عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق:به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:





سید حمیدرضا برقعی :
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم

آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم

سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم

نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم

بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم

دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم

با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست

با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم

ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها

باور من نمی شود، همنفس خدا شدم

سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان

حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم

قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد

پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم

پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم

تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم

من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل

مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم

لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل

پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم




سید محمد جواد میرصفی :
آنچنان که شد عجین نام محمد با امین

از تو نتوان برد نامی غیر ام المومنین

زینت دنیاست در چشم تو سنگی بی بها

در رکاب عشق هستی قلب خاتم را نگین

شد جهازت سد راه کفر چونان ذوالفقار

از همان آغاز بعثت شد بدهکار تو دین

نغمه ات می کرد ساز آوازه ی توحید را

در حجازآوازه ات پیچید ای شور آفرین

مصطفی را حسرت بیعت نخواهد داد دست

ماه خورشید است او را در یسار و یمین

خانه ای که خانه دار آن تو باشی می برند

گرد و خاکش را ملائک تا به فردوس برین

مادر انسیه الحورا نمی خواهد رسول

در بهشت عالم بالا به جز تو همنشین

جان زهرا بود در وقت وصیت کردنت

علت دلواپسی در لحظه های واپسین

در نگاه روشنت ای ماه پیدا بود که

دیده ای در سایه ی خود گرگ ها را در کمین

صور اسرافیل بود آن ناله های سوزناک

آسمان شد در نگاه کوچه ها نقش زمین


محمد بیابانی :


دلم می خواست امشب اشک چشمم را خبر می کرد

دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد

دلم می خواست امشب پایم از ماندن حذر می کرد

به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر می کرد

دلم می خواست خیس از گریه های ابرها باشم

دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم

بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست

مزار پاره های قلب ختم المرسلین آنجاست

یقین قطعه ای از جنت حق در زمین آنجاست

چرا که مرقد خاکی ام البنین آنجاست

شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را

به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را

 
سلام ای مادر اسلام ای خانوم ای بانو

سلام ای بیقرارت چارده  معصوم ای بانو

سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو

سلام ای مظهر یا حی و یا قیوم ای بانو

تو حیی زنده خواهی  ماند تا وقتی که دین زنده است

تو قیومی  و با تو پرچم اسلام پاینده است

محمد بیابانی :

مومنون آیه‌های قرآنند

گاه مقداد و گاه سلمانند

از عرب تا عجم مسلمانند

همه فرزندهای بارانند

یا نوه یا نتیجه‌اند همه

بچه‌های خدیجه‌اند همه

سایه‌اش مستدام، بر سر ماست

خانه‌اش قبله‌گاه دیگر ماست

نامش آرامش پیمبر ماست

مادر فاطمه است، مادر ماست

مادرم! ای امام مادرها

به فدایت تمام مادرها

گرمی آشیان پیغمبر

همسر مهربان پیغمبر

یاد تو در روان پیغمبر

نام تو بر زبان پیغمبر

خاطرات تو گرمی شب اوست

یاد تو آه حسرت لب اوست

زن، ولی مردتر ز هر مردی

جگر کفر را درآوردی

قد علم کرده پیش هر دردی

تو بر اسلام مادری کردی

نه فقط امّ مومنین هستی

امّ اسلام، امّ دین هستی

به تو جبریل احترام کند

پیش پایت نبی قیام کند

به تو باید خدا، سلام کند

و تو را صاحب مقام کند

باید اینگونه منجلی بشوی

مادر همسر علی بشوی

با نبی گرچه همنشین بودی

قبل از اسلام بی‌قرین بودی

بین زن‌ها تو بهترین بودی

در زمین آسمان‌نشین بودی

اشک تو ای خدیجه غرّا

ریخته گریه ملائک را

مثل ابر بهار گریه مکن

انقدر گریه‌دار گریه مکن

از بد روزگار گریه مکن

مادر بی‌قرار! گریه مکن

در سرت فکر کیست می دانم

گریه ات مال چیست می دانم

در عذار گلت چه می بینی

که چنین بی قرار و غمگینی

نگران هجوم گلچینی

یا که رنجور دست سنگینی

آه از دست... آه از آن آزار...

آه از آن کوچه... آه از آن دیوار...

 
مهدی رحیمی:


زل میزند با چشم های تر به مادر

هِی فاطمه  در لحظه ی آخر به مادر

سرمایه اش را داد پای دین خدیجه

پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر

تاریخ می گوید چهل نامرد ، در اصل ؛

آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر

تقسیم شد درد دو عالم بین این دو

سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر

زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد

مادر به دختر میرود ، دختر به مادر

از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال

حالا رسیده یک گل پرپر به مادر

ام ابیها نیز ام المومنین شد

چون می رسد این ارث از مادر به مادر

ام المصائب زینب و مظلوم ارباب

آقا به بابا می رود خواهر به مادر

در کربلا سیراب گشت و با سه صورت

با گریه اش خندید علی اصغر به مادر

مهدی رحیمی :
آنان که التفات به دنیا نکرده اند

با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند

خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند

در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند

با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ

خود را درون قلب کسی جا نکرده اند

در آینه اگر به رخ خویش زل زدند

غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند

چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند

با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند

اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم

با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم

آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم

با راه های آدمیت آشنا شوم

گر با شکست خویش به محبوب می رسیم

کاری بکن که پیش همه برملا شوم

از لحظه های بی هدف زندگی من

من را بگیر تا که کمی با خدا شوم

ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است

حتی مسیر قافله فرقی نکرده است

یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا

پایان این معامله فرقی نکرده است

این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف

با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است

ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم

نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم

وقتش رسیده است مرا هم جدا کنند

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند

از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت

حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است

آری خدیجه است که امشب به بستر است

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش

آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است

دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد

بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است

هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست

سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است

ثابت  شده به کل جهان موقع نیاز

مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است

سرمایه ی محبت زهراست دین او

دینش به این دلیل از اسلام بهتر است

با غصه های شعب ابیطالب آمده

این دور جام فکر کنم دور آخر است

بی وقت می رود به سر ماذنه بلال

توی گلوی ماذنه الله و اکبر است

تا دخترش بزرگ شود مثل مادری

عمری به جای فاطمه حامی حیدر است

بانو چه می کشید ز غم های دخترش

آنجا که حد فاصل دیوار تا در است

بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش

سنگ صبور دختر غمدیده مادر است

رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است

امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است




منبع :حسینیه ،اشعار ارسالی
 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین