کد خبر : ۹۴۲۳۸
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۴
گزارشی از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید «محمود باطنی»

مادری که خودش فرزندش را برای جبهه ثبت‌نام کرد/ سفارش شهید به خانواده

قاری و حافظ قرآن بود و مسجد را خانه خود می‌دانست، احترام زیادی برای پدر و مادر قائل بود و خواهر و برادران را همواره به این امر توصیه می‌کرد، چهار بار به جبهه اعزام شد و نهایتاً در روز ۲۱ بهمن در والفجر مقدماتی به شهادت رسید.

عقیق:در آستانه سالروز عملیات والفجر مقدماتی به دیدار خانواده شهید محمود باطنی از شهدای قرآنی این عملیات رفتند.

در این دیدار پدر شهید باطنی با وجود کسالت درباره فرزندش گفت: محمود با قرآن انس داشت و در هر فرصتی به خواندن آیات الهی مشغول می‌شد.

عصای دست پدر

شغل من کاسبی بود و محمود هر روز ظهر به مغازه می‌آمد و می‌گفت: شما برو و استراحت کن، هر کجا که بود هنگام ظهر خودش را به مغازه می‌رساند تا من برای صرف نهار، نماز و استراحت بروم. بسیار صبور بود و اگر تا شب هم به مغازه باز نمی‌گشتم ناراحت نمی‌شد. بسیار مهربانی بود و به شدت به من و مادرش احترام می‌گذاشت به واقع عصای دست ما بود و از او راضی‌ام.

 

 

مسجد خانه من است

اغلب شب‌ها را در مسجد می‌گذراند. به او می‌گفتم: شب‌ها به خانه بیا، اما می‌گفت: خانه من مسجد است. هنگامی که جنگ آغاز شد عزم میدان کرد و رفت، چندی بعد دستش تیر خورد و به منزل بازگشت اما به محض بهبودی دوباره به جبهه رفت. در مسجد هم بچه‌ها را به رفتن به جبهه توصیه می‌کرد. بسیار آرام و با ادب بود، مادرش را بسیار دوست داشت و به او محبت می‌کرد، هیچ وقت از ما پول نمی‌گرفت و می‌گفت: نیازی ندارم، مگر مواقع ضروری آن هم فقط به اندازه نیاز.

خواهر شهید هم که یاد و خاطره برادرش اشک از چشمانش سرازیر کرده بود به حاضران گفت: هرسال دهه فجر حال و هوای ما عوض می‌شود زیرا به جز پیروزی انقلاب اسلامی ایام شهادت برادرم است و به یاد او می‌افتیم.

حافظ قرآن بود و آیات الهی را با صوت زیبا تلاوت می‌کرد، در مسجد امام صادق(ع) فعالیت‌های زیادی داشت و مسئول کتابخانه مسجد بود، محمود برادر بزرگتر من بود و همیشه به عنوان یک برادر بزرگ به او تکیه می‌کردم، بسیار مهربان و با محبت بود و علاقه زیادی به پدر و مادر خصوصاً پدرم داشت. پیش از آخرین اعزام چهره‌اش بسیار زیبا و نورانی شده بود. چند بار همه خانه را گشت و نگاه کرد، سپس ما را به احترام و کمک به پدر و مادر سفارش کرد و رفت و دیگر بازنگشت.

 

 

شهادت بر اثر اصابت ترکش خمپاره

بسیار فعال و بانشاط بود و در مسجد نوجوانان بسیاری را مرید خود کرده بود. یک روز به علت بیماری به مسجد نرفت، شاید هر پنج دقیقه یک بار درب منزل ما را می‌زدند و سراغ او را می‌گرفتند. ورزشکار بود و کشتی می‌گرفت در مسابقات دو در سطح منطقه هم اول شده بود. قاری قرآن بود و در همه مراسم‌های محل و مسجد تلاوت می‌کرد.

چهار بار به جبهه رفت در اعزام دوم به جبهه از ناحیه دست مجروح شد، چند روزی به خانه آمد و استراحت کرد و دوباره راهی شد. مادرم به او گفت: بمان و درس بخوان، گفت: درسم را در جبهه می‌خوانم. همین هم بود واقعاً در منطقه به درس اهمیت می‌داد. اواخر مادرم از حضور محمود در جبهه ابراز رضایت می‌کرد و حتی پیش از اعزام آخر به دلیل سن کم محمود خودش شخصاً او را برای حضور در جبهه نام‌نویسی کرد.

 

سرانجام در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۶۱ در منطقه طاووسیه عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. البته وی چند روز قبل از شهادت از ناحیه دست مجروح شده بود اما با وجود مجروحیت برای بازگرداندن پیکر شهدا به خط مقدم رفته بود که از همان جا در حالی که فقط 17 سال داشت به آسمان پرکشید.

منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین