کد خبر : ۸۷۲۱۸
تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۹
یادداشت/ حجت‌الاسلام خسروپناه

نظر امام خمینی(ره) درباره «اجتهاد»

امام(ره) معتقد بودند که در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد، باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می‌کند که نظرات اجتهادی – فقهی در زمینه‌های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود.
عقیق:حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه در کانال شخصی‌اش با اشاره به «مبنای جامعیت اسلام» با محوریت مبانی دینی توسعه کوثری از دیدگاه امام خمینی(ره) نوشت:

*انسان‌ها نیازمند ارائه برنامه زندگی از سوی خالق خویش هستند

اندیشمندان اسلامی طی قرون متمادی در کتاب‌های فلسفی و کلامی خود به بحث از ضرورت ارسال رسل و نیاز بشر به دین پرداخته‌اند، حضرت امام خمینی(ره) نیز از این قاعده مستثنی نیستند. ایشان در برخی از آثار خویش به این مطلب اشاره کرده‌اند که چون انسان‌ها ابعاد گوناگون شخصیتی دارند و خود قادر به شناخت آن‌ها و ارائه برنامه صحیح برای آن‌ها نیستند، لذا نیازمند ارائه برنامه زندگی از سوی خالق خویش هستند.

ایشان می‌فرمایند: «انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به اینکه یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده شود تا انسان را تربیت کند، نداشت. چون آن ورق نبود، احتیاج هم نبود. لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت یک حقیقتی است، همین خود خصوصیاتی که در طبیعت هست دال بر این است که یک ماورایی، یک ماورایی از این برای این طبیعت هست، چون انسان یک ماورایی دارد و بر حسب براهینی که در فلسفه ثابت است ماورای این طبیعت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد است و بعد هم مجرد تام خواهد شد، تربیت آن ورق که ورق معنوی انسان باشد.

باید کسی این تربیت را بکند که علم به آن طرف، علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی که ما بین انسان و آن طرف طبیعت و آن طرف هست، این روابط را بتواند ادراک بکند و آن بشر نیست، بشر ندارد. همین قدر مورد طبیعت را او می‌تواند ادراک بکند. هر چه ذره‌بین بیندازد ماوراء طبیعت با ذره‌بین دیده نمی‌شود. آن محتاج به این است که یک معانی دیگری در کار باشد و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارک و تعالی که خالق همه چیز است این روابط را می‌داند، از این جهت به وحی الهی برای یک عده‌ای از اشخاصی که کمال پیدا کرده‌اند و کمالات معنویه را دنبالش کردند و فهمیدند روابطی حاصل می‌شود مابین انسان و عالم وحی، به او وحی می‌شود و برای تربیت این ورق دوم انسان، بعث می‌شوند اینها، می‌آیند در بین مردم و مردم را تربیت می‌خواهند بکنند .... و تربیت بشر، به وحی خدا و به تربیت انبیا این است که چیزهایی را که رابطه بوده است ما بین آن عالم و این عالم، چیزهایی که اگر آن کارها را ما انجام بدهیم در تربیت معنوی ما دخالت دارد.

آن‌ها را به ما بیان کردند که این کارها را بکنیم. ما نمی‌دانیم البته که آیا رابطه ما بین نماز و سعادت آن عالم چیست، خدا می داند .... این رابطه را که بین این اعمال ما ، اعمال صالحه ما با عالم است، این را انبیاء می‌دانند به وحی خدای تبارک و تعالی و آمده‌اند برای اینکه به ما بگویند که فلان کار را اگر بکنید، این رابطه دارد، اینجا با آن عالم و روح شما را تربیت می‌کند این»

*تمام مقاصد انبیاء برگشتش به یک کلمه «معرفه الله» است

«تمام مقاصد انبیاء برگشتش به یک کلمه است و آن «معرفه الله». تمام، مقدمه این است اگر دعوت به عمل صالح شده است، اگر دعوت به تهذیب نفس شده است، اگر دعوت به معارف شده است تمام برگشتش به این است که آن نقطه اصلی را که در فطرت همه انسان‌هاست، حجاب را ازش بردارند تا انسان برسد به او و او معرفت حق است. مقصد عالی همین است».

«ابعاد انسان ابعاد همه عالم است و اسلام برای تربیت انسان در همه ابعاد است. برداشت‌های مختلفی که از اسلام شده است به حسب نظرهای مختلفی که صاحب‌نظرها داشتند و بینشی که داشتند، بسیار اختلاف هست و هیچ کدامش نرسیده است به حدی که اسلام را بشناسد یا انسان را بشناسد یا رسول اکرم را بشناسد یا عالم را بشناسد، همه‌شان در یک سطح محدود هستند، چه بسا اشخاصی که خیال می‌کنند که پیامبر اکرم که آمده است یا سایر انبیایی که خدای تبارک و تعالی فرستاده است، برای این است که مردم را از این ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌ها و امثال این نجات بدهد و مأموریت همین است که عدالت ایجاد کند در اجتماع و در افراد و مأموریت به همین قدر بیشتر نیست. چه بسا اشخاصی که اقتصاد را یک مسأله با اهمیتی تلقی می‌کنند، مأموریت انبیا را محدود به این بکند که اینها آمده‌اند مردم را به یک شکم سیر و زندگی رفاه برسانند و همین است مأموریت انبیا. و چه بسا اشخاصی که به حسب دید عرفانی که دارند بعثت انبیاء را محدود می‌کنند به اینکه برای بسط معارف الهی است و غیر از این بعثت چیزی نیست و همین طور فلاسفه یک طور فکر می‌کنند .... ملت‌ها یک طور فکر می‌کنند، روشنفکرها یک طور فکر می‌کنند و مؤمنین هم هر کدام به یک نحو فکری دارند و همه قاصرند از رسیدن به آنچه که هست ... و گمان نباید بشود که اسلام آمده است برای این که این دنیا را اداره بکند یا آمده است فقط برای این که مردم را متوجه به آخرت بکند یا آمده است که مردم را آشنای به معارف الهیه بکند. محدود کردن هر چه باشد خلاف واقعیت است. انسان غیر محدود است و مربی انسان غیر محدود است و نسخه تربیت انسان که قرآن است غیر محدود است، نه محدود به عالم طبیعت و ماده است نه محدود به عالم غیب است، نه محدود به عالم تجرد است، همه چیز است».

*غیر انبیا نمی‌توانند به همه ابعاد تربیت کنند

«قانون الهی غیر از این قوانین دنیایی است، در این قوانین دنیایی یک جهت، دو جهت ملاحظه شده است و فقط مربوط به همین زندگی این عالم است. این هم تمام حدودش را معلوم نیست که بتوانند همه حدود را تفتیش کنند و آن طوری که باید قانون برایش بگذارنند. اما قوانین الهی از قبل از اینکه انسان نطفه‌اش بیاید در این عالم، آن وقتی که وقت ازدواج دو نفر است، دستور شرعی هست که چه جور اشخاصی باید انتخاب بشود آن وقتی که بناست انعقاد نطفه بشود آداب دارد، وقتی که وقت حمل مادراست، این هم آدابی دارد تا آن وقتی که خود انسان مستقل بشود، باز قوانین هست، قدم به قدم اسلام قانون دارد تا آن وقتی که می‌خواهد بمیرد، قوانین هست برای بعد از موت قوانین هست، همه پیغمبرها که تشریف آوردند برای تربیت این بشر به همه ابعادش، غیر انبیا نمی‌توانند به همه ابعاد تربیت کنند».

«همین طور که آدم همه چیز است، معنویت دارد، مادیت دارد، ظاهر دارد، باطن دارد، قرآن حکیم که آمده است این انسان را بسازد، همه ابعاد انسان را می‌سازد».

«اسلام برای این انسانی که همه چیز است، یعنی از طبیعت تا ماوراء طبیعت تا عالم الهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می‌خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع ... اسلام نسبت به یک جهت دون جهت دیگری نیست، برای حکومت اسلامی دستور دارد، برای تشکیلاتش دستور دارد، برای مقابله با دشمنان دستور دارد، برای تحرک جامعه دستور دارد، برای رسیدن به ماوراء طبیعت دستور دارد، همه این‌ها را دارد».

*در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد

«اسلام در ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیازهای مردم را برای ترقی واقعی بر می‌آورد».

در جای دیگر نیز می‌فرمایند: «اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جائز نمی‌دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهاداند، مسأله‌ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرق نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد، مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمی‌کنم، آشنایی به روش برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست‌ها و حتی سیاسیون و فرمول‌های دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه‌داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می‌کند، از ویژگی‌های یک مجتهد جامع است، یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد».

ایشان حتی معتقد بودند که «در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد، باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می‌کند که نظرات اجتهادی – فقهی در زمینه‌های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد».
منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین