و سیما هم بلاشک نقش دارد. خوب، اینها عوامل درونی بود.
پی نوشت:
[1]. 7/9/1384 .
[2]. 15/11/1381.
[3]. 21/09/1380.
[4]. 07/04/1368.
[5]. 22/07/1374.
[6]. 18/04/1368.
[7]. 04/04/1368.
[8]. 28/11/1391.
[9]. 24/11/1382.
[10]. 15/11/1381.
[11]. 14/02/1387.
منبع:حوزه