کد خبر : ۸۶۱۴۲
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۱
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛

علم الکتاب نزد امیرالمؤمنین(ع) است

آیت الله صدیقی گفت: تمام علم‌ در وجود علی (ع) است. وصیّ سلیمان یک علم داشت و یک درجه از خلافت خدا را داشت، امّا علی (ع) همه‌ علم را دارد.
عقیق:متن زیر مشروح جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی در ۲۱ فروردین ماه است که در ادامه می خوانید؛

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ ربِّ العالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبِیبِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّه مَوْلَانَا بَقیَّه اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَه وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَه وَ نُصْرَتَهُ وَ الرِّضَاهُ وَ رَأفَتَه وَ اللَّعْنَ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَومِ الدّینِ».

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»[۲]

در وصف امیر المؤمنین، علی (ع)

میلاد مولود کعبه، شخصیّت بی‌نظیر عالم امکان، نفس نفیس پیامبر خاتم، تاج البکّایین، امام المجاهدین، مقتدای عارفان و عاشقان حضرت امیر مؤمنان علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) را به محضر شریف امام زمان و شما تبریک و تهنیّت عرض می‌کنم.

راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام) زبان‌ها کوتاه است، بیان‌ها قصور دارد و کسی تاکنون نتوانسته است توصیف و تابلوی جامعی از سیره و سیمای امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عالم ارائه کند. ولی چون خدای متعال خود خالق علی است آن‌ مقدار که برای ما ممکن بود از مقام امیر المؤمنین (علیه السّلام) بفهمیم در قرآن علی را تابلو کرده است. به نظر می‌رسد بهترین مدّاح برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) خود خدا است و مدح خدا بالاترین مدح‌ها است.

معرّفی علی (ع) در قرآن کریم

پروردگار متعال در مورد علم امیر المؤمنین (علیه السّلام) او را «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»‌[۳] معرّفی کرده  است. این نکته‌ای است که اگر انسان تفسیر آیه به آیه، سبک علّامه طباطبایی (رضوان الله علیه) را در پیش بگیرد… خدای متعال در مورد وصی سلیمان نبی… در روایت دارد که خداوند منّان در این داستانی که از سلیمان نقل می‌کند چرا خود سلیمان بلقیس را احضار نکرد؟ امام صادق (علیه السّلام) فرمود: خدای متعال خواست بگوید او که وصی او است و این قدرت را دارد، وصی پیغمبر آخر الزّمان چه کسی است؟ در واقع همه‌ی این‌ها برای معرّفی مقام امیر المؤمنین (علیه السّلام) بوده است.

قدرت و اختیارات حضرت سلیمان (ع)

حضرت سلیمان بار عام به همه‌ی موجودات داد. قبل از وجود نازنین امام زمان (علیه السّلام) هیچ قدرتی با قدرت حضرت سلیمان قابل مقایسه نیست. سلیمان دستور به باد می‌داد، دستور به جن می‌داد، دستور به حیوانات می‌داد، با مورچه سخن می‌گفت. همه‌ی موجودات تحت اختیار او بودند و از همه‌ی موجودات استفاده می‌کرد. این تجلّی خلیفه اللّهی است. برای خداوند متعال همه‌ی موجودات مسخّر هستند، خدا همه‌ی موجودات را در چنگ خود دارد. اگر انسان به مقام خلیفه‌ی الهی رسید، همه‌ی موجودات از او فرمان می‌برند. خورشید را می‌تواند برگرداند، مدار موجودات را می‌تواند تغییر دهد، مرده را می‌تواند زنده کند و زنده‌ها را می‌تواند بمیراند.

 امّا در میان خلفای الهی حضرت آدم «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفهً»،[۴] در مورد حضرت ابراهیم «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»،[۵] هیچ کدام از خلفای پیغمبر این زمینه و این اذن را نداشتند که از همه‌ی  موجودات به عنوان خدمت استفاده کنند. حضرت سلیمان یک نمونه است که حاکمیّت امام زمان (علیه السّلام) را تسهیل می‌کند. حضرت تشریف بیاورند وضع بهتر از وضع حضرت سلیمان خواهد بود.

تفاوت حکومت حضرت سلیمان (ع) با انبیاء دیگر

یوسف پیغمبر بود، یوسف توانست فقر را مدیریت کند، توانست آزار این دشمن را بگیرد. با امکاناتی که در اختیار خود داشت توزیع عادلانه کرد، پیش بینی‌های لازم را کرد. یوسف مقام ولایت هم داشت. پیراهن او شفای چشم پدر بود که او هم پیغمبر بود. یوسف از ولایت بهره‌مند بود، از قدرت مدیریت بهره‌مند بود، ولی به اداره‌ی اقتصادی آن کشور محدود بود. دو یا سه نمونه هم بیشتر از قدرت الهی خود بهره نگرفته است.

حضرت ابراهیم امام بود. خلیفه‌ی مطلق بود، لکن همین اندازه آتش او را نسوزاند. ولی در عمل و اجرا حضرت ابراهیم از این موجودات بر خلاف متعارف استفاده نکرده است.

امّا در مورد حضرت سلیمان خداوند متعال می‌فرماید: ما باد را در اختیار او قرار دادیم، جن را در اختیار او قرار دادیم. خدای متعال در مورد حضرت سلیمان می‌فرماید: «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ».[۶] همه‌ی این‌ها نصوص قرآن  کریم است، روایت نیست، این حقایق قرآنی است که در مقام معرّفی انسان کامل است.

مفهوم انسان کامل

 انسان کامل مظهر خدا است. انسان کامل به نمایندگی از خدا قدرتی دارد که هیچ مانعی در برابر قدرت اراده‌ی او وجود ندارد. هر چه بگوید می‌شود، هر چه بخواهد می‌شود. مسئله‌ی «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ»[۷] که در  بهشت همه‌ی ما انسان کامل خواهیم شد و جلوه‌ی خدا خواهیم شد. در بهشت هر چه را اراده کنیم بدون اسباب، بدون واسطه خود ما ایجاد می‌کنیم. میوه می‌خواهیم اراده می‌کنیم و میوه ایجاد می‌شود، حوری می‌خواهیم اراده می‌کنیم و حوری ایجاد می‌شود، بهترین قصر را بخواهید تا اراده کنید ایجاد می‌شود. آن‌جا باغ و گل و ریحان همه با اراده‌ی شما محقّق می‌شود. آن‌جا اراده‌ی بشر اراده‌ی خدا است. انسان فانی در خدا می‌شود، جلوه‌ی کامل خدا می‌شود و مظهر کُن فیکون در بهشت خواهد بود.

ظرفیّت انسان کامل در وجود حضرت سلیمان (ع) و ارائه‌ی آن به انسان‌ها

 امّا هنر حضرت سلیمان این است که در همین‌جا… انبیاء همه از همین قدرت برخوردار بودند، ولی هیچ کدام مجاز نبودند ظرفیّت خود را بروز دهند. سلیمان نبی این مأموریّت را داشت که ظرفیّت انسان کامل را در تاریخ، ولو شده برای یک بار به عالمیان ارائه کند که مسئله تئوری نباشد، ذهنیّت نباشد. در عینیّت قدرت خدا را، علم خدا را، اراده‌ی خدا را به نمایش درآورد و در تاریخ ثبت شد. این مسجد الاقصی را حضرت سلیمان به جن‌ها دستور داد… این سنگ‌هایی که در آن‌جا است همه کار جن است. همه‌ی این‌ها در قرآن بیان شده است که جن در اختیار حضرت سلیمان بود.

قاطعیّت سلیمان نبی (ع) در برخورد با هُدهُد

امّا سلیمان با همه‌ی قدرتی که دارد با مورچه صحبت می‌کند. یک سوره در قرآن به نام «سوره النّمل» داریم، سوره‌ی مورچه است. خدای متعال یک داستانی را در آن‌جا نقل می‌کند که حضرت سلیمان به مورچه گفت: «قالَتْ نَمْلَهٌ».[۸] یک مورچه‌ی مادّه‌ای با حضرت سلیمان سخن گفته است و حضرت سلیمان با او  مکالمه کرده است. از جمله در این سوره‌ی نمل قضیّه‌ی هُدهُد را بیان می‌کند که هُدهُد در حضور و در تشرّف محضر حضرت سلیمان، در بارگاه حضرت سلیمان، در منطقه‌ی فلسطین تأخیر داشت. حضرت سلیمان هم به ما می‌آموزد که حکومت باید قاطعیّت داشته باشد، حکومت باید ابهّت داشته باشد.

در حکومت الهی هرج و مرج ممنوع است، هر کسی هر طور بخواهد کالای خود را بفروشد، هر طور بخواهد برود و بیاید، این هرج و مرج را حکومت علوی نمی پذیرد، حکومت الهی نمی‌پذیرد. لذا اگر حکومت حضرت سلیمان فراتر از گردونه‌ی جهان بشر است و موجودات دیگر هم در حیطه‌ی حاکمیّت حضرت سلیمان گنجانده شده‌اند، در آن‌جا بی‌نظمی ممنوع است. حضرت سلیمان این تأخیر را تهدید کرد «لَأَذْبَحَنَّه‏».[۹] هُدهُد، یک پرنده نمی‌داند قدرت الهی در وجود من است و من، من نیستم نماینده‌ی خدا هستم، با چه جرأتی با تأخیر می‌آید؟

مواظبت بر نماز اوّل وقت

دلدادگان امیر المؤمنین (علیه السّلام) وقتی اذان گفته می‌شود «حَیَّ عَلَی الصَّلَاه» در اوّلین فرصت بروید و  به خدای خود لبیّک بگویید. وقتی نماز تأخیر می‌شود و از وقت فضیلت خود می‌گذرد فرشتگان ناراضی هستند و نفرین می‌کنند. می‌گویند «ضَیَّعَکَ اللَّهُ کَمَا ضَیَّعْتَنِی‏»،[۱۰] خدا تو را ضایع کند.

یک قدرتی که قدرت خدا در وجود او است، غرض شخصی هم ندارد، سلطنت را دوست ندارد، زرق و برق را دوست ندارد. او برای ارائه‌ی قدرت خدا در آن‌جا نشسته است و جلال خدا در وجود او تجلّی کرده است، موجودات و حتّی حیوانات باید در حضور او اعلام حضور کنند، چرا باید با تأخیر بیاید؟ چرا باید عاشقانه نیاید؟ از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن.

مدیریت جامعه و انضباط در حکومت بر اساس حضرت سلیمان (ع)

حالا که تو این فرصت را غنیمت نمی‌شماری، در حضور و در محضر خدا کوتاهی می‌کنی، تو را تنبیه می‌کنیم، حتّی تا آن‌جا که مستحق هستی نابود شوی. امّا وقتی هُدهُد آمد…

این درس حکومتی بود، حضرت سلیمان اعلان کرد که قاطعیّت باید در حکومت باشد. وگرنه اگر در بازار، در ادارات بی‌نظمی باشد، هر کسی هر وقتی که خواست بیاید کار کند، نتیجه‌ی آن فقر و بیکاری می‌شود، نتیجه‌ی آن تعطیل تولید می‌شود. حکومت باید در همه جا حضور داشته باشد. مردم باید با حسابی که برای حکومت باز می‌کنند قوانین مملکت را اجرا کنند. این‌طور هرج و مرج، این‌طور رشوه خواری و مردم آزاری نباید باشد. حضرت سلیمان می‌خواهد تهدید کند که من این بی‌نظمی را تحمّل نمی‌کنم.

گزارش هُدهُد به سلیمان نبی (ع)

وقتی هُدهُد آمد با دست پر آمد. حضرت سلیمان را خشنود کرد. عرضه داشت: جناب سلیمان علّت تأخیر من این بود که از یک دیاری عبور می‌کردم، دیدم این‌ها همه مریض اعتقادی هستند، منحرف هستند، دارند در مسیر جهنّم پیش می‌روند، این‌ها آفتاب را می‌پرستیدند و رئیس آن‌ها هم یک خانم بود. خواستم از این‌ها یک گزارشی تهیّه کنم و به شما ارائه کنم. حضرت سلیمان دید او در برابر بی‌اعتقادی و انحراف بی‌تفاوت نبوده است و غیرت دارد. همین که غیرت نشان داد، حسّاسیّت نشان دارد، گزارشی از مناطق جغرافیایی خدمت حضرت سلیمان عرضه داشت، سلیمان مقامی به او داد. حالا که تو غیرت و حسّاسیّت نشان دادی، با کفر و استکبار سازگاری نداری، من هم می‌خواهم تو را سفیر خود قرار دهم.

داستان حضرت سلیمان (ع) با هُدهُد و ملکه‌ی سبا

 یک پیغمبر، یک پرنده را به عنوان سفیر برای خود انتخاب کرد. گفت: نامه می‌نویسم تو به عنوان سفیر من این نامه را به ملکه القاء کن. این پرنده به عنوان سفیر سلیمان، این نامه را کنار تخت بلقیس انداخت. بلقیس دید یک نامه‌ای است. گفت: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ».[۱۱]

 ما در قرآن یک سوره داریم که «بِسْمِ اللَّهِ» ندارد و سوره‌ی برائت است. یک سوره داریم که دو تا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دارد که آن سوره‌ی مبارکه‌ی نمل است که یک «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» آن مربوط به  حضرت سلیمان نبی است.

 «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ *…* وَ أْتُونی‏ مُسْلِمینَ»[۱۲] این‌جا نسخه داده بود که شما  مریض هستید. شما سرمایه باخته هستید. سرمایه‌ی بشر عقیده و ایمان او است. شما ایمان ندارید، بیایید شما را سرمایه‌دار کنم، «وَ أْتُونی‏ مُسْلِمینَ»،[۱۳] بیایید موحّد شوید و خدا را قبول کنید. بلقیس بانوی  بافکری بود، حاکم مملکت بود، از مشاورین خود نظرخواهی کرد. این‌ها یک تأمّلی کردند و اتاق فکری تشکیل دادند. نظر دادند که ما قدرت برخورد با سلیمان را نداریم! چه کسی می‌تواند با او جنگ کند؟ بیایید هدیه بفرستیم.

وقتی هدیه فرستادند حضرت سلیمان فرمود: «أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ»،[۱۴] شما به هدایای خود دل خوش کردید. ما  دنبال هدیه نیستیم، ما می‌خواهیم به شما سرمایه‌ی ایمان هدیه کنیم. شما هدیه می‌دهید که از هدیه‌ی ابدی محروم شوید؟

حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابی‌طالب (علیه الصّلاه و السّلام) وقتی از کنار ابن ملجم عبور می‌کردند با نوک پا به او زدند که او را برای نماز بیدار کنند، فرمودند: «أُرِیدُ حَیَاتَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی»،[۱۵] من می‌خواهم او  را زنده کنم و او می‌خواهد من را بکشد. سلیمان گفت: من آمدم به شما آخرت بدهم. شما به من دنیا می‌دهید که در آخرت به روی شما بسته باشد. وقتی دید این‌ها با هدیه می‌خواهند از مسئولیّت انسان بودن انسان…

انسانیت در راستای عقل و ایمان

انسانیت انسان به بعد فرهنگی او است، به بعد معنوی او است، به تفکّر و اندیشه‌ی ناب توحیدی او است. قرآن کریم فرمود: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»،[۱۶] بشری که ایمان ندارد نه تنها انسان نیست، بلکه هیچ حیوانی مثل او پستی ندارد. از هر حیوانی حیوان‌تر است و خطر او را هم می‌بینید. این وحشی که امروز حکومت آمریکا را در اختیار گرفته است همین‌طور سلیقه‌ای، بدون هیچ منطقی  که کنترل ندارد دوست داشت که سوریه را با موشک بزند. یک حیوان است!

امام (رضوان الله تعالی علیه) از ابن سینا نقل می‌فرمودند. می‌فرمودند: ابن سینا می‌گوید من از گاو می‌ترسم چون شاخ دارد، ولی عقل ندارد. موجودی که اسلحه دارد و عقل ندارد هر کاری که خواست می‌کند. چیزی که به آدم آدمیّت می‌دهد و انسان کار خود را حساب شده انجام می‌دهد به دلیل عقل و ایمان او است. وقتی این دو را نداشت چیزی ندارد.

احضار ملکه‌ی سبا نزد حضرت سلیمان (ع)

این‌ است که حضرت سلیمان فرمود: نه، قابل تحمّل نیست. حالا که این‌ها با نامه و دعوت ما نیامدند باید بروید آن‌ها را به این‌جا بیاورید. این‌ها باید بستری شوند، این‌ها را نمی‌شود به خود واگذار کرد که خوب شوند. این‌ها نمی‌فهمند سلامتی چقدر ارزش دارد. ای کاش قدر سلامتی را بدانیم، ای کاش قدر امنیّت را بدانیم، ای کاش قدر ولایت و دیانت را بدانیم. خدا چه نعمت‌هایی به ما داده است! این‌جا بود که قدرت وصایت یک پیغمبری که می‌خواهد وصی خود را به جامعه معرّفی کند… باید امتیاز این وصی را برای مردم روشن کند. فرمود: چه کسی است که برود این پادشاه و این ملکه را از هزار فرسخی این‌جا بیاورد تا ببینیم چرا در برابر نامه‌ی پیغمبر خدا تمکین نکرده است؟ یک جنّی بلند شد «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ».[۱۷] یک عفریت از جن بلند شد و گفت: «أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ»، جناب سلیمان، پیغمبر زمان، من به شما قول می‌دهم تا جلسه‌ی شما تمام شود من او را با تاج و تخت خود خدمت شما حاضر می‌کنم.

حضرت سلیمان این مقدار کفر را هم تحمّل نمی‌کند. فرمود: نه، دیر است، من نمی‌خواهم این‌ها این مقدار راه جهنّم را بروند، باید زود به داد این‌ها رسید. این‌جا وصایت وصی پیغمبر تجلّی کرد. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ»،[۱۸] یک کسی که یک علم از «علمٌ»… این تنوین، تنوین وحدت است. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ»، این تنوین که نون ساکن است علامت یکی است. «قالَ الَّذی» گفت. چه کسی گفت؟ آن کسی که «عِنْدَهُ»، در پیش خود -نه کسی که در ذهن او بود- در جان خود یک نور داشت، یک جزئی از اسم اعظم داشت.

این چیزهایی که ما در دانشگاه می‌خوانیم علم نیست، حتّی علم آخوندها علم نیست، علم یک نور است، علم یک حقیقت است، یک وجود برتر است. خدا یک چیزی در وجود او قرار داده است که دیگران ندارند. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ»، نمی‌گوید در ذهن او و در فکر او بود، می‌گوید «عِنْدَهُ»، در وجود او یک علم بود، یک جزء از اسم اعظم خدا بود. او به حضرت سلیمان عرضه داشت: شما تا چشم به هم بزنید من او را پیش شما حاضر کردم.

اطاعت واقعی از خدا برای رسیدن به مقام ربوبیّت

چرا این را به شما می‌گوید؟ این حدیث قدسی را زیاد شنیدید، ولی روی آن تأمّل بفرمایید. خدا می‌گوید: «عَبدی أطِعنی»،[۱۹] بنده‌ی من بیا سبک زندگی خود را این‌طور که شرع می‌گوید و من برای شما فرستادم، حلال و حرام خود را برای شما فرستادم، اخلاق و امتیازات اخلاقی را برای شما برشمردم، ارزش‌های انسان و ارزش‌های اخلاقی را برای شما فرستادم تغییر بده. این برنامه‌ای که من در فکر، در اخلاق، در عمل برای شما فرستادم، خود من برای شما فرستادم، خود من برای شما طرّاحی کردم، خود من برای شما برنامه ریزی کردم. این برنامه‌ی من را قبول کن و در زندگی خود این را عملی کن، من تو را مثل خود قرار می‌دهم.

خدا می‌گوید، خالق می‌گوید. می‌گوید من در خزائن خود قدرت دارم، علم دارد، حلم دارم، کرامت دارم، همه چیز دارم. این همه چیز خود را، دارایی خود را به تو می‌دهم. می‌خواهم تو را امین خود قرار دهم، تو امین الله می‌شوی. تمام صفات خود را به تو می‌دهم. «عَبدی أطِعنی حتّی أجعَلَکَ مِثلی‏»، بنده‌ی من اطاعت من را بکن، من تو را آیینه‌ی خود قرار می‌دهم.

در چه جهتی است؟ در این جهت «فانّی أقولُ کُن فَیَکون فَأنتَ تَقولُ کُن فَیَکون‏»، من به هر چیزی بگویم باش، می‌شود. من سبب ساز هستم، من سبب سوز هستم. «تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَاب‏»،[۲۰] من در کارهای خود احتیاج به قشون ندارم. بخواهم یک کسی را پیروز کنم نیازی نیست یک لشکر بفرستم. نه، به یک مرغ کوچک و به یک پرنده‌ی کوچک می‌گویم از این سنگ ریزه‌ها بردار و به سر این شخص بزن. امّا به این هم احتیاج ندارم. خدای متعال بخواهد جهانی را نابود کند اراده کند همه نابود می‌شوند. اراده‌ی من کار می‌کند، اسباب احتیاج ندارم. اراده‌ی من سبب ساز است، اراده‌ی من سبب سوز است.

آوردن تاج و تخت بلقیس

این رمز در وجود وصی پیغمبر باشد که هر چه اراده کند آن بشود. لذا در آوردن جناب بلقیس از کشور صبا تا فلسطین هواپیما نفرستاد، از باد هم استفاده نکرد، قشون هم نفرستاد. شاه یک کشوری بود، می‌خواهد او را با تاج و تخت بیاورد! قشون نفرستاد، مأمور نفرستاد، از اشعه استفاده نکرد، از لیزر استفاده نکرد. پس چه کار کرد؟ اراده کرد که او در همین لحظه این‌جا باشد. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْک‏»،[۲۱] «یَرْتَدَّ» چشم بر هم زدند. نگفت تا چشم به هم بزنید، گفت: قبل از آن که چشم به هم بزنید. یعنی من در لا زمان کار خود را می‌کنم.

 امام رضا (علیه السّلام) وقتی شفا می‌دهد زمان می‌برد؟ همین اخیراً در ۲۸ صفر من در اخبار رادیو شنیدم یک فلجی را آن‌جا بردند و حضرت رضا (علیه السّلام) شفا داد. چقدر زمان دارد؟ کجا او را بستری کرد؟ چقدر به او آمپول زد؟ چند قرص به آن‌ها داد؟ این‌ها لازم نبود، پشت پنجره فولاد…! آن مریض می‌گوید که دیدم یک آقایی می‌گویند بلند شو. بلند شدم. هر چه بگوید می‌شود. امام رضا (علیه السّلام) بخواهد سرطانی را شفا دهد شیمی درمانی نمی‌خواهد، فعل و انفعال لازم ندارد، ریزش مو ندارد. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَه».[۲۲]

این داروهای شیمیایی، این طبابت اطبّا شفاء است، ولی رحمت نیست. رنج دارد، دردسر دارد، پرهیز دارد. هزاران بدبختی دارد. ولی امام رضا (علیه السّلام) بخواهد شفا دهد هم شفاء است و هم رحمت است. عزیز می‌شود، نظر کرده است. همه می‌گویند نظر کرده است. لباس او را تکّه تکّه می‌کنند و به عنوان تبرّک می‌برند، غیر از این است؟

علم الکتاب نزد امیر المؤمنین (ع)

این وصی سلیمان یک علم داشت، امّا در مورد علی (علیه السّلام) قرآن می‌فرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ»،[۲۳] حبیب من به این مردمی که زیر بار دعوت تو نمی‌روند بگو دست من پُر است، در یک دست خود علی را دارم و در یک دست خود قرآن را. «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ». دیگر چه کسی؟ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب‏». نگفت یک علم دارد، تمام علم‌ در وجود علی (علیه السّلام) است. وصیّ سلیمان یک علم داشت و یک درجه از خلافت خدا را داشت، امّا علی (علیه السّلام) همه‌ی علم را دارد، علم الکتاب نزد امیر المؤمنین علیّ بن ابی‌طالب است.

مقایسه علم سلیمان نبی با علم حضرت علی (ع)

 آن چیزی که در وجود وصیّ سلیمان بود که آن علم او را این‌قدر قدرتمند کرده بود که اراده می‌کند و با اراده کار انجام می‌شود، حضرت صادق (علیه السّلام) می‌گوید در مقایسه علم وصیّ سلیمان با وصیّ پیغمبر آخر الزّمان، اگر مگسی کنار دریایی بنشیند، پر او به آب دریا بخورد. این رطوبتی که به پر مگس نشسته است چقدر است؟ آن کسی که وصیّ حضرت سلیمان بود در مقایسه با آن چیزی که حضرت علی (علیه السّلام) داشت مقایسه‌ی رطوبت پر مگس در مقابل دریای بی‌کران است! حالا ببینید علی (علیه السّلام) چه کسی است، چه کسی می‌تواند علی (علیه السّلام) را بشناسد؟ علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را… واقعاً آدم متحیّر می‌شود.

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند                       متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را

خصوصیّات اهل بیت پیغمبر (ص)

حالا دو ویژگی را به عنوان درس خدمت شما تقدیم می‌دارم. إن‌شاءالله برای دنیا و آخرت ما مفید باشد. این‌ها شاه کلیدها است. در یک حدیثی وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «لَوْ کَانَ الْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَه»،[۲۴] «لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً وَ لَوْ کَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ وَ لَوْ کَانَ الْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ الْحُسَیْنَ».[۲۵] برای اهل بیت پیغمبر یک خصوصیّتی است. می‌گوید: اگر بنا بود  خوبی، زیبایی در خارج تابلو شود و ممثّل شود که مردم ببینند، دختر من فاطمه (سلام الله علیها) می‌شد، امّا اگر قرار بود که حلم در خارج ممثّل شود، شخص شود و مردم ببینند علی (علیه السّلام) می‌شد.

علی (علیه السّلام) همه چیز است، ولی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) حلم علی را… علی (علیه السّلام) أشجع النّاس است، علی أقضی الناس است، علی أسخی النّاس است، علی در تمام صفات در مرتبه‌ی اوّل است. علی اوّل، علی آخر، علی ظاهر، علی باطن. علی (علیه السّلام) همه است، علی (علیه السّلام) در همه چیز مرتبه‌ی اوّل است. چه کسی می‌تواند شجاعت علی (علیه السّلام) را داشته باشد؟ چه کسی می‌تواند قدرت علی را داشته باشد؟ اسد الله است، عین الله است، ید الله است، جنب الله است، علم الله است، روح الله است، علی (علیه السّلام) همه چیز است، ولی حلم در زندگی بشر نقش دارد. پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: اگر بخواهید حلم را در خارج مجسّم ببینید به علی نگاه کنید. چه حلمی، چه ظرفیّتی!

راهی کردن عدّه‌ای از زنان برای مشایعت عایشه تا مدینه به دستور علی (ع)

 آدم بتواند دشمن را هضم کند. مادر ما عایشه جنگی بر علیه علی (علیه السّلام) به پا کرد، خون به دل علی (علیه السّلام) کرد. هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را اذیّت می‌کرد، هم با امیر المؤمنین (علیه السّلام) مشکل داشت. جنگ جمل را عایشه به پا کرد، امّا امیر المؤمنین (علیه السّلام) گروهی از بانوان را در لباس مرد به عنوان سرباز در اختیار او قرار داد و او را با احترام و جلال به مدینه رساندند. در راه مدام به علی (علیه السّلام) بد می‌گفت. می‌گفت: ناموس پیغمبر را در دست نامحرم‌ها سپرده است و دارند در محاصره‌ی نامحرم‌ها می‌برند. وقتی او را به خانه رساندند، نقاب‌ها را برداشتند و دید همه زن هستند. چه کسی بدی را با خوبی جواب می‌دهد؟ این مولای ما امیر المؤمنین (علیه السّلام) است.

رفتار دوستانه‌ی حضرت علی (ع) با عثمان

عثمان حقّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) را غصب کرد. جفاهایی که عثمان به حضرت امیر کرده است… من هم به لحاظ مسئله‌ی وحدتی که داریم و هم واقعاً خدا می‌داند وجدان من راضی نمی‌شود که بگویم عثمان با امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه کرده است، جرأت نمی‌کنم بگویم. بعضی چیزها اصلاً گفتنی نیست. مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) از دریاها وسیع‌تر است.

صبر علی (علیه السّلام) این‌جا نشان داده می‌شود. ولی وقتی عثمان در محاصره قرار گرفت، مهاجمین و شورشیانی که علیه عثمان شورش داشتند نمی‌گذاشتند که آب و غذا ببرند. خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) مشک به دوش گرفت، حسنین (علیها السّلام) را به همراه خود برداشت. همه ناراضی بودند که چرا علی (علیه السّلام) برای عثمان آب می‌برد، لشکریان برای او راه باز کردند و علی (علیه السّلام) برای عثمان آب و غذا برد. حسن و حسین (علیها السّلام) را جلوی خانه‌ی عثمان مسلّح کرد و گفت: نگذارید شورشیان وارد خانه‌ی عثمان شوند. چه کسی با دشمن خود این کار را می‌کند؟ «لَوْ کَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکَانَ عَلِیّاً».

سخاوت علی (ع)

یک جمله هم از سخاوت و کرم مرتضی علی بگوییم که برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن. یک آدم آبرومندی ورشکسته شده بود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۹۰۰ کیلو از خرماهایی که خود ایشان به عمل آورده بود برای این شخص فرستاد. علی اوّلین تولید کننده بود.

حمایت از تولید داخلی

 این‌که ۱۰ سال است فرزند علی هم نام علی، رهبر عزیز ما… درد مردم را می‌داند. می‌داند تا وقتی فقر ریشه کن نشود… فقر هم با کمیته‌ی امداد ریشه کن نمی‌شود. مرتّب می‌گوید تولید، اقتصاد، اشتغال، با همه‌ی وجود خود فریاد می‌زند، ولی اهمّیّت نمی‌دهند. شعار آن را می‌دهند امّا خبری نیست. تولید دارد از بین می‌رود، کالاهای خارجی می‌آید. ترکیه دارد داعش پرورش می‌دهد، مرتّب علیه ایران حرف می‌زند، منافق بازی در می‌آورد، به سوریه حمله می‌کند، علیه ما حرف می‌زند، امّا همین الآن هم که ناامن شده است و دارد فلج می‌شود، ما لباس‌های آن‌ها را وارد می‌کنیم و با جواز هم داریم وارد می‌کنیم. وقتی این‌طور است که دیگر پوشاک داخلی از بین می‌رود. وقتی شما پوشاک ترک وارد کشور کنید پوشاک داخلی از بین می‌رود.

بخشش امیر المؤمنین (ع) در برخورد با شخص مالباخته

امیر المؤمنین (علیه السّلام) تولید کرده است تا شیعه تولید کند. این جزء افتخارات امیر المؤمنین است. یک قلم از تولید امیر المؤمنین (علیه السّلام) صد هزار درخت خرما بود. اطّلاع دادند که فلان شخص ورشکسته شده است، حضرت فرمود ۹۰۰ کیلو خرما برای او فرستادند که با این ۹۰۰ کیلو بتواند تجارت کند و وضع خود را سامان دهد. در خانه‌ی علی (علیه السّلام) را بزنید این‌طور شما را آباد می‌کند.

کسی با تعجّب و انتقاد تماشا می‌کرد و دید یک قلم حواله‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۹۰۰ کیلو خرما است، عرضه داشت: یا امیر المؤمنین اگر ۱۸۰ کیلو هم داده بودید او را اداره می‌کرد، چرا ۹۰۰ کیلو؟ حضرت یک نگاهی به او کرد و گفت: خدا امثال تو را در جامعه‌ی ما زیاد نکند. خود شما که نمی‌دهید، یک نفر دیگر می‌خواهد به دیگری کمک کند برای شما سخت است. این وجود امیر المؤمنین (علیه السّلام) است.


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی انسان، آیات ۸ و ۹٫

[۳]– سوره‌ی رعد، آیه ۴۳٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۵]– همان، آیه ۱۲۴٫

[۶]– سوره‌ی نمل،آیه ۲۰٫

[۷]– سوره‌ی زمر، آیه ۳۴؛ سوره‌ی شوری، آیه ۲۲٫

[۸]– سوره‌ی نمل، آیه ۱۸٫

[۹]– همان، آیه ۲۱٫

[۱۰]– وسائل الشیعه، ج‏ ۴، ص ۱۲۴٫

[۱۱]– سوره‌ی نمل، آیه ۳۰٫

[۱۲]– همان، آیات ۱ و ۳۱٫

[۱۳]– همان، آیه ۳۱٫

[۱۴]– همان، آیه ۳۶٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج ‏۴۲، ص ۲۶۱٫

[۱۶]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۲٫

[۱۷]– سوره‌ی نمل، آیه ۳۹٫

[۱۸]– همان، آیه ۴۰٫

[۱۹]– قصص الأنبیاء، ص ۸۰۱٫

[۲۰]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۵۴٫

[۲۱]– سوره‌ی نمل، آیه ۴۰٫

[۲۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۲٫

[۲۳]– سوره‌ی رعد، آیه ۴۳٫

[۲۴]– مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه، ص ۱۳۶٫

[۲۵]– همان، ص ۱۳۵٫

منبع:مهر

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین