کد خبر : ۹۹۲۶۴
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۹:۴۹
نوجوانان خوش‌ذوق با چالشی متفاوت به استقبال محرم رفته‌اند

رجزهای عاشورایی؛ تن‌پوش خودروهای شهر

خیمه‌های عزا و ایستگاه‌های صلواتی در شهر برپا شده و شهر رخت سیاه بر تن می‌کند. در این میان، گروهی از نوجوانان خوش‌فکر تلاش می‌کنند با مزین کردن خودروها به به رجزهای عاشورایی، به استقبال محرم بروند.
عقیق:نوای دلنشینی که از باندهای بلندگو پخش می‌شود، تمام خیابان را پر کرده؛
مثل یه چشم به هم زدن، یه سال گذشت و باز غم اومد
مثل یه چشم به هم زدن، دوباره ماه ماتم اومد
مثل یه چشم به هم زدن، دوباره باز محرم اومد
دستام خالیه، شرمندتم از اینکه باز با روسیاهی اومدم حسین (ع)...
چشم که بگردانی،‌ 10،‌ 12 نوجوان قد و نیم‌قد را می‌بینی که یک لحظه آرام و قرار ندارند. یکی با دست‌های رنگی و غلتک به‌دست آماده‌باش ایستاده و آن یکی شابلون‌ها را برای انتخاب مشتریان عزیز مرتب می‌کند. دادزن‌ها هم که شابلون در دست در حاشیه خیابان ایستاده‌اند، دنیای خودشان را دارند. این‌ها همان بچه‌هایی هستند که از شیرخوارگی نمک‌گیر مجالس حسینی شده و به‌مرور یاد گرفته‌اند هر روز عاشورا و همه‌جا کربلاست.
حالا با همین نگاه،‌ برای ملحق شدن به کاروان محرم به صف شده و از هم سبقت می‌گیرند. دل و سرشان که از این شور لبریز می‌شود،‌ انگار یادشان می‌رود خیابانی که محل تردد خودروهاست، آبستن صد جور حادثه و آسیب است. این‌طور است که به استقبال چهارچرخ‌های عجول می‌روند و دعوتشان می‌کنند به یک چالش متفاوت؛ چالش شابلون و رنگ برای مزین کردن تن سرد و بی‌روح خودروها به یک جمله، یک شعار و یک رجز آتشین که خون می‌دواند زیر پوست شهر و آدم‌هایش. نوجوانان پرشور پایگاه بسیج مسجد «صاحب الأمر (عج)»، با ماشین‌نویسی صلواتی،‌ چند روز زودتر به استقبال محرم رفته‌اند.
یک لحظه چشم از بچه‌ها برنمی‌دارد اما ازآنجاکه یادشان داده چطور با تقسیم کار و مسئولیت‌پذیری،‌ از پس کارهای بزرگ بربیایند، ترجیح می‌دهد دورادور نظاره‌گر تلاش و شوق و ذوقشان باشد. با تحسین به بچه‌های قد و نیم قدش نگاه می‌کند و می‌گوید: «بچه‌ها خیلی شوق دارند برای محرم. البته دوست داشتند پشت‌نویسی خودروها را از جشن غدیر شروع کنند، مثل پارسال که در نیمه شعبان و عید غدیر هم این کار را انجام دادند. اما امسال گرانی وسایل باعث شد پول‌هایی که جمع کرده‌بودند،‌ برای خرید رنگ و شابلون غدیر کفاف ندهد و فقط بتوانند برای محرم تدارک ببینند.» «محمد سنجابی» از اعضای پایگاه بسیج صاحب الأمر (عج) با اشاره به اجرای موفق طرح دانش‌آموزی شهید «بهنام محمدی» در این پایگاه،‌ ادامه می‌دهد: «این بچه‌ها که از کلاس چهارم به بالا هستند،‌ در قالب هیئت منتظران ظهور فعالیت می‌کنند. این هیئت بیش از 500 نفر عضو دارد که حدود 200 نفر آن‌ها اعضای فعال هستند.» اما چرا ماشین‌نویسی؟ آقای مربی در پاسخ می‌گوید: «این کار گروهی بچه‌ها به‌نوعی تبلیغ محرم و یک کار فرهنگی است. در این میان لطف همشهریان هم شامل حال بچه‌ها می‌شود و با کمک‌های مالی‌شان، هیئت آن‌ها را حمایت می‌کنند و نمی‌گذارند در مقابل افزایش هزینه‌ها تنها بمانند.»

می‌خواهیم شهر را محرمی کنیم
شابلون مورد علاقه‌اش با شعار «أمیری حسین و نعم الأمیر» را در دست گرفته و تا میانه‌های خیابان پیش آمده تا برای ماشین‌نویسی صلواتی‌شان مشتری جذب کند. تا می‌پرسم اینجا وسط خیابان چه می‌کنی؟ می‌گوید: «عشق امام حسین (ع) ما را هم جذب کرده. خیلی برایم مهم است با آقا (ع) همنشین باشم. در این راه، هم انتظارات مادر و پدرمان از ما برآورده می‌شود،‌ هم به خدا نزدیک‌تر و عاقبت بخیر می‌شویم.» «محمدرضا شراهی» 15 ساله ادامه می‌دهد: «راستش دلمان می‌خواهد حالا که نزدیک ایام عزاداری امام حسین (ع) می‌شویم، به سهم خودمان شهر را برای محرم آماده کنیم. استقبال مردم هم خوب بوده البته به طور طبیعی،‌ جوانان بیشتر برای این کارها اشتیاق دارند. همه هم دعایمان می‌کنند و می‌گویند انشاالله عاقبت بخیر شوید.»
«عباس صلیب» که پلاکاردی برای تبلیغ طرحشان در دست دارد،‌ با 11 سال از کم سن و سال‌ترین اعضای گروه است. تا می‌آیم با مزاح بگویم: «بابا خبر دارن الان دم غروب اینجا در خیابان...» حرفم را قطع می‌کند و با قیافه حق به جانب می‌گوید: «پدرم خودش هم اینجاست و دارد در درست کردن رنگ به بچه‌ها کمک می‌کند.» می‌پرسم: «خودت کدام شابلون و شعار را بیشتر دوست داری؟» و عباس بی‌آنکه فکر کند،‌ می‌گوید: «لبیک یا زینب (س)» علت را که می‌پرسم، از مدافعان حرم یاد می‌کند و می‌گوید: «اگر بزرگ‌تر بودم،‌ مثل آن‌ها برای دفاع از حرم زینب (س) می‌رفتم.»
در میان رانندگانی که هر کدام در حال و هوای خودشان، پا روی پدال گاز گذاشته و در خیابان می‌تازند و دیدن چند نوجوان پلاکارد و شابلون به دست در کنار خیابان هم توجهشان را جلب نمی‌کند، راهنما می‌زند، از سرعتش کم می‌کند و با هدایت بچه‌ها به‌آرامی در نقطه امن موردنظر آن‌ها پارک می‌کند. همین کافی است تا در یک لحظه و مثل فیلم‌ها، چند نفر دور ماشینش حلقه بزنند و مثل آدم‌های حرفه‌ای شروع به کار کنند. به یک دقیقه هم نمی‌رسد که کاپوت ماشینش به رجز معروف سرباز 11 ساله کربلا مزین می‌شود؛ «أمیری حسین و نعم الأمیر». از دلیل همراهی‌اش با بچه‌ها که می‌پرسم، «روح‌الله محرابی» لبخند بر لب می‌گوید: «راستش روی ماشین کار می‌کنم و به قولی برای یک مسافر شیرجه می‌زنم! اما این بچه‌ها و کارشان را که دیدم، ذوق کردم و پایم رفت روی ترمز. کارشان خیلی قشنگ و باارزش است. ما هم فقط همین محرم و صفر را داریم دیگر. باور کنید مجالس عزاداری که شروع شود، مردم همه این مشکلات اقتصادی و... را فراموش می‌کنند و به عشق امام حسین (ع) دوباره همه با هم مهربان می‌شوند. همه که با هم باشیم، همه مشکلات حل می‌شود.»
ماشین سهل است، برای آقا (ع) زندگی‌ام را می‌دهم
جای دیگر او را می‌دیدی، شاید فکر نمی‌کردی اهل این وادی‌ها باشد. اما با همان چهره جدی و تیپ خاصش، دعوت بچه‌ها را قبول می‌کند و ماشینش را در اختیارشان می‌گذارد. شابلون‌ها را برانداز می‌کند و میان «کلّنا عباسک یا زینب (س)» و «لبیک یا زینب (س)»‌ مردد می‌ماند. بالاخره اولی را انتخاب می‌کند و رفقا دست به کار می‌شوند. از دور ماشینش را می‌پاید اما مانع کار بچه‌ها نمی‌شود. می‌گویم: «آقایان روی ماشینشان حسابی حساس‌اند و آن را دست هر کسی نمی‌دهند و نمی‌گذارند خط رویش بیفتد. چطور شد شما حاضر شدید ماشینتان را دست این دوستان نوجوان بدهید تا رویش رنگ بزنند؟»‌ خیلی جدی در جواب می‌گوید: «در راه امام حسین (ع) ماشین که سهل است، آدم حاضر است زندگی‌اش را بدهد.»‌ «سجاد تقی‌زاده»‌ ادامه می‌دهد: «در شرایط امروز جامعه،‌ خیلی ارزشمند است که چند تا نوجوان همت کرده‌اند برای چنین کاری. این کمترین کاری بود که می‌توانستم برای حمایت از آن‌ها انجام دهم.»

منبع:مشرق

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین