۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۶ : ۰۸
* ماهيت مرگ و عوامل هراس از آن
مرگ آغاز زندگى اخروى
مرگ، امرى يقينى است. مردم جهان با همه اختلاف مسيرها و روش هايى كه دارند، از هر جا شروع كنند، سرانجام در يك نقطه به هم مى رسند و آن پايان زندگى است ، خواه زندگى توأم با فقر باشد يا توانايى، همراه با خوشبختى باشد يا بدبختى. مردم جهان با تمام تفاوت هاى فـكـرى خـويـش، در حـتـمـى بـودن وقوع مرگ اتفاق نظر دارند و تعبير يقين از مرگ در قرآن، شايد اشاره اى باشد به همين مطلب، آنجا كه مى فرمايد:
«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَاءْتِيَكَ الْيَقينُ/ پروردگار خويش را عبادت كن تا يقين (مرگ) به تو برسد».
«وَ كُنّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدّينَِ حَتّى اَتينَا الْيَقينُ/ و روز جزا را تكذيب مى كرديم تا يقين (مرگ ) به ما رسيد».
* مرگ از ديدگاه امام على (ع)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: مـرگ در نـظـر مـن، مـانـنـد نـوشـيـدن شـربـت خـنـكـى اسـت كـه انـسـان در روز بـسـيـار گـرم بياشامد.
و نيز فرمود: بـه خـداقـسـم كـه اشـتـيـاق فـرزنـد ابـوطـالب بـه مـرگ ، زيـادتـر از اشـتـيـاق طفل به پستان مادر است .
و در هنگام شهادت فرمود:
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ/ سوگند به خداى كعبه كه رستگار شدم».
همچنين على (ع) فرمود:
چون فرشته مرگ براى قبض روح ابراهيم خليل اللّه (ع) آمد، سلام كرد، حضرت جواب سلام او را داد و فـرمـود: آمـدى مـرا بـه سـوى پـروردگـارم بـخـوانـى كـه بـه اخـتـيـار قبول كنم يا به اضطرار شربت مرگ بنوشم؟ گفت: آمده ام با اختيار تو را نزد پروردگارت ببرم ، پس اجابت كن!، ابراهيم فرمود: آيا ديده اى دوست و يار مهربانى دوست خود را بميراند؟ پـاسـخ آمـد: اى ابـراهـيـم ! هـيچ، ديده اى كه يار مهربانى از ديدار محبوبش گريزان باشد و ملاقات با او را ناپسند دارد، همانا حبيب دوست دارد محبوب خود را ملاقات كند.
* عوامل هراس از مرگ
بـا تـوجـه بـه آيـات قـرآن كـريم و سخنان پيشوايان معصوم (ع) درمى يابيم كه مرگ، سبب نيستى انسان نمى شود، بلكه انتقال از زندگانى محدود به زندگانى وسيعتر و كاملتر است. ليـكـن انـسـان بـه سـبـب عـلل و عـوامـلى از مـرگ مـى هـراسـد. بـرخـى از آن عوامل عبارتند از:
الف ـ دلبستگى شديد به دنيا
يـكـى از علل عمده هراس از مرگ ، علاقه و دلبستگى به دنيا و مظاهر آن است . وقتى انسان محبت شـديـد بـه دنـيـا، امـوال ، فـرزنـدان و بـستگان و خويشان پيدا كرد، جدا شدن از آنها براى او دشوار است .
امـا اگـر عـلاقـه انـسـان بـه دنـيـا در راسـتـاى عـشـق بـه خـدا و كـسـب رضـاى الهـى بـاشـد، دل كـنـدن از ايـن عـلايق و روى آوردن به محبوب حقيقى بسيار آسان خواهد بود، در صورتى كه اگـر مـحـبـت انـسـان نـسـبـت بـه امـوال ، فـرزنـدان ، مـقـام و نـظـايـر آن مستقل و جداى از توجه به خدا باشد موجب مى شود تا انسان از مرگ بگريزد.
ب ـ هراس از نيستى
انسان از نيستى و نابودى مى هراسد؛ مثلاً از فقر مى ترسد چون فقر، نداشتن ثروت است ، از بـيـمـارى مـى ترسد؛ زيرا آن از دست دادن سلامتى است ، از تاريكى مى ترسد چون نور در آن نيست ، از بيابان و خانه خالى مى ترسد، چون كسى را در آنجا نمى يابد. از زلزله و صاعقه و حيوان درنده وحشت دارد، چون او را به نابودى تهديد مى كند.
بـنـابراين ، علت ترس عدّه اى از مرگ اين است كه مرگ در نظر آنان فناى مطلق است ، امّا اگر مـرگ را هـمـچـون تـولّد نـوزاد از مـادر، تـولدى ديگر بدانيم و معتقد باشيم كه با عبور از اين گذرگاه سخت به جهانى مى رسيم كه از اين جهان بسيار وسيعتر، پر فروغتر و آرام بخش تر اسـت و نـيـز مـرگ را مـرحـله انـتـقال به نوع عاليتر و كاملترى از زندگى بدانيم كه زندگى فـعـلى در مـقـايسه با آن ، مرگ محسوب مى شود، در اين صورت مرگ نه تنها وحشتناك و نفرت انگيز نخواهد بود بلكه زيبا و دوست داشتنى خواهد شد.
ج ـ ترس از كيفر اعمال
گـروهـى نـيـز از مـرگ وحـشـت دارنـد، امـا نـه بـه اين معنا كه مرگ را فناى مطلق بدانند و منكر زنـدگـانـى پـس از آن بـاشـنـد، بـلكـه آن چـنـان پـرونـده اعـمـال خـود را سـيـاه و تـاريـك مى بينند كه گويا با چشمان خود، كيفرهاى سنگين و مجازاتهاى دردنـاك بـعـد از مـرگ را، مـشـاهـده مـى كـنـنـد و يـا حـداقـل چـنـيـن احتمالى را مى دهند و چون بايد پاسخگوى تخلّفات خود باشند از وقوع آن روز وحشت دارند.
قرآن كريم مى فرمايد: «وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ اءَبَداً بِما قَدَّمَتْ أيْديهِمْ/ آنان (يهوديان ) به سبب اعمالى كه از پيش فرستاده اند، هرگز تمناى مرگ نمى كنند!
ايـن آيه اشاره دارد به ادعاى قوم يهود كه خود را از دوستداران حقيقى خدا قلمداد مى كردند. آيه بـالا در مـورد آنـان مـى فرمايد: ادعاى دروغين مى كنند، زيرا اگر راست مى گفتند و دوستدار خدا بودند بايد شوق ديدار خدا و آرزوى مرگ را داشته باشند.
شخصى از امام حسن عليه السلام پرسيد: چرا از مرگ مى ترسيم ؟ فرمود:
«إِنَّكـُمْ أخـْرَبـْتـُمْ اخـِرَتـَكـُمْ وَ عـَمَّرْتـُمْ دُنـْيـاكـُمْ فـَاءَنـْتـُمْ تَكْرَهُونَ النَّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرانِ إِلَى الْخَرابِ/ هـمـانـا شـمـا آخـرت خود را خراب كرده و دنيايتان را آباد كرده ايد، پس ناپسند مى داريد كه از آبادانى به سوى خرابى منتقل گرديد.
* لحظه مرگ
قرآن كريم درباره لحظه مرگ مى فرمايد:
«وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحيدُ/ لحظه گيج كننده مرگ بحق فرا رسيد، همان چيزى كه از آن فرار مى كردى».
امام على عليه السلام مى فرمايد:
«... پـس سـخـتـي هـائى كـه بـه ايـشـان رو آورد بـوصـف در نـمـى آيـد ... و او در بـيـن اهـل بـيـت خـود بـا ديـده (اضطراب و نگرانى آنها را) مى بيند و با گوش (آه و ناله آنها را) مى شـنـود و عـقـلش بـجـا و فـهـم و ادراكش برقرار است ، بفكر مى افتد كه عمر خود را چسان بسر بـرده و چگونه روزگارش را گذرانيده و بياد مى آورد مالهايى كه جمع كرده و براى به دست آوردن آنـهـا (از حـلال و حـرام ) چـشم پوشيده ، و آنها را از جاهايى كه آشكار و مشتبه بوده ، به دست آورده ، بتحقيق زيانهاى جمع آورى آن اموال دچار او گشته و بر جدائى آنها مطّلع شده ، اين امـوال بـعـد از او بـاقـى مى ماند براى زنده ها كه در آنها متنعم بوده خوش مى گذرانند. پس آن امـوال بـى مـشـقت براى غير او است ؛ و بار گران آن بر پشت او مى باشد؛ و آن مرد در گرو آن اموال است ....».
* كيفيت جان دادن
در آيات و روايات جان دادن انسان چهار نوع بيان شده است :
الف ـ افراد خوبى كه راحت جان مى دهند
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
«مـرگ براى مؤمن مانند بوى خوشى است كه آن را مى بويد، پس به سبب آن سستى در بدن و حواسش واقع مى شود، و همه رنج و درد از او قطع مى شود....»
ب ـ افراد خوبى كه سخت جان مى دهند
امام صادق (ع ) فرمود:
«... وَ مـا كـانَ مـِنْ شـَديـدَةٍ فـَتـَمـْحيصُهُ مِنْ ذُنُوبِهِ لِيَرِدَ الاْ خِرَةَ نَقِيّاً، نَظيفاً، مُسْتَحِقّاً لِثَوابِ الاَْبَدِ .../ و آنـچـه (در هـنـگـام مرگ) از سختيها مى بيند پس براى پاك شدنش از گناهان مى باشد تا در قيامت پاك و پاكيزه ، بگونه اى كه مستحق ثواب ابدى باشد، وارد گردد... .
البـتـه بـايد توجّه داشت كه سختى مرگ ، كفّاره هر مؤ منى و براى هر گناهى نيست ، بلكه با تـوجـه بـه روايـات ديـگـر بـايـد گـفـت كـه سـخـتـى مـرگ بـطـور اجـمـال ، كـفـّاره گـنـاهـان اسـت بـراى ايـنـكـه پـاكـيـزه و مـسـتـحـق ثـواب ابـدى وارد عالم آخرت گردد.
ج ـ افراد بدى كه راحت جان مى دهند
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«... وَ ما كانَ مِنْ سُهُولَةٍ هُناكَ عَلَى الْكافِرِ فَلْيُوَفّى اَجْرُ حَسَناتِهِ فِى الدُّنْيا لِيَرِدَ الاْ خِرَةَ وَ لَيْسَ لَهُ اِلاّ ما يُوجِبُ عَلَيْهِ الْعَذابُ .../ و آن جان دادنى كه بر كافر آسان باشد براى اين است كه پاداش كارهاى نيكش در دنيا به او داده شود تا به عالم آخرت وارد شود و چيزى جز آنچه موجب عذابش شود براى او نباشد ... .
يـعـنى راحت مردن كافر، به خاطر تصفيه حسابى است كه خداوند نسبت به كارهاى نيك او انجام مـى دهـد؛ چـون بـعـضـى از كـافـران در زنـدگـى كـارهـاى مـثـبـتـى دارنـد كه آسان مردن پاداش عمل آنهاست .
د ـ افراد بدى كه به سختى جان مى دهند
اين اولين سيلى و شكنجه الهى بدكاران ، توسط مأموران خداست.
قرآن كريم مى فرمايد: «وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اءَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا
عَذابَ الْحَريقِ/ اى پـيـامـبـر! اگر مى ديدى هنگامى كه فرشتگان ، كافران را قبض روح مى كنند، در حالى كه به
صورت و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند بچشيد عذاب سوزنده را».
و نيز مى فرمايد:
«اَلَّذيـنَ تـَتـَوَفّيهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى أنْفُسِهِمْ فَاءَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ/ كسانى كه با كفر و گناه ، به خود ظلم كردند، وقتى كه فرشتگان آنان را قبض روح مى كنند (خـود را بـاخـتـه و) تسليم مى شوند (و مى گويند) ما كار بدى نكرده ايم . آرى ! همانا خداوند به آنچه انجام مى داديد آگاه است».
انـسـانـى كـه در تـمام عمرش حيله و دروغ را پيشه خود مى كرد، حتى در لحظه مرگ هم از اخلاق زشت خود دست بر نداشته ، به خداوند و فرشتگان نيز در حساسترين لحظات دروغ مى گويد.