۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۳ : ۰۶
نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی درجه شهادتمان پایین آمده بود. با قطار راهی شدیم. به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود درون کوچه عیدگاه حسینیهای را برای اسکان هماهنگ کرده بودند. آن موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم. شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دو نفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم.
همه موافق بودند جز شهید« پیام پوررازقی» و مدام میگفت:«برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره.» هرچی براش استدلال میکردند او ول کن نبود. از شانس بد،باید من و پیام پتوهایمان را یکی میکردیم و میخوابیدیم. من با زور پتوی پیام را گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و رویم انداختم. پیام هم با مهربانی خندید و گفت: «راحت باش.»
معمولا بچههای گردان قبل از خواب وضو میگرفتند. «شهید نباتی» رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت: «برادرها ریشهای من از شدت سرما قندیل بسته.» چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی را آب کنند. البته آن شب تا ما آمدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمان برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم شهید پیام و شهید مصطفی مبینی مشغول اقامه نماز شب بودند.
فردا سید محمد زینال حسینی(شهید) بچهها را فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد. در این سفر زیارتی بود که امام_رئوف اجازه داد ما کنار ضریحش دعای توسل بخوانیم. آن شب بسیاری از بچهها التماس شهادت داشتند و بعد از آن زیارت قرعه به نام شهید مصطفی مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشد. مصطفی در عملیات بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
این تصویر مربوط به همین زیارت در دی ماه سال 1363 است. در این تصویر شهیدان «مجتبی زین الحسینی»، «محسن علیپور»، «تابش»، مهوش محمدی»، «زعفری»، « سید محمد زینال حسینی»، «پور رازقی»و «حسین آزمایش» به چشم می خوررند.
منبع:ایسنا