۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۶
پیش از تصویب قطعنامه 598، شورای امنیت قطعنامههای دیگری برای پایان دادن
به جنگ صادر کرده بود. قطعنامه 598 به لحاظ ماهوی و محتوایی با
قطعنامههای پیشین چه تفاوتهایی داشت؟
پس از عملیات کربلای 5 که
موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرد امریکا و اروپاییها به این
نتیجه رسیدند که صدام در موضع ضعف قرار گرفته و ایران در حال پیروز شدن
است. به همین دلیل تئوری جنگِ بدون پیروز را در دستور کارشان قرار دادند و
در شورای امنیت قطعنامه 598 را صادر و در تیرماه 1366 به ایران و عراق
اعلام کردند. آن زمان موازنه قدرت به سود ایران بود و ما قطعنامه را به
صورت مسکوت گذاشتیم، یعنی نه جواب منفی دادیم و نه مثبت. یک سال گذشت و در
تیر ماه 1367 با توجه به عقبنشینیهایی که در فاو، شلمچه و جزایر کردیم،
مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی به این جمعبندی رسیدند که قطعنامه
پذیرفته شود. خدمت امام رفتند و نامههایی از نخستوزیر، فرمانده سپاه،
رئیس سازمان برنامه و بودجه و وزیر ارشاد را به امام خمینی دادند. با توجه
به این نامهها و نظرات، امام در جمعبندیهایشان از نظرات قبلیشان
برگشتند. ایشان 15 روز قبل از پذیرش قطعنامه 598 در پیامی فرموده بودند
امروز تردید در ادامه جنگ خیانت به خدا و رسول خداست، اما بنا به مصالح
کشور از نظر قبلیشان دست برداشتند و جام زهر را سرکشیدند و قطعنامه را
پذیرفتند. باید توجه کرد که قطعنامه 598 نسبت به قطعنامههای دیگر
مزیتهایی داشت. مطالبات ما مثل شناخت متجاوز، بازگشت به مرزهای
بینالمللی و دادن غرامت در قطعنامه آمده بود. نکاتی که در هیچ کدام از
قطعنامههای دیگر شورای امنیت وجود نداشت. نکته مثبت قطعنامه 598 همین بود
که شورای امنیت مطالبات ما را در قطعنامه گنجاند. شورای امنیت از اولین
بیانیه و قطعنامه فقط بر آتشبس تأکید میکرد. یادم هست وقتی آقای سکوتوره
که به ایران برای دیدار با امام خمینی آمده بود امام فرمود: اگر همین الان
عراقیها به مرزهای خودشان بروند و شورای امنیت تجاوزشان را محکوم کند من
صلح را قبول میکنم، ولی آنها چنین چیزی را قبول نمیکردند.
آخرین سال جنگ و با توجه به قدرت گرفتن رژیم بعث راه دیگری پیش روی سیاسیون و مسئولان نظام قرار داشت؟
ما در برخورد با رویکردهای سیاسیمان بر اساس یک منطق و بر اساس
آموزههای دینیمان حوادث را تحلیل میکنیم. الان میشنوم به راحتی به برخی
مسئولان خائن میگویند که ما فردای قیامت باید جوابگو باشیم. این حرفها
فقط وحدت را از بین میبرد. امام وقتی قطعنامه را پذیرفتند در پیام خود به
حجاج فرمودند: و، اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و
ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل
معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلامشده در جنگ بودم و مصلحت نظام و
کشور و انقلاب را در اجراى آن مىدیدم ولى به واسطه حوادث و عواملى که از
ذکر آن فعلاً خوددارى مىکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و
با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به
تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت
نمودم، و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم.
بیشک
امام آدمی نبود که بلوف سیاسی بزند و زمانی که میفرماید من به مسئولان آن
زمان اعتماد دارم یعنی اینها خائن نیستند. امام اگر تشخیص بدهد کسی
میخواهد خلاف جریان انقلاب حرکت کند تعارف نمیکند و او را کنار میگذارد.
مثل برخوردهایی که با آیتالله منتظری و پسر آقامصطفی انجام داد. امام
آدم سیاسیکاری نبود بلکه سیاستمداری بود که بر اساس شرع عمل میکرد، اما
در تصمیمگیریهایشان بر اساس موازین فقهی عمل میکرد. در بحثهایی مثل
ورود به خاک عراق، مقاومت مردم و قبول قطعنامه امام سیاسیکاری نمیکند. من
احساس میکنم وقتی امام لفظ جام زهر را به کار میبرد به این معنا نیست که
افرادی جام زهر را به امام دادند. امام اهداف و آرمانی مثل «جنگ، جنگ تا
رفع فتنه» و «از راه کربلا به قدس برویم» داشت و تعبیرم این است، چون به
این اهداف نرسیدیم امام از قطعنامه با عنوان جام زهر یاد کرد.
اگر بخواهیم تحلیلی واقعگرایانه از حوادث تیر 1367 داشته باشیم، آیا پذیرش قطعنامه 598 به سود منافع ملی کشورمان بود؟
قطعاً به سود منافع ملی بود. محور تحلیل را باید امام قرار دهیم. اگر به
سود منافع ملی نبود که امام قطعنامه را نمیپذیرفت. ما حوادث را نباید فارغ
از امام تحلیل کنیم. امام خمینی یک تحلیلگر سیاسی بسیار قوی بود و آینده
را هم میدید. در روایت داریم: بترسید از فراست مؤمن! زیرا او با نور
خداوند عزّ و جلّ مىبیند.
بنابراین پذیرش صلح تنها به معناى تحمیل
شرایط قهرى جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعى بلکه به مقدورات انسانى
بازمىگشت که همواره در اندیشه دفاعى حضرت امام (ره) به عنوان تنها وزنه
سنگین و تعیینکننده مطرح بوده است، اما در عین آنکه ایشان پذیرش صلح را
تحمیل نظرات دشمن در عرصهاى از نبرد با انقلاب اسلامى ارزیابى مىکردند
هیچگاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معناى پایان نبرد همهجانبه
با دشمن در تمامى عرصههاست. به تعبیر بهتر ایشان در یک عرصه به ختم جنگ
رضایت دادند، اما جبهههاى جدیدى را در دیگر عرصهها علیه دشمن باز کردند
هرچند این عرصهها دیگر از صبغه نظامى برخوردار نبود، اما همچنان مىتوان
زبانههاى آتش نبرد میان کفر و اسلام را از این جبههها که در رأس آنها
نبرد فرهنگى با دشمن است به وضوح دید. از نمونههاى بارز این نوع نبرد با
دشمن در ماههاى آخر عمر شریف ایشان نامه به آقاى گورباچف و قضیه سلمان
رشدى است. بلافاصله پس از قطعنامه برای گورباچف نامه نوشت و حکم ارتداد
سلمان رشدی را داد.
وضعیت عمومی و اقتصادی و سیاسی کشور در آخرین سال جنگ به چه شکل بود؟
در آن روزگار تلخ و بحرانی قیمت نفتمان بسیار پایین آمده بود و در یک
محاصره اقتصادی شدید قرار گرفته بودیم که حتی سیم خاردار هم به ما
نمیدادند. عدم وجود پشتیبانی مالی و ارزی برای ادامه جنگ وجود نداشت.
محدودیت درآمد ارزی داشتیم، زیرا ارزآوری ما فقط متکی به فروش نفت بود. ما
صادرات دیگری به جز فروش نفت نداشتیم و در برابر همین تکفروشی، توطئه کاهش
قیمت نفت مطرح شد. کاهش درآمد ارزی کشورمان بیش از حد برایمان مسئلهساز
شد. همچنین ما سرمایهگذاری کلان در امور دفاعی و نظامی نمیکردیم و به
بازار خارجی وابسته بودیم. محدودیت در خرید تسلیحات نظامی هم داشتیم. باز
با وجود تمام مشکلات اقتصادی، من بزرگترین مشکلمان در جنگ را هماهنگ
نبودن نظام اجرایی و نظام دفاعی میدانم. در عراق چنین چیزی نبود و نظام
دفاعی و نظام اجراییشان یکی بود. وزرای صدام هنگام ملاقات با صدام با لباس
نظامی شرکت میکردند. وزارت کشاورزی، نیرو و... همه در جبههها مستقر
شدند، ولی برای ما چنین چیزی نبود. در ایران جنگ در رأس امور قرار نداشت.
پشت جبهه و جبهه دو جای متفاوت بود. وقتی مجموعه عوامل را کنار هم
میگذاریم یک سیر منطقی را میبینیم که مجبور شدیم قطعنامه را بپذیریم و
راهی غیر از آن وجود نداشت.
آیا مواردی که در نامه مسئولان ذکر شده بود درست بود؟
مواردی مثل اینکه مردم به جبهه نمیآیند هرگز به معنای قهر مردم با جبهه
نبود. در خاطرات حاجاحمد خمینی خواندم که میگوید عملیات مرصاد که انجام
شد و مردم فوج فوج به جبههها آمدند، با امام داشتیم تلویزیون نگاه
میکردیم و جمعیت را میدیدیم. امام آنجا به فرزندش میفرماید: احمد اگر من
میدانستم مردم چنین در صحنه هستند قطعنامه را قبول نمیکردم. نیامدن مردم
به معنای قهر با نظام نبود. مردم به خاطر شرایط کاری و وضعیت جبهه در سال
آخر جنگ، کمتر درجبهه حاضرمیشدند. همچنین تفاوت بین جبهه و پشت جبهه این
رویکردها را برایمان به وجود آورد. ما یکسری عوامل فرهنگی داشتیم که باعث
شد قطعنامه پذیرفته شود. آن زمان عدهای از متدینین حتی برخی از علما و
روحانیون دعا میکردند جنگ تمام شود. میگفتند خدایا این جنگ خانمانسوز را
تمام کن. جنگ خانمانسوز نبود، بلکه تهذیب اجتماعی داشت. از لحاظ فرهنگی به
این حقیقت نرسیدیم که جنگ باعث پیشرفت ماست. عدهای فکر میکردند ما بر
اساس امکانات مادی و سختافزاری میتوانیم بر جهان پیروز شویم و امکانات را
تعیینکننده میدانستند. یکی از دلایلی که همین نامهها را نوشتند این بود
که فکر میکردند امکانات سبب برتری ما در جنگ میشود، ولی در طول جنگ که
امکانات صدام بیشتر بود و هیچگاه پیروز نشد. من معتقدم امکانات
تعیینکننده نبوده و نیست. عامل تعیینکننده ایمان، اراده و جرأت مبارزه
بود که رزمندگان با اتکا به آن در جبهه حاضر میشدند.
وضعیت سیاسی و بینالمللی کشور را در آخرین سال جنگ چطور ارزیابی میکنید؟
در سال 1366 و از کربلای 5 به بعد، کل جهان به یک اجماع جهانی رسید که جنگ
را تمام کند تا جمهوری اسلامی پیروز نشود. قطعنامه و بیانیههای مختلفی
آوردند و خیلی کار کردند. خاطرم هست شوروی با پافشاری امریکا در مورد تحریم
فروش اسلحه به ایران موافقت کرده بود. به کشورهای بلوک شرق مثل کره شمالی
توصیه کرده بودند به ایران اسلحه ندهید. یک جو تبلیغاتی علیه ایران راه
انداختند که ایران کشوری جنگطلب است و ببینید الان قطعنامه صلح آمده و
قبول نمیکند. عراق هم از همین فرصت استفاده کرد و جنگ شهرها را راه
انداخت و تهران، خوزستان و بسیاری از شهرها را با موشک و هواپیما زد. جنگ
شیمیایی راه انداخت و هر کاری که دلش خواست، کرد. در ماههای بهار و تیر
1367 ابعاد ویرانیها، میزان خسارات و نگرانیهای مردم بیش از حد زیاد شده
بود. جامعه بینالملل به دنبال بالا بردن پرچم عراق و اعلام پیروزی آنها
بود که در آخر موفق به این کار نشد. با توجه به این موارد و کارشکنیها، در
سال آخر جنگ، امریکا به طور مستقیم وارد جنگ با ایران شد و به نوعی قصد
تضعیف قوای نظامی ما را هم داشت.
در سال آخر، امریکاییها حضوری گسترده
در خلیج فارس پیدا کردند. شورای امنیت هم قطعنامه تحریم فروش اسلحه به
ایران را به تصویب رساند. در طول جنگ قادر به خریداری یک فروند هواپیما هم
نبودیم. در مقابل ما عراقیها قرار داشتند که اگر یک تانک و هواپیمایش را
میزدیم 10 تانک و هواپیما جایگزینش میکردند. تمام دنیا در سال آخر جنگ با
تمام قوا به دنبال تضعیف و شکست ما در جنگ بودند. کاری که در آخر موفق به
انجامش نشدند. الان برکات و دستاوردهای قبول شدن قطعنامه را میفهمیم.
الان از صدام خبری نیست. شما راهیان نور را نگاه کنید که مردم خاک جبهه را
میبوسند و روی سرشان میگذارند، ولی آن سمت هیچکس از عراقیها را
نمیبینیم. اینها یعنی ما جنگ را نباختیم. ما از اول جنگ هم پیروز میدان
بودیم. ما به دنبال جنگ نبودیم و دفاع کردیم. صدامی که میخواست سه روزه
خوزستان و یک هفتهای تهران را بگیرد، شکست خورد و جایش ما وارد خاک عراق
شدیم و فاو و جزایر را گرفتیم. قطعنامه 598 سند پیروزی ما در جنگ است و
گواهش جمله امام است که فرمود: جنگ مـا جنگ حق و باطل بود و تمامشدنی
نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و ایـن جـنگ
از آدم تا ختم زنـدگی وجـود دارد.
منبع: روزنامه جوان