کد خبر : ۹۷۹۴۸
تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۸
درس اخلاق استاد انصاریان

بیدار باشیم که با آیات خدا چه می‌کنیم

حجت‌الاسلام حسین انصاریان گفت: آیات رحمت یعنی نشانه‌های رحمت قابل شمردن نیست، آنهایی که در اختیار ما قرار داده بیدار باشیم با آن‌ها چه می‌کنیم، چه نوع رفتاری با بندگانش می‌کنیم، بیدار باشیم، بینا باشیم.

عقیق:استاد حسین انصاریان مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآن کریم در جلسه اخلاق خود در مسجد امیر(ع) به موضوع «جستجو در آیات خدا برای کسب معرفت» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه می‌آید:

جستجو در آیات خدا برای کسب معرفت

پروردگار مهربان در قرآن کریم از آفریده‌های خودش تعبیر به «آیه» فرموده، کلمه آیه در لغت به معنای نشانه است. گاهی این لفظ مفرد و گاهی به صورت جمع ذکر شده است.

آیت خدا در زنبور عسل

از باب نمونه در سوره مبارکه نحل وقتی که در دو فراز بسیار قابل توجه از زنبور عسل سخن می‌گوید و توانایی او برای گرفتن پیام خدا: «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْل»(نحل، 68). این گیرندگی قوی زنبور است که می‌تواند در کندو از اعماق ملکوت عالم پیام دریافت کند. براساس توضیحاتی که داده شده معادل روزی چهارده فرسخ پرواز می‌کند و از گل‌ها و میوه‌ها تغذیه می‌کند و بعد ازمدتی در کارخانه وجودش تولید عسل می‌کند. این مجموعه را خدا با اسم اشاره «ذلک» بیان می‌کند. ذلک یعنی زنبور با همه کارهایی که انجام می‌دهد و با پیامی که دریافت می‌کند. این مجموعه «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَة» از آیات خداست و معنی فارسی این آیه، نشانه است.

دریافت وحی زنبور که معادل چهارده فرسخ پرواز، نشستن روی ثمرات، تغذیه کردن، برگشتن و گم نکردن لانه (پنج هزار کندو در بیابان است، هیچ‌کدام کندوی خودشان را گم نمی‌کنند) و تولید عسل نشانه است، نشانه چیست؟ نشانه «رحمت» پروردگار است. خود رحمت کیفیت است قابل لمس نیست، قابل دیدن نیست، قابل کشیدن نیست، عنصر نیست کیفیت است یعنی یک واقعیت معنوی است اما آثار رحمت قابل مشاهده است.

زنبور و همه کارهایش از نشانه‌های رحمت پروردگار است. این تولیدی که می‌کند می‌فرماید: «شِفاءٌ لِلنَّاس» برای کل انسان‌ها جنبه درمان‌کنندگی دارد یعنی زنبور مخصوص مردم مؤمن آفریده نشده برای کل است و برای کل هم درمان‌کننده است، این رحمت خداست.

هدف از خوردن برای انسان

از آثار این رحمت همه می‌توانند برای بدنشان، مغزشان، قلبشان و بعضی از دردهایشان بهره‌مند شوند. حالا که مردم از عسل بهره‌مند شدند و برای مغزشان، قلبشان، خونشان، اعصابشان، بدنشان نیرو گرفتند خداوند متعال راه هزینه کردن این نیرو را هم بیان کرده یا فقط خوردن است؟ اگر فقط خوردن باشد پس چه فرقی بین ما و بین حیوانات عالم است؟ اگر این عسل منحصر در خوردن باشد و هدف دیگری از خوردنش برای انسان نباشد، او چه فرقی با حیوانات دیگر دارد؟

خوردن حیوانات به بدنشان ختم می‌شود، وزنشان بیشتر می‌شود، پوست بهتری پیدا می‌کند، دم و سم بهتری پیدا می‌کنند، چاق می‌شوند و برای خوراک انسان‌ها و دیگر حیوانات آماده می‌شوند و پرونده بسته می‌شود. خوردن به تنهایی بیش از این کاربردی ندارد یعنی کاربردش در جسم می‌چرخد و بعد هم این چرخ از حرکت می‌افتد. آدم لمس می‌شود یا معلول می‌شود و یا می‌میرد.

خدا می‌فرماید: «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُون» آدم عاقل این را نشانه رحمت من می‌بیند، آدم عاقل به فکرش می‌رسد که عسل فقط برای خوردن انسان نیست، این خوردن باید انتقال پیدا کند، انتقال به چه پیدا کند؟ این را در آیات متعددی نسبت به همه غذاها بیان می‌کند: باید انتقال پیدا بکند به عبادت حق، انتقال پیدا بکند به خدمت خلق، انتقال پیدا بکند به محبت‌ورزی، انتقال پیدا بکند به تعاون «علی البر و التقوا». وقتی انتقال پیدا کرد خداوند متعال به ثمره این انتقال مهر دوام می‌زند.

این عبادتی که انجام دادی، خدمت که خلقی به داشتی، مهرورزی که داشتی، محبتی که داشتی، احسانی که داشتی دیگر برایت دائمی است و دائمی بودنش هم در «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار»(بقره، 25) نمایان می‌شود. وقتی مردم بهشتی وارد بهشت می‌شوند، در بهشت تمام نعمت‌های بهشت را می‌بینند و پروردگار می‌فرماید: «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا» هر بار، هر گاه، هر وقت، از این محصولات ابدی بهشت رزقی به آنها عطا می‌شود نگاهشان که به آن رزق می‌افتد می‌گویند: «هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْل» این نعمت، این میوه و این ثمرات، قبلاً به ما عطا شده بود «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِها».

حسابرسی آسان مؤمنان

اینان پیش از اینکه وارد بهشت بشوند کجا بودند؟ در صحرای محشر که کیک پخش نمی‌کنند، میوه پخش نمی‌کنند، صحرای محشر برای محاسبه است اما محاسبه مردم مؤمن، «محاسبه یسیر» است یعنی آسان‌گیری است و با زمان خیلی کم. بین بیرون آمدن از قبر و ورود به قیامت و رسیدگی به پرونده و اعلام ختم رسیدگی تا ورود به بهشت بنا به روایاتی که در معتبرترین کتاب‌های ما آمده یک ربع نمی‌کشد.

 تک‌تک میلیاردها مؤمن را بخواهند حسابرسی بکنند، هر کدام هم یک ساعت بشود، خب میلیاردها ساعت طول می‌کشد تا حساب همه تمام بشود بعد بگویند شما اهل بهشت هستید، چطور برای همه مؤمنین یک‌ربع یا ده دقیقه می‌کشد؟ حضرت می‌فرماید: چطور صبحانه و نهار و شام میلیاردها موجودات دریایی و پرنده و موجودات زنده را بی‌درنگ تأمین می‌کند، هیچ صبحی به موجودات نمی‌گوید هفت هشت ساعت صبر کنید تا من برایتان تهیه کنم اینها همه تهیه شده است اینها همه آماده است.

در صحرای محشر که این میوه‌های بهشتی را ندادند که بگویند «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِها»، از پیش این نعمت‌ها به ما عطا شده بود، این از پیش کجاست؟ دنیا. منظور از این نعمت‌هایی که در دنیا به ما عطا شده بود همین سیب و گلابی و هندوانه و طالبی است؟ نه. آن نعمت‌های بهشت در دنیا به صورت عبادت، فرمان‌ها، خواسته‌ها، اخلاق، رفتار پسندیده، قوانینش به ما عطا شد و توفیق هم به ما داد که ما عمل کردیم حال که آمدیم بهشت می‌بینیم همان‌ها به این صورت تجلی و ظهور کرده است.

آزار رساندن به دیگران یا به خود

 اگر خوردن فقط متوقف به خوردن باشد و انتقال پیدا نکند، از این خوردن در دنیا و آخرت چه گیر آدم می‌آید؟ هیچ چیزی گیر آدم نمی‌آید. من روایاتش را بگذارم، آیاتش را بگذارم و یک شعری که همه بلد هستیم بخوانم (گاوان و خران باربردار/ به ز آدمیان مردم‌آزار) بدترین آزار دادن، آزار دادن به خود است. آدم بدنش را آماده کند برای سوختن ابدی در جهنم، این بدترین نوع ظلم به خود است، بدترین نوع آزار دادن به خود است.

شخصی که به خود آزار می‌دهد و خودآزار است از آزار دادن به دیگران هم رویگردان نیست. شخصی را هم که آزار می‌دهد آن هم از خودش است، خدا می‌گوید همه از خودتان هستند فکر می‌کنی دیگری را آزار می‌دهی او را آزار می‌دهی «وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها»(فصلت، 46).

اگر سر ابی‌عبدالله را جدا می‌کنی سر خودت را جدا می‌کنی، نمی‌فهمی خودت را واسطه قرار دادی که ابی‌عبدالله از این دنیای تنگ و تاریک و پرمضیقه بیرون برود و در آغوش رحمت ویژه الهی جای گیرد. خودت را گرفتار دوزخ ابدی کردی فکر می‌کنی زیان به امام حسین رسید؟ مال شخصی را خوردی یا با تهمت و غیبت و افترا و نمامی بین زن و شوهر ایجاد طلاق کردی، فکر می‌کنی آنها زیان دیدند؟ آنها همه از خودت هستند، از یک خون و گوشت هستید، از یک پوست هستید.

پیغمبر می‌فرماید: شما نهایتاً از یک پدر و مادر هستید از دو تا نیستید، همه برگشتتان به یک مرد و به یک زن است پس نسبت به هم غریبه نیستید، بیگانه و ناآشنا نیستید، «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساء»(نسا، 1) من شما را از یک حقیقت که مخلوطی از نطفه یک مرد و زن اولیه بوده آفریدم فکر می‌کنی به دیگران ظلم می‌کنی؟ به خودت ظلم می‌کنی.

تفاوت رحمت واسعه و رحمت خاص

اگر خوردن فقط به خوردن خاتمه پیدا کند و این انتقال پیدا نکند در حقیقت من با خوردن تنها جلوی تجلی رحمت الله را هم در دنیا و هم در آخرت خودم گرفتم، یعنی رحمت آمد سراغ من و من دهان کجی کردم. من به رحمت الهی گفتم به اندازه بدنم می‌خواهم، برای کاری دیگر تو را نمی‌خواهم، من به اندازه لذتم تو را می‌خواهم، من به اندازه شهوترانی‌ام تو را می‌خواهم. شخصی که این حال را دارد معلوم می‌شود خیلی آدم نفهم و موجود بریده از عقل است.

خب فرق بین ما و حیوانات این است که اگر این فرق را بپذیریم تحققش بدهیم این است که آنها می‌خورند، خوب هم می‌خورند، خوردنشان محدود در بدنشان می‌ماند و بعد هم از بین می‌رود. اگر همین باشد پس خیلی از انسان‌ها چون حیوانات هستند «أُولئِکَ کَالْأَنْعام»(اعراف، 179) «یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام»(محمد، 12) این آیه باید به‌وسیله مفسرین زیبا تفسیر شود، آنهایی که لذت‌بری و خوردنشان مانند حیوانات است یعنی خوردن را برای خوردن می‌خواهند، یعنی خوردن در آنها محدود می‌ماند و هیچ انتقالی پیدا نمی‌کند، «وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُم» آتش دوزخ جایگاه آنهاست.

این رحمت منتقل به رحمت بعد از عمل نشد، عسل، گوشت حلال، نان، سبزیجات و میوه‌جات قبل از خورده شدن «رحمت الله الواسعه» است، بعد از خورده شدن باید تبدیل به «رحمت خاص للمؤمنین» بشود و نشد. این چراغ رحمت در درون من هضم شد تبدیل به یک مقدار خون و گوشت و پوست و استخوان شد و بعد هم دم مردن خاموش شد این چراغ «وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُم» است.

این آیه را برای نمونه خواندم که پروردگار عالم آفریده‌های خودش را تحت عنوان آیه معرفی می‌کند. «وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْل»(یس، 37) شب نشانه من است، نشانه چیست؟ قدرت او، رحمت او، لطف او، احسان او. «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْض»(یس، 33) زمین که روی آن نشستید، راه می‌روید، ساختمان‌سازی می‌کنید نشانه رحمت من است، این باید محل عبادت شما و خدمت به خلق قرار بگیرد. این‌جا طویله نیست که خودتان را در آخور ببندید و بخورید و به تمام مردم دنیا شاخ بزنید و دم تکان دهید و دندان نشان دهید برای دراندن، زمین برای این کار نیست.

محو کردن نام علی(ع)!

از چشم امیرالمؤمنین زمین را تماشا کنید، چه کار کرده این انسان تمام حقایق هستی و حقایق ملکوتی در برابرش عین خورشید وسط روز روشن بود. علی اگر حق نبود نهج البلاغه را از کجا آورده؟ کسی که حق نیست می‌شود مثل ترامپ، اوباما، معاویه، یزید، فرعون، ابولهب. امیرالمؤمنین کل وجودش حق است که نهج البلاغه را دارد، آن هم بخشی از فرمایشات و نامه‌ها و کلمات قصارش است بقیه را هم دانشمندان جمع کردند نه جلد دیگر هم کنار نهج البلاغه گذاشتند، شده ده جلد اینهایی که به دست ما رسیده.

در زیارت عاشورا می‌خوانیم «ازالتکم عن مقامکم» شما را پس زدند که منافعتان به مردم و به جهان نرسد، اینها برای آن وقت‌هایی است که نشده پس بزنند. «ازالتکم عن مقامکم الذی رتب الله فیکم» پس زدند شما را که حقایق الهیه به وسیله شما انتقال پیدا نکند. یک دانشمند سنی می‌گوید: من از تو متعجب هستم، اصلاً وجود تو یک وجود شگفت‌آوری است، شگفت‌آوری هم برای این است که از بعد از مرگ پیغمبر تا سال‌ها، می‌دانید چند سال است؟ صد سال یکی دو سال کمتر زمان بنی امیه است، حدود ششصد سال زمان بنی عباس است، این هفت قرن یعنی نصف این پانزده قرن را بنی امیه و بنی عباس دستشان بوده.

آن دانشمند می‌گوید: شگفت‌زده هستم که هفتصد سال مبلغ فرستادند، مدرسه ساختند، پول خرج کردند، کتاب نوشتند که ارزش‌های تو را به کل این عالم فراموش دهند این برای دشمنانتان، و اما دوستان و عاشقانت، چند سالی بعد از مرگ پیغمبر جرأت نداشتند اسمت را ببرند، جرأت نداشتند اسمت را روی بچه‌هایشان بگذارند، جرأت نداشتند یک کلمه و یک خط فضائلت را بنویسند، دشمنانت هفت قرن برای پنهان کردن و نابود کردن و به فراموشی دادنت جان کندند، دوستانت هم از ترس اسمت را نبردند اما در جهان امروز متجلی‌ترین انسان در مغز و در علم و در نهج البلاغه و در رفتار و کردار تو هستی، هیچ جای کره زمین نیست که علی را نشناسند، این شگفتی وجودت است.

نگاه امیرالمؤمنین به کره زمین

حالا نگاه او را به زمین ببینید چقدر زیباست. «مهبط وحی الله» زمین محل فرود آمدن وحی خدا بر صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است، این ارزش زمین است. چرا حضرت نمی‌گوید زهره، عطارد، خورشید، ماه، آسمان، کهکشان، این‌جا مهبط وحی الله است زمین مهبط وحی الله است. معلوم می‌شود خداوند به زمین نظر ویژه دارد.

کفار، شما اینجا را برای خودتان تبدیل به طویله کردید و علف‌خور و هار و دندان تیز و شاخ‌زن شدید اما انبیا و ائمه و اولیا و مردم مؤمن مملکت ما و مردم مؤمن واقعی مملکت‌های دیگر زمین را برای خودشان تبدیل به دری برای ورود به رحمت پروردگار عالم کردند. «مهبط وحی الله و مصلی ملائکة الله» زمین جایی است که فرشتگان می‌آیند در این خاک نماز می‌خوانند و برمی‌گردند، مهبط وحی الله.

این روایت تعبیرش این است: «کل یوم و لیلة منذ قتل...» امام صادق می‌فرماید: از آن لحظه‌ای که ابی‌عبدالله شهید شد، از همان لحظه هنوز دفن هم نشده بود، از همان لحظه که شهید شد هفتاد هزار فرشته مأموریت پیدا کردند روز بیایند حضرت را زیارت بکنند، شب هفتاد هزار تا دیگر بیایند زیارت بکنند.

روایت در «کامل الزیارات» است یعنی کتابی است که هیچ عالمی در آن حرف ندارد. هفتاد هزار فرشته روز می‌آیند زیارت و نماز هم می‌خوانند، در روایات دیگر دارد کنار حضرت نماز می‌خوانند، این هفتاد هزار تا روز شهادتش آمدند زیارت و گریه و نماز و برگشتند، شب هفتاد هزار تا دیگر آمدند، تا قیامت دیگر نوبت به این هفتاد هزار تا روز اول و شب اول نمی‌رسد چون روز یازدهم هفتاد هزار تا دیگر، شب هفتاد هزار تا دیگر، روز دوازدهم هفتاد هزار تا دیگر، تا قیامت برپا شود و دیگر نوبت به هفتاد هزار تای دوم نمی‌رسد.

این زمین است «مصلی ملائکة الله و ماتجر اولیاء الله» زمین محل تجارت عاشقان خداست که با عمر و بدنشان تجارت عبادتی دارند، تجارت خدمتی دارند، تجارت محبتی دارند. یک دانه تره، یک قاچ هندوانه و یا یک قاچ خربزه را حبس در وجودشان نمی‌کنند که دود شود برود هوا، همه را تبدیل به تجارت می‌کنند.

«وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْض» زمینی که برای شما آفریدم نشانه رحمت من است، نشانه رحمت الله است. مواظب باش که روی بستر رحمت الله چه کار می‌کنی؟ چه حرفی می‌زنی؟ چه را نگاه می‌کنی؟ چه را می‌خوری؟ با مردم چه رفتاری داری؟ با زن و بچه چه رفتاری داری؟ خیلی مواظب باش، «متجر اولیاء الله» خیلی مسأله است.

استاد معرفت

یک استادی داشتم که اولین استاد معرفتی من بود، نه استاد کلاسی که الف ب یادم داده یا کلاس دوم فارسی و کتاب‌های دیگر یادم داده، استاد اول معرفتی که هنوز هیچ سوادی نداشتم بین شش و هفت سال سنم بود که من را به شاگردی قبول کرد صاحب نفس بود، بینا بود، مستجاب الدعوه بودنش را بعداً فهمیدم، در سیزده سالگی فهمیدم که دیگر از دنیا رفته بود.

دعاهایی از او شنیده بودم در حق خودش که همه مستجاب شد مثلاً یک دعایش این بود خدایا قبر من را تهران قرار نده اینی که می‌گویم برای سال 1337 است، قبر من را تهران قرار نده این شهر پر از معصیت است و من از دفن در این شهر می‌ترسم. اعمال حجش تمام شد منا از دنیا رفت و همانجا دفنش کردند این یک دعای مستجابش است.

این اولین استاد معرفتی من زیاد این شعر را می‌خواند (با صدا نه دکلمه) صدای ملیح ملکوتی داشت، با آن گلوی پاک و آن نفسی که از مرحوم قاضی آن عارف برجسته کم‌نظیر در نجف گرفته بود، این دو تا چشمش پر از اشک می‌شد، یک بیت بود می‌گفت: (مستند ذرات جهان هشیار کو، هشیار کو/ در قیل و قالند این همه بیدار کو، بیدار کو)

همه ولنگاری می‌کنند، شرق و غرب، در قیل و قالند این همه، همه ولنگاری می‌کنند مگر «قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور»(سبا، 13). اروپا و امریکا و آسیا و افریقا و اقیانوسیه همه از رادیوها و تلویزیون‌ها و ماهواره‌ها و نوشته‌هایشان معلوم است که ولنگاری می‌کنند یعنی حرف می‌زنند. این هفت میلیارد نفر که هر دو میلیون تن یک شاهی به پول ایران نمی‌ارزد حرف‌هایشان همه منجر به ظلم و ستم و خرابی و کشتن و نابودی و سوزاندن می‌شود.

مناجات یک فقیر آگاه با خدا

(در قیل و قالند این همه بیدار کو بیدار کو) گاهی یک حرف‌هایی می‌زنند این بیداران آدم بهت‌زده می‌شود. در یک تفسیر قرآن دیدم نمی‌دانم تفسیر برای قرن چهارم است مفسرش خودش این جریان کوتاه پرمعنا را دیده می‌گوید: در بیابان دیدم یک نفر فقیر با لباس کهنه نشسته اشک می‌ریزد به پروردگار عالم می‌گوید تو مثل من گنهکار زیاد داری، قدرت هم داری ببخشی ولی من مثل تو خدا را دیگر ندارم چون تو یکی هستی. اگر می‌خواهی برای من کاری نکنی من باید بروم به یکی مثل خودت مراجعه کنم که مشکل گناه من را حل کند، نیست، پس چاره‌ای نداری جز این‌که من را ببخشی، راهی نداری جز این‌که از من بگذری. تو مثل من خیلی را داری اما من مثل تو هیچ‌کس را ندارم. این گفتار حق است، این کلمه نور، این تبدیل کردن غذا به عبادت به مناجات، به راز و نیاز، به عشقبازی.

حالا ما نمی‌دانیم چه گناهانی داشته، خودش هم که نگفته ولی ما با تکیه بر روایات دقیقاً می‌فهمیم که خدا او را بخشید، چرا؟ چون به داود خطاب کرد: از وقتی بشر را خلق کردم، سابقه ندارد کسی به گدایی در خانه من بیاید و من مشت بزنم در سینه‌اش و بگویم برو گمشو، اصلاً سابقه ندارد. یک نمونه نیست مگر کسی نیاید.

شرم خدا از بنده‌اش

البته یک روایتی را نقل می‌کنند، من در مدرسه که بودم در کتاب مشهور مهمی دیدم که می‌شود یک آدمی گناهانش سنگین باشد برود بگوید من را بیامرز خدا هم به ملائکه می‌گوید: نمی‌خواهم محلش بگذارم. این هم نمی‌فهمد که خدا به ملائکه گفته نمی‌خواهم محل به او بگذارم نمی‌داند که اگر بداند می‌رود و دیگر نمی‌آید، دوباره می‌آید بار دوم خطاب می‌رسد: ملائکه کارش سنگین است باز هم نمی‌خواهم به او گوش بدهم. این باز هم نمی‌داند اگر بداند می‌رود و می‌گوید حالا که اوقاتت از دست من تلخ است می‌خواهم چه کار بمانم و وقتم را صرف کنم می‌رود. بار سوم که می‌آید «یا ملائکتی قد استحییت من عبدی» دیگر از بنده‌ام شرم می‌کنم که ردّش کنم.

در هر صورت بیدار باشیم که با آیات رحمت خدا چه می‌کنیم. آیات رحمت یعنی نشانه‌های رحمت قابل شمردن نیست آنهایی که در اختیار ما قرار داده بیدار باشیم با آنها چه می‌کنیم، چه نوع رفتاری با بندگانش می‌کنیم، بیدار باشیم، بینا باشیم.



منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین