۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۲ : ۱۷
کتاب "حیات پس از مرگ" تالیف فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی است. اصل کتاب عربی است و از سوی سید مهدی نبوی و صادق آملی لاریجانی به زبان فارسی ترجمه شده است. با توجه به اهمیت این موضوع و علاقمندی مخاطبان ما به دانستن اطلاعات دست اول در این زمینه، مباحث این کتاب در قالب سلسله مطالبی به نظر شما می رسد.
در تفسیر قمی در مورد:«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ
مِّنْها» از قول حضرت علیه السلام آمده است: "به خدا قسم! «حسنه» همان
ولایت امیرالمؤمنین است و «سیئه» همان پیروی از دشمنان او."
و در کافی از حضرت صادق علیه السلام و ایشان هم از پدرش از امیرالمؤمنین نقل شده است: "حسنه همانا معرفت ولایت و حبّ ما اهل بیت است و سیئه انکار ولایت و بغض نسبت به ما اهل بیت. سپس حضرت آیه مزبور را تلاوت نمود."
از آنچه گذشت وضع آیه دیگر نیز روشن می گردد:«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ
فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَمَنْ فِی اْلاَرْضِ اِلاَّ مَنْ
شاءَاللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ اُخْری فَاِذاهُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ». آن
طور که از ظاهر آیه پیداست، همان کسانی که از نفخه اول «صعق» می نمایند، هم
آنان «قیام» نیز می کنند، روزی که همه مردم برای خدای جهانیان قیام می
نمایند.
و به دلیل آیه:«اِنْ کانَتْ اِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَاِذاهُمْ جَمیعٌ
لَّدَیْنا مُحْضَرُونَ».هم اینان هستند که نزد خداوند احضار می گردند.
خداوند بندگان مخلص خویش را از این احضار شوندگان، استثنا می نماید هنگامی
که می فرماید:«فَاِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ اِلاَّ عِبادَهُ الُْمخْلَصینَ».
سپس این بندگان مخلص خویش را، از قول ابلیس که طرد شده بود، چنین می
شناساند:«فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعیَن اِلاَّ عِبادَکَ
مِنْهُمُ الُْمخْلَصینَ».
و بدین وسیله خداوند روشن می سازد که شیطان را نسبت به آنان، راهی نیست و
اغوای او در این بندگان مخلص، تحقق نمی یابد. اصلاً اغوای شیطان به صورت
«وعده» است: "وَقال الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ
اْلاَمْرُ اِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَالْحَقِ ّ وَوَعَدْتُکُمْ
فَاَخْلَفْتُکُمْ" تا آنجا که:«... فَلا تَلُومُونی وَلُومُوا اَنْفُسَکُمْ
ما اَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ اِنّی کَفَرْتُ بِما
اَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ».
همانطور که ملاحظه می کنید، شیطان چنین استنتاج کرده است که سرزنش گمراهان
به خودشان باید برگردد و گناه آنان ریشه در شرکشان دارد و به مقتضای شقاوت
ذاتی خویش، ظالمند و ظالمین را نیز عذابی دردناک است.
مخلصین از شداید میان دو نفخه در امان هستند
مخلصین همانا کسانی هستند که ذاتاً از شرک، پاک و پیراسته اند
و برای غیر خدا وجودی نمی بینند و نام و نشانی جز برای او نمی یابند. نه
اختیار نفع خویش را دارند و نه ضرر، نه مرگ و نه حیات. این همان ولایت است.
باری تنها اولیاءاللَّه هستند که از حکم صعقه و فزع استثنا می گردند و در
حالی که همه کسانی که در زمین و آسمانند، با نفخه در می گذرند، آنان به
حیات خود ادامه می دهند. خداوند سبحان فرموده است:«یَوْمَ نَطْوِی
السَّماءَ کَطَیِ ّ السِّجِلِ ّ لِلْکُتُبِ».و «وَالسَّمواتُ مَطْوِیَّاتٌ
بِیَمینِهِ».
پس بیان نموده که در آن زمان، آسمانها با همه کسانی که در آنند، اجلشان فرا
خواهد رسید و درهم خواهند پیچید. با چنین بیانی آشکار می گردد مخلصینی که
استثنا شده بودند در آسمانها نیستند، بلکه جایگاهشان در ورای آسمانها و
زمین است و با این حال جزئی از همه هستند. خدا می فرماید:«... کُلُّ شَیْ
ءٍ هالِکٌ اِلاَّ وَجْهَهُ».بنابراین، آنان از همین «وجه» هستند. و نیز
فرموده:«... فَاَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجُه اللَّهِ».
بنابراین، به واسطه احاطه خداوند بر این عالم، آنان نیز بر این عالم محیطند.
خداوند در آیه دیگری، پس از اینکه بیان می دارد اهل بهشت در آسمانند و اهل
آتش در آتش، همین مطلب را به نحو دیگری روشن می سازد:«وَبَیْنَهُما حِجابٌ
وَعَلَی اْلاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ».. در محل دیگری
بحث این مطلب خواهد آمد.
از همین جا آشکار می گردد که مخلصین مذکور، از شداید و اهوال و دیگر اموری
که در بین دو نفخه واقع می گردد، در امان و آسایش هستند:«فَاذا نُفِخَ فِی
الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ وَحُمِلَتِ اْلاَرْضُ وَالْجِبالُ
فَدُکَّتادَکَّةً واحِدَةً فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ».. «دک» یعنی
خُرد شدن و هنگامی که می گویی:«دککت الشی ء» یعنی آن را خُرد ساخته و با
زمین یکسان نموده ای.
خداوند می فرماید:«یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ».
و:«یَوْمَ تَرْجُفُ اْلاَرْضُ وَالْجِبالُ وَکانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مهَّیلاً».
و:«... اِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَها
تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا اَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ
حَمْلَها وَتَرَی النَّاسَ سُکاری وَماهُمْ بِسُکاری وَلکِنَّ عَذابَ
اللَّهِ شَدیدٌ».
و:«وَاِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ».
و:«وَتَکُونَ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».
و:«فِاذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَخَسَفَ الْقَمَرُ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ».
و:«وَاِذَاالشَّمْسُ کُوِّرَتْ».
و:«وَاِذَاالْکَواکِبُ اِنْتَشَرَتْ».
و:«وَاِذَاالْعِشارُ عُطِّلَتْ».
و:«وَاِذَاالْبِحارُ سُجِّرَتْ».
ظاهر این آیات تا حد زیادی بر مقدمات «ساعت» و «قیامت» و نابودی دنیا و هلاکت ساکنین آن، منطبق است.
معنای اینکه قیامت بعد از دنیاست
نکته ای که در این جا باید بدان توجه کرد این است که همین (نابودی دنیا قبل
از قیامت) به ما اجازه خواهد داد تا قیامت را «بعد از دنیا» بدانیم؛
همانگونه که «مرگ» به ما اجازه می دهد تا برزخ را «بعد از دنیا» بدانیم و
الاّ همانطور که عالم مثال محیط بر عالم ماده یعنی دنیاست، «نشأه بعث» نیز
طبق برهان، محیط بر دنیا و برزخ خواهد بود.
حتی با چشم پوشی از مسأله احاطه، خودِ درهم پیچیده شدن بساط زمان و از میان
رفتن حرکات در فاصله بین دونشأه مذکور، موجب باطل گشتن نسبت زمانی خواهد
بود که با آن «بعد» و «قبل» نیز دیگر وجود نخواهد داشت.
آیاتی که بر احوال قیامت دلالت می کند
آیاتی وجود دارد که در سیاق، خیلی شبیه به آیاتی هستند که کمی قبل گذشت،
لیکن گونه ای دیگر از معنا را می رسانند مثلاً:«وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ
فَکانَتْ سَراباً». این واضح است که حرکت کوهها و پراکنده گشتن آن همچون
سنگهای ریزه و متلاشی گشتنش تا آنجا که به صورت پنبه های زده شده درآید،
هیچ کدام موجب «سراب گشتن» نمی شوند.
نیز خداوند فرموده است:«وَتَری الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَهِیَ
تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی اَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ».
این «دیدن» (تری) یا در زمان خطاب، وقوع می یابد و یا در زمان «نفخ»،
همانطور که واقع شدن این آیه بعد از آیه نفخ، آن (احتمال دوم) را تأیید می
کند. و بنابراین، آیه فوق منطبق با همان زلزله «ساعت» می گردد که:«تَذْهَلُ
کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا اَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها
وَتَرَیَ النَّاسَ سُکاری ».
البته چیزی که هست، این چنین معنایی با عبارت:«تَحْسَبُها جامِدَةً وَهِیَ
تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ» سازگار نیست، چه عبارت اخیر می رساند که کوهها به
همان کیفیات ظاهری خود مانند عظمت و ابهت و استواری، باقی می مانند اگرچه
در واقع غیر مستقر و متحرکند. و عبارت:«صُنْعَ اللَّهِ الَّذی اَتْقَنَ
کُلَّ شَیْ ءٍ» نیز به همین مطلب دلالت می کند، چه معنای آن نمی تواند با
فنای کوهها و اندکاک آنها سازگار باشد بلکه می رساند کوهها ذاتاً فساد
ناپذیرند و اندکاک آنها به این آسانیها انجام نمی گیرند.
بنابراین، حرکت کوهها، حرکتی است که با استحکام بنیان آنها و پابرجایی
وجودشان منافاتی ندارد و بنابراین، اندکاک آنها به گونه ای است که در همان
حال استحکامشان انجام می گیرد و نتیجتاً سراب بودن کوهها می تواند با بقای
وجود و اتقان صنعشان سازگار باشد.
صفات روز قیامت از زبان قرآن
خدای تعالی فرموده است:«یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفی
عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ للَّهِ ِ
الْواحِدِ الْقَهَّارِ».
و:«یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرینَ مالَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ».
و:«... مالَکُمْ مِّنْ مَلْجأٍ یَّوْمئِذٍ وَمالَکُمْ مِّنْ نَّکیرٍ».
و:«یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلیً عَنْ مَوْلیً شَیْئاً».
و:«... ولا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً»
و:«وَاْلاَمْرُ یَوْمَئِذٍ للَّهِ ِ» و آیات دیگر.
این آیات، روز قیامت را به صفاتی توصیف نموده اند که در ظاهر امر مختص به
قیامت نیستند، چه «مُلک» و «امر» و «قدرت» همواره از آن خداست و موجودات
نیز دائماً در مقابل خداوند آشکار و غیر پنهانند. و هیچگاه در برابر او نه
پناهگاهی است و نه ملجأای.
لکن خداوند فرموده:«... وَلَوْ یَرَی الَّذین ظَلَمُوا اِذْیَرَوْنَ
الْعَذابَ اَنَّ الْقُوَّةَ للَّهِ ِ جَمیعاً وَاَنَّ اللَّهَ شَدیدُ
الْعَذابِ اِذْتَبَّرَأَ الَّذین اُتّبِعُوا مِنَ الَّذین اتَّبَعُوا
وَرَاَوُا الْعَذابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلاَسْبابُ»
و در آن خبر داده است که اسباب و روابط در آن هنگام همگی قطع می گردند و
تمام ارتباطات و تأثیراتی که موجودات در نظام موجودشان در عالم جسم و
جسمانیات و نیز در عالمی که به دنبال آن می آید، دارند، به زودی همگی از
بین خواهند رفت و نتیجتاً نه شیئی در شی ء دیگر تأثیر خواهد نمود و نه شیئی
از شی ء دیگر تأثیر خواهد پذیرفت. نه از شیئی نفع برده خواهد شد و نه از
آن زیانی خواهد رسید. اگر شرایط همان شرایطِ اسباب و روابط بود و روز قیامت
نیز چنین روزی بود، هیچ حکمی از احکام موجودات، از وضع کنونی اش تخلّف نمی
نمود و زایل نمی گشت مگر با بطلانِ ذواتِ موجودات و انقلاب ماهیات. و چون
کلمات خداوند تغییر ناپذیر است، این امر نیز محال می گردد. بنابراین، آنچه
که زایل می گردد و برداشته می شود همانا وجودهای سرابی این موجودات است،
وجودهایی که به خداوند سبحان قائم و ثابتند و الاّ فی نفسه باطل و هیچ اند.
نتیجتاً تنها نسبت آنها با خداوند باقی می ماند و دیگر نسبتها همگی باطل
می گردند. و از آنجایی که در نفس خویش باطل بوده اند، بنابراین، تنها
بطلانشان منکشف (آشکار) می گردد، نه اینکه (وجود داشته باشند و) باطل
گردند، تنها حقیقتِ امر، ظاهر می گردد یعنی این حقیقت که نه وجودی برای غیر
اوست و نه تأثیری، نه کسی جز او مالک است و نه کسی جز او صاحب ملک است. و
این همان گفته اوست که: "مالِکِ یَوْم الدّین".
و:«یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَاْلاَمْرُ یَوْمئِذٍ للَّهِ ِ».
و:«... لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ للَّهِ ِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ».
برآنچه گفتیم یعنی انکشاف بطلان موجودات سرابی و اسباب ظاهری نه خود بطلان
آنها، این سخن خداوند دلالت می کند:«... وَلَو تَری اِذِالظَّالِمُونَ فی
غَمَراتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِکَةُ باسِطُوا اَیْدیهِمْ اَخْرِجُوا
اَنْفُسَکُمْ». تا آنجا که:«لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ
ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ».؛ زیرا با وجودی که در هنگام مرگ شخص،هنوز اسباب و
روابط در دنیا باقی است، این آیه آنها را باطل شمرده است. بنابراین تنها بطلان آنها منکشف می گردد (چه از ابتدا باطل بوده اند)
توصیف نهج البلاغه از فنای دنیا
در نهج البلاغه، در خطبه ای حضرت می فرماید:"و بعد از فنای دنیا خداوند
تنها می گردد و هیچ شیئی همراه او نیست. و همانطور که قبل ازخلق عالم تنها
بوده، همانگونه هم بعد از فنای آن تنهاست؛ نه زمانی وجود دارد نه مکانی،
اجلها و زمانها معدوم می گردند و سالها و لحظه ها ناپدید می گردند و هیچ
شیئی جز خداوند واحد قهّار که برگشت همه امور به سوی اوست، باقی نمی ماند."
در «احتجاج» از هشام بن الحکم در ضمن سؤالهایی که از حضرت صادق علیه السلام
می نمود، آمده است:"آیا روح بعد از خروجش از قالب خویش، متلاشی می گردد و
یا اینکه باقی می ماند؟ حضرت پاسخ داد: آری، روح باقی خواهد ماند تا اینکه
در صور دمیده شود و در آن زمان همه اشیاء باطل خواهند گشت؛ نه حسی خواهد
ماند و نه محسوسی. سپس همه اشیاء به وجودشان باز خواهند گشت همانگونه که
مدبرشان آنها را خلق نموده بود. این عمل بعد از چهارصد سال، که در آن هیچ
خلقی وجود ندارد، به وقوع می پیوندد و این چهارصد سال، فاصله بین همان دو
نفخه است."
در تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السلام در حدیثی نقل گشته است:"سپس خداوند
عزّوجل می گوید: امروز ملک از آن کیست؟ و به خود پاسخ می دهد: از آنِ خدای
یکتای قهّار."
در توحید از امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی آمده است:"خداوند می گوید
امروز ملک از آن کیست؟ به دنبال آن ارواح انبیا و فرستادگان و حججش به سخن
آمده و گویند: از آنِ خدایِ واحد قهّار."
در تفسیر قمّی از امام سجّاد علیه السلام در حدیثی آمده است:«در آن هنگام
خداوند قهّار با صدای بلند و رسایی که همه قسمتهای آسمان و زمین بشنوند،
ندا درمی دهد که امروز ملک از آن کیست؟ و چون هیچ کسی پاسخ نگوید،خود به
عنوان پاسخگوی خویش ندا دهد: از آنِ خدایِ واحد قهّار».
در بیانات ائمه علیهم السلام که همگی یک زبانند، دقّت کنید که چگونه بین
فنای آسمانها و زمین و وجودشان، بین زوال سالها و لحظه ها و ثبوتشان، بین
فقدان پاسخگوی ندای خداوندی و وجود آن، چگونه بین همه اینها جمع نموده اند. سپس به پاسخ خداوند به خویشتن دقت کنید:«للَّهِ ِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»،
به هریک از اسماء «واحد» و «قهّار» توجه کنید و جوانب امر را درنظر بگیرید
تا صحّت آنچه را که کمی قبل استنباط نموده بودیم، دریابید.
بطلان اسباب در روز قیامت
حال هنگامی که وجود مستقل از اشیاء زایل گشت، همه ثبوتات به یک سری تحققات
سرابی و وهمی باز خواهد گشت و همه سبب و مسببات باطل خواهد شد که همان سخن
الهی است: " ... مالَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ".
و:«ما لَکُمْ مِّنْ مَلْجَاءٍ یَوْمَئِذٍ وَما لَکُمْ مِّنْ نَّکیرٍ».
و:«ما اَغْنی عَنّی مالَیهْ هَلَکَ عَنّی سُلْطانِیَهْ».
و:«یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلیً عَنْ مَّوْلیً شَیْئاً».
و:«... لا بَیْعٌ فیهِ وَلا خِلالٌ».
و:«... وَلا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ».
و:«ثُمَّ قیل لَهُمْ اَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
قالُوا ضَلُّوا عَنَّابَلْ لَّمْ نَکُنْ ندْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً
کَذلِکَ یُضِلُ اللَّهُ الْکافِرینَ».
این گفته آنان «بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا ...» که مرادشان این است که ما
قبل از قیامت، غیر خدا را نمی خواندیم و شریکی را نمی پرستیدیم، نشانه فریب
خوردگی آنان به سراب و بازیِ دنیاست که در حقیقت باطل و پوچ بوده است. خدا
در اینجا فرموده است که بدین گونه کافرین را گمراه می سازد. و نزدیک به
همین معناست این سخن خداوند که: " ... ثُمَّ
نَقُولُ لِلَّذین اَشْرَکُوا مَکانَکُمْ اَنْتُمْ وَشُرَکائُکُمْ
فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَقالَ شُرَکائُهُمْ مَّا کُنْتُمْ اِیَّانا
تَعْبُدُونَ».
و:«... تَبَرَّأنا اِلَیْکَ ما کانُوا اِیَّانا یَعْبُدُونَ».و همه اینها
به این کلام الهی برمی گردند که:«ما تَعْبُدُونَ مِن دوُنِهِ اِلاَّ
اَسْماءً سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَآباُؤکُمْ مَّا اَنْزَلَ اللَّهُ بِها
مِنْ سُلْطانٍ».
و:«وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلأِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدُونِ».