عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۹۷۰۶
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۹
حضرت ابراهیم(ع) خواب عجیب و شگفت‌انگیزى دید که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است؛ در خواب دید از سوى خداوند به او دستور داده شد که فرزند یگانه‌اش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد.
عقیق: آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در بخش نکته‌های تفسیر نمونه ذیل آیات 101 و 110 سوره مبارکه «صافات» به یکی از سخت‌ترین امتحانات الهی از حضرت ابراهیم(ع) در واقعه قربان و حضور ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) در قربانگاه اشاره کرده است که متن آن در ادامه می‌آید؛

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِیم * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ * فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ * وَ فَدَیْناهُ بِذِبْح عَظِیم * وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ * سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ * کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛‌ ما او را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم. هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى‌کنم، نظر تو چیست»؟ گفت: «پدرم! هر چه دستور دارى اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت»! هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که: «اى ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدى»! ما این گونه نیکوکاران را جزا مى‌دهیم. این مسلماً همان امتحان آشکار است! ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم. و نام نیک او را در امت‌هاى بعد باقى نهادیم! سلام بر ابراهیم! این گونه نیکوکاران را پاداش مى‌دهیم». (صافات/ 101 تا 110)

بشارت الهی به حضرت ابراهیم(ع)

ابراهیم(علیه السلام) بعد از اداى رسالت خویش در «بابل» از آنجا هجرت کرد، و نخستین تقاضایش از پروردگار این بود که: فرزند صالحى به او عطا فرماید زیرا تا آن روز صاحب فرزندى نشده بود.

نخستین آیه مورد بحث سخن از اجابت این دعاى ابراهیم(علیه السلام) به میان آورده مى‌گوید: «ما او را به نوجوانى حلیم، بردبار و پر استقامت بشارت دادیم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِیم).

در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است: بشارت تولد فرزندى پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانى، و بشارت به صفت والاى حلم.

در تفسیر «حَلِیم» گفته‌اند: کسى است که در عین توانایى، در هیچ کارى قبل از وقتش شتاب نمى‌کند، و در کیفر مجرمان عجله‌اى به خرج نمى‌دهد. روحى بزرگ دارد و بر احساسات خویش مسلط است.

«راغب» در «مفردات» مى‌گوید: «حلم» به معنى خویشتن دارى به هنگام هیجان غضب است، و از آنجا که این حالت از عقل و خرد ناشى مى‌شود گاه به معنى عقل و خرد نیز به کار رفته، و گر نه معنى حقیقى «حلم» همان است که در اول گفته شد، ضمناً از این توصیف استفاده مى‌شود که: خداوند بشارت بقاى این فرزند را تا زمانى داده که به سنى قابل توصیف به «حلم» برسد، و چنان که در آیات بعد خواهیم دید، او مقام حلیم بودن خود را به هنگام ماجراى «ذبح» نشان داد، همان گونه که ابراهیم(علیه السلام) نیز حلیم بودن خود را در آن هنگام، و هم در موقع آتش سوزى آشکار ساخت.

قابل توجه این که: واژه «حلیم» پانزده مرتبه در قرآن مجید استعمال شده، و غالباً وصفى است براى خداوند جز در دو مورد که توصیفى براى ابراهیم(علیه السلام) و فرزندش در کلام خدا آمده است، و در یک مورد که توصیفى است براى شعیب(علیه السلام) از زبان دیگران.

واژه «غلام» به عقیده بعضى: به هر کودکى قبل از رسیدن به سن جوانى گفته مى‌شود، و بعضى آن را به کودکى که از ده سال گذشته، و هنوز به سن بلوغ نرسیده است اطلاق کرده‌اند.

از تعبیرات مختلفى که در لغت «عرب» آمده مى‌توان استفاده کرد: «غلام» حد فاصل میان «طفل»(کودک) و «شاب» (جوان) است که در زبان فارسى از آن تعبیر به «نوجوان» مى‌کنیم.

سرانجام فرزند موعود ابراهیم(علیه السلام) طبق بشارت الهى، متولد شد، و قلب پدر را که سال‌ها در انتظار فرزندى صالح بود، روشن ساخت، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسید.

در اینجا قرآن مى‌گوید: «هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید» (فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ). یعنى به مرحله‌اى رسید که مى‌توانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یارى دهد.

بعضى، «سَعى» را در اینجا به معنى عبادت و کار براى خدا دانسته‌اند، البته «سعى» مفهوم وسیعى دارد که این معنى را نیز شامل مى‌شود ولى، منحصر به آن نیست، و تعبیر «مَعَهُ» (با پدرش) نشان مى‌دهد که منظور، معاونت پدر در امور زندگى است.

خواب حضرت ابراهیم(ع) که نوید شروع آزمایش بزرگ الهی را می‌داد

به هر حال، به گفته جمعى از مفسران: فرزند 13 ساله بود که ابراهیم(علیه السلام) خواب عجیب و شگفت‌انگیزى دید که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب دید از سوى خداوند به او دستور داده شد: فرزند یگانه‌اش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد.

ابراهیم(علیه السلام) وحشت زده از خواب بیدار شد، مى‌دانست: خواب پیامبران واقعیت دارد و از القائات شیطانى به دور است، اما با این حال دو شب دیگر همان خواب تکرار شد که تأکیدى بود بر لزوم این امر و فوریت آن.

مى‌گویند: نخستین بار در شب «ترویه» (شب هشتم ماه ذى الحجه) این خواب را دید، و در شب هاى«عرفه» و «عید قربان» (نهم و دهم ذى الحجه) خواب تکرار گردید، لذا براى او کمترین شکى باقى نماند، که این فرمان قطعى خدا است.

ابراهیم(علیه السلام) که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند، سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندى را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانى برومند شده است، با دست خود سر ببرد!

چرا حضرت ابراهیم(ع) می‌خواست پسرش را ذبح کند؟

ولى، باید قبل از هر چیز، فرزند را آماده این کار کند، رو به سوى او کرده «گفت: فرزندم! من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست»؟! (قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى).

فرزندش که نسخه‌اى از وجود پدر ایثارگر بود، و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى، استقبال کرد، با صراحت و قاطعیت «گفت: پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا کن» (قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).

و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که: «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ).

این تعبیرات پدر و پسر، چقدر پر معنى است! و چه ریزه کارى‌هایى در آن نهفته است!

از یکسو، پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مى‌کند، و از او نظرخواهى مى‌کند، براى او شخصیت مستقل، و آزادى اراده قائل مى‌شود، او هرگز نمى‌خواهد فرزندش را بفریبد، و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان دعوت کند، او مى‌خواهد فرزند، نیز در این پیکار بزرگ با نفس، شرکت جوید، و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد!

از سوى دیگر، فرزند هم مى‌خواهد: پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمى‌گوید مرا ذبح کن، بلکه مى‌گوید: هر مأموریتى دارى انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم، و مخصوصاً پدر را با خطاب«یا أَبَتِ»! (اى پدر!) مخاطب مى‌سازد، تا نشان دهد این مسأله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمى‌کاهد، که فرمان خدا، حاکم بر همه چیز است.

و از سوى سوم، مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالى‌ترین وجهى نگه مى‌دارد، هرگز به نیروى ایمان و اراده و تصمیم خویش، تکیه نمى‌کند، بلکه بر مشیت خدا و اراده او تکیه مى‌نماید و با این عبارت از او توفیق پایمردى و استقامت مى‌طلبد.

و به این ترتیب، هم پدر و هم پسر، نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى‌گذرانند.

در این میان، چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى کرده، و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب، انگشت مى‌گذارد.

واکنش حضرت ابراهیم(ع) به درخواست پدر

بعضى نوشته‌اند: فرزند فداکار، براى این که: پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامى که او را به قربانگاه در میان کوه‌هاى خشک و سوزان سرزمین «منى» آورد، به پدر گفت: پدرم! ریسمان را محکم ببند، تا هنگام اجراى فرمان الهى، دست و پا نزنم، مى‌ترسم از پاداشم کاسته شود!

پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران، تا تحملش بر من (و بر تو) آسان‌تر باشد!

پدرم! قبلاً پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.

آن گاه افزود: سلامم را به مادرم برسان، و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر، که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى او است، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هر گاه دلتنگ شود، آن را در آغوش مى‌فشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.

لحظه‌هاى حساسى فرا رسید، فرمان الهى باید اجرا مى‌شد، ابراهیم(علیه السلام) که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، گونه‌هایش را بوسه داد، و هر دو در این لحظه، به گریه افتادند، گریه‌اى که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقاىِ خدا بود.

قرآن، همین اندازه، در عبارتى کوتاه و پر معنى، مى‌گوید: «هنگامى که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد...» (فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).

باز قرآن اینجا را به اختصار برگزار کرده و به شنونده اجازه مى‌دهد، با امواج عواطفش، قصه را همچنان دنبال کند.

بعضى گفته‌اند: منظور از جمله «تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» این بود، که پیشانى پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند، بیفتد، عواطف پدرى به هیجان در آید و مانع اجراى فرمان خدا شود!

وقتی که چاقو به فرمان الهی گلوی اسماعیل(ع) را نبرید

به هر حال، ابراهیم(علیه السلام) صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند کشید، در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بى تردید پیش مى‌برد.

اما کارد برنده، بر گلوى لطیف فرزند، کمترین اثرى نگذارد!...

ابراهیم(علیه السلام) در حیرت فرو رفت، بار دیگر کارد را به حرکت در آورد، ولى باز کارگر نیفتاد، آرى «ابراهیم خلیل»(علیه السلام) مى‌گوید: بِبُر! اما خداوند «جلیل» فرمان مى‌دهد: نَبُر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.

اینجا است که قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى، به همه انتظارها پایان داده مى گوید: «در این هنگام او را ندا دادیم که اى ابراهیم»! (وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ).

«آنچه را در خواب مأموریت یافتى انجام دادى» (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا).

«ما این گونه نیکوکاران را جزا و پاداش مى دهیم» (إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).

هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مى‌دهیم، و هم نمى‌گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود، آرى، کسى که سر تا پا تسلیم فرمان ما است، و نیکى را به حد اعلاء رسانده، جز این پاداشى نخواهد داشت.

سپس مى افزاید: «این مسلماً امتحان مهم و آشکارى است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).

پیروزى ابراهیم(ع) در امتحانی بزرگ

ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست، چگونه مى‌توان دل از چنین فرزندى برکند؟ و از آن بالاتر با نهایت تسلیم و رضا، بى آن که خم به ابرو آورد به امتثال این فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرین مرحله انجام دهد، به طورى که از نظر آمادگى‌هاى روانى و عملى چیزى فروگذار نکند!

و از آن عجیب‌تر، تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.

لذا در بعضى از روایات آمده است: هنگامى که این کار انجام گرفت، «جبرئیل» (از روى اعجاب) صدا زد: «اللّهُ اَکْبَر» «اللّهُ اَکْبَر!...»

و فرزند ابراهیم صدا زد: «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه، وَ اللّهُ اَکْبَر!...»

و پدر قهرمان فداکار نیز گفت: «اللّهُ اَکْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْد».

و این شبیه تکبیراتى است که حجّاج روز «عید قربان» مى‌گویند.

اما براى این که: برنامه ابراهیم(علیه السلام) ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد، و آرزوى ابراهیم(علیه السلام) برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ، فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم «حج»، و سرزمین «منى» از خود بگذارد، چنان که قرآن مى‌گوید: «ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم» (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْح عَظِیم).

در این که: عظمت این ذبح از چه نظر بوده، از نظر جسمانى و ظاهرى؟ و یا از جهت این که: فداى فرزند ابراهیم(علیه السلام) شد؟ و یا از نظر این که: براى خدا و در راه خدا بود؟ و یا از این نظر که:این قربانى از سوى خدا براى ابراهیم(علیه السلام)فرستاده شد؟

مفسران، گفتگوهاى فراوانى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم، جمع، و از دیدگاه‌هاى مختلف داراى عظمت باشد.

یکى از نشانه‌هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان، سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الآن در هر سال بیش از یک میلیون نفر به یاد آن ذبحِ عظیم قربانى مى کنند و خاطره اش را زنده نگه مى‌دارد....

خداوند تنها پیروزى ابراهیم(علیه السلام) را در این امتحان بزرگ در آن روز نستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنان که در آیه بعد مى گوید: «ما نام نیک ابراهیم را در امت‌هاى بعد باقى و برقرار ساختیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).

«اسوه‌»اى شد، براى همه آیندگان، و «قدوه» اى، براى تمام پاکبازان و عاشقان دلداده کوى دوست، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آینده، تا پایان جهان جاودان نمودیم او پدر پیامبران بزرگ، پدر امت اسلام و پیامبر اسلام بود.
منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین