به مناسبت سوم شعبان المعظم
چگونه امام حسین(ع) چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است؟
امام موسی صدر در تببین «إِنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وَسَفینَة النّجاة» گفت: پیامبر(ص) راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه میکند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراغ و نور امام حسین است. معنای این سخن روشن است.
عقیق:به مناسبت میلاد سید و سالار شهیدان امام حسین(ع) به روایت امام موسی صدر درباره «حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است» از کتاب «سفر شهادت» که دربردارنده گفتارهای امام موسی صدر درباره قیام عاشورا و ابعاد و نتایج و پیامدهای این نهضت است، به صورت گزیده میپردازیم:
*چرا حسین(ع) کشتی نجات است؟
رسول خدا(ص) فرموده است: «إِنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وَسَفینَة النّجاة»؛ حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است، کشتی نجات است، چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلین است که پیامبر(ص) برای امت خود باقی گذاشته و فرموده است: «مَثَلُ أهلِ بَیتی مَثَلُ سَفینَةِ نوح مَن رَکَبَها نَجا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ»؛ مثل اهلبیت من مانند کشتی نوح است، هر که بر آن کشتی سوار شود، نجات یابد و هر که از آن بازماند غرق شود، ولی در این میان، امام حسین(ع) ویژگی خاصی دارد.
پیامبر(ص) راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه میکند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراغ و نور امام حسین است. معنای این سخن روشن است، سعی میکنم از این فرصت برای تطبیق این سخن بر زندگی عادی خودمان استفاده کنم. برای آنکه بفهمیم چگونه حسین چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمۀ کوتاهی میگویم.
انسان طبیعتاً در عملکرد خود هر چه بیشتر پیش برود، بیشتر به آن خو میگیرد و آن عملکرد در او نهادینه میشود. وقتی انسان کاری نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام میدهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف عادت پیشین اوست، برای او سنگین و دشوار است. ولی همان کار در مرتبه دوم آسانتر و در مرتبه سوم آسانتر از قبل میشود و به همین ترتیب، انسان به کار نیک یا زشت عادت میکند و آن کار جزئی از زندگی انسان میشود، بهگونهای که ترک آن برای او دشوار میشود. مثالی ساده بزنم: ماشین وقتی از جایی مرتفع پایین میآید، هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات، به آرامی حرکت میکند و متوقف کردن آن آسان است، ولی هرچه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود، سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر و نگه داشتن آن دشوارتر میشود، تا جایی که سرعت ماشین به اندازهای میشود که نگه داشتن آن ناممکن شود و حتی اگر راننده در صدد متوقف کردن ماشین برآید، وضع بدتر میشود و خطر بیشتری او را تهدید میکند. شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید.
این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه میکند. انسان هنگام انجام دادن هر عملی خیر یا شر وقتی برای نخستین بار آن را انجام میدهد، آن را سخت و دشوار مییابد، ولی به تدریج آن عمل برای او آسان میشود و جزئی از زندگی و عادات او میشود. شاید بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار میکشیم، برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی میکنیم، ولی کمکم این کار زیانبار و خطرناک، جزئی جداییناپذیر از زندگی و عادتمان میشود. عادت کردن در زندگی انسان امری طبیعی و ملموس است.
یک مثال از هندسه بزنم: وقتی فردی در یک خط مستقیم راه میرود، اگر اندکی، حتی به اندازۀ یک قدم، از این مسیر منحرف شود، مسلماً از مسیر خود دور خواهد شد. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور میشود، ولی هرچه در مسیر منحرف جلوتر رود، بیشتر از راه راست دور میشود. در ابتدای انحراف از مسیر، تنها چند گام از راه راست دور میشود. فرض کنیم پس از یک ساعت، یک کیلومتر، چهار کیلومتر، پنج کیلومتر یا بیست کیلومتر دور میشود، ولی اگر در مسیر نادرست ده ساعت یا یک روز راه برود، مسافت بسیاری از راه اصلی منحرف میشود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.
این طبیعت زندگی ماست و همه ما آن را درک کردهایم. اینجاست که نقش هدایتگران و واعظان و اندرزدهندگان آشکار میشود. شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب میشویم یا حق کوچکی را نادیده میگیریم یا آن را انکار میکنیم، خود را گناهکار نمیبینیم. چرا؟ چون با خود میگوییم: گناه من چیست؟ من تنها مرتکب گناهی کوچک شدهام، انسانی را از حقِ اندکی، مثلاً به اندازه یک لیره، محروم کردهام، به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کردهام. ولی این کارها وقتی تکرار شود و انسان به انجام دادن آنها عادت کند، بسیار خطرناک میشود.
امروز من حق کوچکی را نادیده میگیرم، مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم، ولی آن را انکار میکنم، یا چند متر مربع از زمینهای کسی در زمین من است و من آن را انکار میکنم و میگویم اینها ساده و ناچیز است؛ ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی، پس از مدتی، زمینه را برای روا داشتن ستمی بزرگتر فراهم میکند؛ مانند ماشین که در سراشیبی هر چه جلوتر برود، سرعت آن بیشتر میشود. من بار اول ده متر از زمین دیگری را غصب میکنم، بار دوم پانزده متر، بار سوم هزار متر مربع و همینطور ستم و عادت خود را بیشتر میکنم.
وقتی من مرتکب گناهی میشوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمیبینم به کجا میانجامد، ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت میتواند این پیامدها را ببیند و میداند انحرافی که امروز با یک گام یا 10 متر یا 1000 متر آغاز میشود، فردا به صدها و هزاران متر میانجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار میشود. ظلم و جرم و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام دادن یک عمل تحقق نمییابد. ستم کردن تنها این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست، بدهیم، بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق میشود و همانگونه که شنیدهاید: کسی که از حق چشمپوشی کند و از گفتن آن خاموش بماند، شیطانی لال است.
کسی که در برابر ستمگر ساکت میماند و به او اجازه جولان میدهد، در حقیقت به نوعی ظلم را تأیید و با آن سازش میکند و مظلوم را خوار میسازد. این دو نوع ستم کردن، ایجابی و سلبی، در حیات ملتها وجود دارد؛ هر چند آشکارا به چشم نیاید، ولی حوادثی رخ میدهد که این حقیقت را آشکار میکند. به حادثه کربلا و قیام امام حسین(ع)، این چراغ هدایت، برگردیم تا ببینیم چگونه امام حسین(ع) راه را روشن کرد تا مردم خود حقیقت را دریابند.
میدانید که امام حسین و فرزندان و برادران و یاران ایشان به شهادت رسیدند و اهلبیت امام به اسارت رفتند. در کربلا زشتترین جنایت و بزرگترین خیانت رخ داد و شدیدترین ستمی که از دست ستمگر برمیآید، روا داشته شد. ستمی که در کربلا روا داشته شد، با هیچ ستمی مقایسهشدنی نیست، ولی جای این سؤال هست که چه کسی این مشکل را پدید آورد؟ چه کسی ستم کرد؟
در این حادثه، یک نفر فرمان داد که یزید بود؛ یک نفر امیر بود، یعنی ابن زیاد؛ یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمربنسعد بود؛ گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیماً در کشتن امام حسین (ع) دخالت کردند که شمر و یاران او و سپاه حاضر در کربلا بودند.
سؤال این است: اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمر بن سعد بودند، آیا امام حسین به آن شکل دردناک به شهادت میرسید؟ اگر افراد سپاه دشمن بیست یا پنجاه نفر بودند، آیا میتوانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی کنند؟ به فرمانِ فرمانده و اجرایِ مجریان و تأییدِ تأییدکنندگان و سکوتِ خاموشان. یعنی میتوانیم بگوییم آن امت، همگی، با قول و فعل و سکوت و خشنودی و فرمانبری خود، بر کشتن امام حسین (ع) اجماع کردند. همگی در رقم زدن واقعه کربلا توافق داشتند، جز اندکی از آنان.
این حقیقت چه زمانی برای مردم آشکار شد؟ پس از رخ دادن آن واقعه. در آن زمان کوفه از بزرگترین پایتختهای جهان اسلام بود. جمعیت کوفه چند نفر بود؟ صدها هزار نفر. هریک از آنان باید با خود فکر میکرد که اگر او ساکت نمیماند و به یاری حسین (ع) میشتافت، حسین (ع) کشته نمیشد. زیرا یک مجموعه مرکب از افراد است و همانگونه که در یک شب سی نفر به سپاه امام حسین (ع) پیوستند، اگر هزار نفر، چهار هزار نفر، پنج هزار نفر جمع میشدند و به امام حسین (ع) میپیوستند، این فاجعه پیش نمیآمد. بنابراین، امام حسین (ع) با شهادت خود در واقع ذرهبینی در برابر چشمان مردم قرار داد و آنان را از مسئولیت و نتیجه کارهایشان آگاه کرد که امروز شما سکوت میکنید یا درهمی میگیرید یا در خانه مینشینید یا فرزند خود را از ترس کشته شدن به خانه باز میگردانید. پیامد این کارها چیست؟
پیامد این کارها در نهایت کشته شدن امام حسین (ع) است. امام حسین(ع) کشته شد، ولی کشته شدن او یکباره و ناگهانی اتفاق نیفتاد، بلکه نتیجه سلسله حوادثی بود که پس از رسول خدا و با روی کار آمدن معاویه آغاز شد و به شهادت حسین بن علی(ع) انجامید. انحرافی که ابتدا پدید آمد، جزئی بود: سکوت یا ترس یا گرفتن دینار و درهم، گرفتن ده یا پانزده لیره یا چند متر زمین. جنایت اینگونه آغاز شد و کمکم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسید که به کشته شدن پسر دختر رسول خدا انجامید، آن هم به شکلی فجیع و دردناک، و هیچ کس دم برنیاورد، همه ساکت ماندند.
حسین(ع) از حقیقت پرده برداشت. یعنی به مردم گفت: ای کسی که به اندازه سر سوزن به مردم ستم میکنی، تو در مسیری حرکت میکنی که پیامد آن ستم کردن به زندگی و آبرو و دین همه مردم است.ای کسی که یک قدم از مسیر حق منحرف شدهای، به جایی خواهی رسید که به کشتن پسر دختر پیامبر راضی خواهی شد و یا در آن شرکت خواهی کرد. ای کسی که به آنچه در برابر تو رخ میدهد، بیاعتنایی و نسبت به حقی که در برابر تو پایمال میشود، ساکت میمانی، در آینده به آبرو و جان مردم تعرض میشود و ریختن خون دیگران جایز شمرده میشود و تو یا به آن خشنودی یا در آن نقش داری یا در برابر آن ساکت میمانی.
هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد و هیچ راه میانهای در کار نیست: یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راههای گمراهی و چه بسیارند راههای گمراهی! کسی که در مجلس امام حسین شرکت میکند، در یک لحظه فکر کند و بسیاری از ما با خود فکر کردهایم که کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیم میرسیدیم، بسیاری از ما میگوییم اگر ما در کربلا بودیم، بیگمان حسین را یاری میکردیم. آیا معنای حضور شما در این مراسم، این نیست که اگر ما در کربلا بودیم، حسین را یاری میکردیم؟ ولی بین خود و خدای خود، اگر خواستید درباره کسانی که امام حسین (ع) را در کربلا کشتند، داوری کنید، باید به اوضاع و احوال عینی حاکم بر آن جماعت، که آنان را به این وضع کشاند، توجه کنید.
گناه آن امت در کشتن امام حسین(ع) تنها در این نبود که برخی از آنان به کربلا رفتند و تیر انداختند و شمشیر زدند و سنگ پرتاب کردند و یا در کشتن امام مشارکت کردند، نه. تنها این افراد گناهکار و مسئول نبودند، بلکه مادری که در کوفه یا در مسیر کوفه تا کربلا فهمید حسین(ع) قیام کرده است، ولی فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نیفتند، آن مادر باید بداند که فتنه خواهد رسید و او نیز در کشتن حسین(ع) شریک است. باید برحذر باشیم.
ای برادران، این حقیقت روشن میشود که انسان وقتی شروع به انحراف میکند، بازگشت و اصلاح او در روز اول آسانتر از روز دوم است و در روز دوم آسانتر از روز سوم و به همین ترتیب.
مواضع عمومی و کلی در امتداد مواضع کوچک و مشخص است و انحراف کلی به دنبال انحراف جزئی میآید و کشته شدن حسین(ع) ادامه سیلی زدن به یک انسان است. همه اینها مثل یکدیگرند. باطل باطل است و حق حق. چه زمانی ما میتوانیم بر اسرائیل و جاهطلبیهای آن پیروز شویم؟ زمانی که خدا ولیّ ما باشد، زمانی که هیچیک از ما نگوید: «من»، نگوید: «رئیس». هرگاه همۀ افراد امت بتوانند از اهداف و منافع شخصی و کوچک خود فراتر روند، یعنی بتوانند در مبارزه با نفس خود و منافع خود بر خواستهها و تمایلات و شیطان خود غلبه کنند، مطمئن باشید که ما در نبرد بزرگ خود با سپاهیان شیطان در این روزها و در این عصر پیروز خواهیم شد. ایندو یک چیز است.
باید از نو آغاز کنیم. باید دوباره خود را بسازیم. صادقانه بگوییم بین خود و خدای خود، در زندگی ما چه چیز متأثر از منافع شخصی ما نیست؟ در کدام بُعد از زندگی ما منافع فردی دخالت ندارد؟ ما، در سلام و صحبت و خرید و فروش و دیدار و در همه چیز، منافع شخصی را در نظر میگیریم. قرآن کریم میفرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ.» مسلماً تا زمانی که پربهاترین چیز، «من» باشد و بهای هر شخصی، مصالح و منافع او باشد و در هر زمان و مکانی همین روش ادامه یابد، هیچ خیری در این امت نخواهد بود.
چگونه میتوانیم حقیقت و واقعیت امت را تغییر دهیم؟ وقتی که خود را تغییر دهیم؛ وقتی که خدا را معبود خود قرار دهیم، نه نفسمان را؛ وقتی که اگر منفعت برادرم با حق تضاد پیدا کرد، حق را بر او ترجیح دهم؛ اگر تعارضی بین منافع من با حق پیدا شد، حق را بر خودم مقدّم بدارم؛ اگر منافع ما با منافع دیگران تعارض پیدا کرد و حق با آنان بود، در راه حق حرکت کنیم و قطرهای از دریای حق شویم. راه درست این است.
بر این اساس، ما میتوانیم از امروز، خود را و همۀ مواضع و کارها و خرید و فروش و روابط خود را با مردم محاسبه کنیم. واقعیتی را که در زندگی ما حاکم است، تصور کنید. وقتی من با برادرم اختلاف پیدا میکنم، خود را بر او ترجیح میدهم. اگر من و برادرم با شخصی که نسبت دورتری با ما دارد، اختلاف پیدا کردیم، رابطه برادری و خانوادگی را بر حق ترجیح میدهیم. اگر ما و پسرعموهایمان با دیگران نزاع پیدا کنیم، رابطه خویشاوندی بر آن مسأله سایه میاندازد. و به همین ترتیب، منفعت و خویشاوندی و «من» بر همه مسائل ما حکمفرماست. این مسیر به قتل حسین (ع) منتهی میشود. پایان این مسیر وقایعی شدیدتر و دردناکتر است. آیا باور ندارید که نتیجه بدتر از این خواهد شد؟
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.» آنچه ما چشیدیم، نتیجه برخی از کارهایمان بود و اگر بازنگردیم و اوضاع خود را اصلاح نکنیم، تلختر از این خواهیم چشید. بر چه کسی تکیه کردهایم؟ به چه کسی تکیه کردهای ای انسان؟ «کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُکُم مَسئُولٌ عَن رَعیَتِهِ»؛ همه شما نگهبان و مسئولید و همه شما نسبت به زیردستان خود مسئولید، هر انسانی اگر در خانه، در جمع همکاران، دوستان، مشتریان، همراهان و در مدرسه و مؤسسه خود، به سوی خدا حرکت کند، بدان معناست که تغییر کرده است، وگرنه به کجا میرویم و بر چه اساس حرکت میکنیم؟
پس ای برادران، بیایید از خودمان آغاز کنیم. ما در این روز، وقتی در پرتو نور چراغ حسین، حق و راه حق و سرنوشت یاران حق را و همچنین راه باطل و سرنوشت ستمگران و اهل باطل را میبینیم، برایمان روشن میشود که انسان منحرف ممکن است به جایی برسد که مانند عمر بن سعد خود را بین دو امر مختار ببینید: کشتن حسین و حکومت ری.
سرنوشت حق و یاوران نیک آن نیز که جان خود را فدا کردند تا شهادت حسین دقایقی به تأخیر بیفتد، روشن است. برادران، پیوستن به صف امام حسین دشوار نیست. در چنین روزی گروهی از دشمنان حسین به او پیوستند. حرّ (رضوان الله علیه)، همانگونه که شنیدهاید، تا صبح آن روز جزو دشمنان امام بود و بالاتر از این، از سرسختترین دشمنان امام بود. او بود که امام را متوقف کرد. اگر او امام را در مسیر حرکت متوقف نکرده بود، شاید امام حسین سرنوشت دیگری پیدا میکرد، غیر از آنچه آن روز رخ داد.
حرّ فردی عادی نبود. او در نهایت گمراهی بود، ولی در چنین روزی یکباره تصمیمی مردانه گرفت و یکباره از حضیض گمراهی به اوج حق و هدایت پرواز کرد و گفت: «ای اباعبدالله، آیا توبۀ من پذیرفته است؟»، ما نیز امروز میگوییم: ای ابا عبدالله! آیا توبه ما پذیرفته است؟ در این روز، او را مخاطب قرار میدهیم و توبه میکنیم و او نیز ما را میپذیرد. اگر واقعاً قصد توبه و بازگشت داشته باشیم، او توبه ما را رد نمیکند. توبه ما باید در رفتارهای کوچک و بزرگ ما آشکار شود.
میدانید که امام حسین(ع) در راه آرمانهایش کشته شد. او کشته شد، ولی آرمانهایش در بین ما وجود دارد. هدفهای او عبارتاند از: حق و دین و نماز و اصلاح و یاری ضعیفان و ستمدیدگان، مطالبه حق و تلاش برای گرفتن آن. آرمانهای امام حسین معروف است. اکنون پس از 1300 سال چراغ امام حسین که با خون او روشن شده است، همچنان نور میدهد. سپاه او خون او بود.
منبع:فارس