طبیبان الهی دغدغه بیماران را داشتند و برای آنها گریه کردند
استاد انصاریان به طبیبان بشریت اشاره و تصریح کرد: هر 124 هزار و دوازده نفرِ بزرگان دین بهشدت دلسوز بیماران بودند و با بیمار مخالفت، دشمنی و کینه نداشتند. ما طبیب جسمی را سراغ نداریم که برای مُردن مریض خود گریه کرده باشد، نهایت کاری که میکند، جواز دفن صادر میکند؛ ولی خبر داریم که طبیبان الهی گاهی برای هلاکشدن بیمارانشان گریه کردهاند؛ امیرالمؤمنین(ع) بعد از تمامشدن جنگ جمل، بر کشتههای دشمن گریه کرد و گریه او حق بود؛ چون همهٔ جَملیها ادعای مسلمانی داشتند و جنگْ یک جنگ داخلی بود، خارجی نبود. جنگ یهود و نصاری با امام نبود، بلکه جنگ مسلمانها - مسلمانان نا آگاه و غافل - با امام بود؛ گریهٔ امام از این بود که تمام آنها که کشته شدهاند، در کنار درِ بهشت بودند، اما برگشتند و به جهنم رفتند. همه این طبیبان الهی دغدغه بیماران را داشتند و ناراحت بودند.
طبیبان الهی، عالم به بیماری بیمار قبل از تولد بودند
وی ادامه داد: بخشی از خطبههای نهجالبلاغه روش، منش و اخلاق پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را بسیار زیبا بیان میکند؛ وقتی در یکی از خطبهها میخواهد پیغمبر را به کسانی بشناساند که او را ندیده بودند، میفرمایند: «طبیب دوار بطبه»، پیغمبر اکرم طبیبی نبودند که در مکه و مدینه یک مطبی باز کرده و راحت نشسته باشند، چشمشان به دَر باشد تا ببینند چه زمانی یک بیمار میآید که به او بگوید من بیماریهای فکری، اخلاقی و روحی دارم و چه باید کنم تا درمان شوم؟ از صبح که از خانه بیرون میآمدند،«دوار بطبه»، داروهایشان نزدشان بود و دورهگردی میکردند؛ از این کوچه به آن کوچه، از این محل به آن محل؛ عاشقانه بهدنبال مریض میگشتند که بیماری را ببینند، چون بیماران را میشناختند در حقیقت قبل از تولد بیمار، بیماریِ بیمار را میشناختند و میدانستند؛ اگر اینگونه نبودند، چرا پیغمبر فرمودند: «السعید سعید فی بطن امه»، جنینِ در رحم را میشناسند که خوشبخت است؛ یعنی وقتی بهدنیا میآید، خودش را در معرض بیماریها قرار نمیدهد و سالم زندگی میکند، اهل معرفت، اهل بینایی و خطرشناس میشود، «والشقی شقی فی بطن امه»، تیرهبخت را هم در شکم مادرش میدانم که تیرهبخت است؛ بهدنیا که میآید، با خودش بازی میکند، سر خود را کلاه میگذارد و خود را فریب میدهد.
استاد انصاریان با بیان اینکه کمتر در سخنرانیها به این ناحیهٔ وجود طبیبان الهی پرداخته شده، گفت: بزرگان دین از ابتدا دغدغهٔ جنین در رحم مادران را داشتند که چه کسانی بیمار هستند، چه کسانی بیمار میشوند، چه کسانی حاضر به درمان میشوند و چه کسانی از طبیب فرار میکنند؛ خیلیها بودند که از طبیبان فرار میکردند. به عنوان مثال نوح با پروردگار درد و دل میکند که شاهد و حاضر هستی و میبینی که 950 سال است من ننشستهام تا بیمار پیش من بیاید و من بهدنبال بیمار رفتهام؛ «لیلاً»، شب که وقت استراحت است، برای معالجه رفتهام، «ونهاراً»، روز برای معالجه رفتهام، «جهراً»، آشکارا و پنهان بهدنبال علاج رفتهام، اما اینها در برابر نسخه و دلسوزی من، دو کار کردند: یکی اینکه تا بیمار را میدیدم و میخواستم به او بفهمانم که بیمار است، دو انگشت خود را در گوش میگذاشتند: «یجْعَلُونَ أَصٰابِعَهُمْ فِی آذٰانِهِمْ» که صدای من را نشنوند؛ و برای اینکه چشمشان به صورت من نیفتد، لباسهای بلندشان را بالا میآوردند و روی سرشان میکشیدند که قیافهٔ من را هم نبینند.
وی تصریح کرد: یک بیمار هم هست که فهمیده، آدمِ میزان و درستی است؛ مانند سلمان که در یک منطقهٔ دور دست ایران حس میکند این کتابی که اسم آن اوستا است و پدرش برای درمان ارائه میکند، زند و پازند است، دارویی در آن نیست، میگوید باید بهدنبال نسخه درست گشت؛ پس از خانواده فرار میکند و از مرزهای ایران بیرون میآید تا به منطقهٔ بُصریٰ میرسد. در آنجا با یک راهبی ملاقات میکند و میگوید: من بهدنبال نسخه هستم، راهب که انسان با انصافی است، می گوید: اگر فکر میکنی این انجیلی که فعلاً دست ماست، نسخه است، اینهم نسخه نیست! این هم مثل همان اَوِستای خودتان میماند. گفت: پس ما به دنبال چهکسی برویم؟ نسخه را از چهکسی بگیریم؟ گفت: من خبر ندارم، ولی گذشتگان ما و کتابهایی که در قدیم دستنخورده بوده، آنها به ما خبر دادهاند که کسی در منطقهٔ عرب به رسالت مبعوث میشود و آخرین پیامبر هم هست. من هیچ اطلاعی ندارم که بهدنیا آمده و مبعوث شده، من فقط میتوانم بگویم نسخهٔ واقعی نزد اوست. این فرد خود را به مدینه رساند، وقتی وارد مناطق عرب شد، به مسجد آمد و با پیغمبر ملاقات کرد، یک برخورد معمولی داشت. حالا به عادت ایرانیها سلام کرد، پیغمبر(ص) جواب او را دادند گفت: من بهدنبال درمان آمدهام.
گفتار پیغمبر نسخهٔ نبوت و بالاتر از آن نسخهٔ وحی است
استاد انصاریان افزود: گفتار پیغمبر نسخهٔ نبوت و بالاتر از آن نسخهٔ وحی است «وَمٰا ینْطِقُ عَنِ اَلْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْی یوحیٰ» از پیش خودش هیچچیزی نمیگوید، از من میگیرد و به شما میپردازد. «اذا احب الله عبدا الهمه ثمان خصال»، وقتی خدا عاشق یک بنده خود شود، عاشق نمیتواند آرام باشد، عاشق نسبت به معشوق هیجان دارد؛ اگر خدا عاشق بندهاش شود، راه بندهاش را به هشت حقیقت باز میکند و موانعش را برطرف میکند. «قیل یا رسول الله»، به پیغمبر گفتند: «وما هی»، این هشتتا را برای ما میگویید؟ فرمودند: بله، «غض البصر عن محارم الناس و الخوف من الله عزوجلّ و الحیاء و التخلق بأخلاق الصالحین و الصبر و اداء الأمانه و الصدق و السخاء»، این متن نسخه است.
استاد انصاریان در پایان گفت: اهل عقل، انصاف و دل، اصلاً اهل چون و چرا نیستند؛ چون رگِ لجبازی ندارند. طبیبْ حکیم، دردشناس و معالج است و بیمار هم نباید عجول باشد، صبوری کند تا درمان شود.
منبع:مهر