کد خبر : ۹۱۲۷۲
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۱
مقصود از «قلب» در قرآن/

چرا درک حقایق به قلب نسبت داده شده است؟

«قلب» در قرآن به معانى گوناگونى همچون «عقل و درک» و «روح و جان» آمده است.
عقیق: آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در بخش نکته‌های تفسیر نمونه ذیل آیه 7 سوره مبارکه «بقره» به قلب در قرآن اشاره کرده که متن آن در ادامه می‌آید؛

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛ خدا بر دل‌ها و گوش‌هاى آنان مهر نهاده، و بر چشمهایشان پرده‌اى افکنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست». (بقره/ 7)

مقصود از «قلب» در قرآن

چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است، در حالى که مى‌دانیم قلب مرکز ادراکات نیست بلکه تلمبه‌اى است براى گردش خون در بدن؟!

در پاسخ چنین مى‌گوییم:

«قلب» در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله:

1 ـ به معنى «عقل و درک»، چنان که در آیه 37 سوره «ق» مى‌خوانیم: إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب: «در این مطالب، تذکر و یادآورى است براى آنان که نیروى عقل و درک داشته باشند».

2 ـ به معنى «روح و جان»، چنان که در سوره «احزاب» آیه 10 آمده است: وَ إِذْ زاغَتِ الأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ: «هنگامى که چشم‌ها از وحشت فرو مانده و جان‌ها به لب رسیده بود».

3 ـ به معنى «مرکز عواطف»، آیه 12 سوره «انفال» شاهد این معنى است: سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْب: «به زودى در دل کافران ترس ایجاد مى کنم».

و در جاى دیگر در سوره «آل عمران» آیه 159 مى‌خوانیم: فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک: «... اگر سنگدل بودى از اطرافت پراکنده مى‌شدند».

توضیح این که:

در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم مى‌خورد:

1 ـ مرکز ادراکات، که همان «مغز و دستگاه اعصاب» است و لذا هنگامى که مطلب فکرى براى ما پیش مى‌آید، احساس مى‌کنیم، با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‌دهیم (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزارى هستند براى روح).

2 ـ مرکز عواطف، که عبارت است از همان «قلبِ» صنوبرى که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول، روى همین مرکز اثر مى‌گذارد، اولین جرقه از قلب شروع مى‌شود.

ما هنگامى که با مصیبتى روبرو مى‌شویم بالوجدان فشار آن را روى همین قلب صنوبرى احساس مى‌کنیم، و همچنان وقتى که به مطلب سرورانگیزى بر مى‌خوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس مى‌کنیم (دقت کنید).

درست است که مرکز اصلى «ادراکات» و «عواطف» همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عکس العمل‌هاى جسمى آنها متفاوت است. عکس‌العمل درک و فهم، نخستین بار در دستگاه مغز آشکار مى‌شود، ولى عکس‌العمل مسائل عاطفى از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى‌گردد، به طورى که به هنگام ایجاد این امور به روشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مى‌کنیم.

نتیجه این که: اگر در قرآن مسائل عاطفى، به قلب (همین عضو مخصوص) و مسائل عقلى، به قلب (به معنى عقل یا مغز) نسبت داده شده، دلیل آن همان است که گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.

از همه اینها گذشته، قلب به معنى عضو مخصوص نقش مهمى در حیات و بقاى انسان دارد، به طورى که یک لحظه توقف آن با نابودى همراه است. بنابراین چه مانعى دارد که فعالیت هاى فکرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.

چرا «قلب» و «بصر» به صیغه جمع و «سمع» به صیغه مفرد ذکرشده است؟

در آیه فوق، مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، «قلب و بصر» به صورت جمع (قلوب و ابصار) آمده ولى«سمع»، همه جا در قرآن به صورت مفرد ذکر شده است این تفاوت، حتماً نکته‌اى دارد، نکته آن چیست؟

پاسخ: درست است که «سمع» در قرآن همه جا به صورت مفرد آمده و به صورت جمع (اسماع) نیامده است ولى «قلب و بصر» گاهى به صورت جمع مانند آیه فوق و گاهى به صورت مفرد مانند آیه 23 سوره «جاثیه» آمده است: (وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَة).

عالم بزرگوار مرحوم شیخ «طوسى» در تفسیر «تبیان» از یکى از ادباى معروف چنین نقل مى‌کند: علت مفرد آمدن «سمع» ممکن است یکى از دو چیز باشد:

نخست: این که «سمع» گاهى به عنوان اسم جمع به کار مى‌رود و مى‌دانیم که در اسم جمع معنى جمع افتاده و نیازى به جمع بستن ندارد.

دیگر: این که «سمع» مى‌تواند معنى مصدرى داشته باشد و مى‌دانیم مصدر دلالت بر کم و زیاد هر دو مى‌کند و نیازى به جمع بستن ندارد.

به علاوه مى‌توان وجه ذوقى و علمى دیگرى براى این تفاوت گفت و آن این که: تنوع ادراکات قلبى و مشاهدات با چشم، نسبت به «مسموعات» فوق‌العاده بیشتر است و به خاطر این تفاوت، قلوب و ابصار به صورت جمع ذکر شده ولى «سمع» به صورت مفرد آمده است.

در فیزیک جدید نیز مى‌خوانیم: امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتاً محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمى‌کند. در حالى که امواج نورها و رنگ‌هایی که قابل رؤیت هستند، از میلیون‌ها مى‌گذرد.

منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین