۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۵ : ۱۸
برای پی بردن به عمق این رویدادهای به دیدار امیر«سیدحسام هاشمی» رفتیم و با او به سخن نشستیم.
بحث ما پیرامون بررسی ارتش شاهنشاهی است. سوال اول را از این جا آغاز کنیم که آیا واقعاً ارتش شاهنشاهی به آن قدرت رسیده بود که محمدرضا پهلوی مدعی شد ارتش ایران ژاندارم منطقه خاورمیانه است. آیا ارتش شاهنشاهی به این قدرت و عظمتی که او اشاره میکرد رسیده بود ؟
امیر هاشمی: نیروی مسلح یا هر ارتشی متشکل از پرسنل، سازمان، تجهیزات و آموزش است. ارتش ایران بعد از کودتای 28 مرداد 1332، سازمان و تجهیزات و آموزش ارتش که انگلیسی و فرانسوی بود به امریکایی تبدیل شد.
یعنی سیستم آمریکایی جایگزین سیستم انگلیسی و فرانسوی شد؟
امیر هاشمی: بله. به خصوص بعد از آن قضایا که اندکی وضعیت نفت تغییر کرد.
گران تر شد و پول بیشتری آمد.
امیر هاشمی: بله. سهم ارتش در این زمینه زیاد شد.
این کار علت خاصی داشت؟
امیر هاشمی: در بلوک شرق و غرب در آن زمان، پیمان ناتو برای اروپای غربی و آمریکا در مقابل پیمان ورشو برای شوروی و هم پیمانانش بود. یک پیمان هم نشات گرفته از ناتو به نام سنتو بود که ایران، ترکیه –ترکیه در پیمان ناتو هم بود- و پاکستان و امریکا حضور داشتند که خط مقدم مقابله با بلوک شرق بود. بنابراین امریکا برای حفظ منافع خود ایران و ترکیه را انتخاب کرده بودند که در مقابل بلوک شرق بایستد. در بحث سازمان و تجهیزات و آموزش سرمایهگذاری بسیار بسیار خوبی کردند. قبل از انقلاب نیروی هوایی ما در منطقه خاورمیانه یک بوده است. هنوز تا اندازه ای مثلاً اف 14 که ما داریم بسیاری از کشورها ندارند. این هواپیما را غیر از امریکا و اسرائیل هیچ کشوری نداشت, اف 16 که ما خریدیم و به ما ندادند و دیگر سلاحهای استراتژیک.
همچنین در بحث هوانیروز قدرتمندترین هوانیروز منطقه بودیم. در بحث تجهیزات و آموزش و سازماندهی که به خاطر منافع امریکا و حضورش در ایران از امریکا تبعیت میکردیم، ما واقعاً بزرگترین قدرت منطقه بودیم. یک زمانی از نظر بودجه نظامی ما بین 8-7 کشور دنیا بودیم.
از نظر خرید تجهیزات نظامی؟
امیر هاشمی: بله. در سطح بالایی بودیم و این هم در بحث آموزش و هم در بحث تجهیزات بود. ولیکن آنچه باعث شد انقلاب به پیروزی برسد بحث پرسنل بود, یعنی انسانهایی که در این قسمت قرار داشتند. ما در دنیا تنها کشور شیعه رسمی دنیا هستیم و در حکومت شاهنشاهی هم ایران به عنوان کشور شیعی بود. یکی از خصوصیات شیعیان این است که وقتی بچهها به سن تکلیف میرسند والدین میگویند مرجع تقلید شما کیست. بحث تقلید خیلی مهم بود. امروز هم دشمن مسئله تقلید را نشانه گرفته است تا تضعیف و کمرنگ کند.در بحث تقلید میبینید که وقتی میرزای شیرازی در زمان ناصرالدین شاه دستور میدهد که امروز تنباکو حرام است زن شاه قلیان را می شکند. در بحث تقلید نیز جوانی که میخواهد ازدواج کند همسرش به وسیله همین تقیدی که دارد تا روحانیت برای او عقد را جاری نکند یا طلاق را جاری نکند حکم اجرا نمیشود. پس حکم مرجع تقلید بالاتر از حکم و با دستور فرمانده است
یک بحث هم این است که عمده پرسنل ارتش سرباز هستند, بعد درجهدار و بعد افسر. یعنی در یک گروهان 5 افسر, 30 درجهدار و 170 تا 200 سرباز دارد. سرباز چه کسی است؟ سربازان, فرزندان همین کشورند, بنابراین از جنس همین جامعه هستند.
بچههای مردم هستند.
امیر هاشمی: درست است. بچههای طبقه متوسط و ضعیف جامعه هستند. در زمان طاغوت هم چنین بود, آنهایی که در ردههای بالا و ثروتمند بودند بچههایشان یا در خارج تحصیل میکردند و سربازی نمیرفتند و اگر سربازی هم میرفتند این چنین نبود. سربازخانه به معنای مردم است. همچنین درجهداران از طبقه ضعیف جامعه بودند. آن کسی که در شهرستان خودش میتوانست یک مغازه دو دهنه برای فرزند خود ایجاد کند او را به ارتش نمی فرستاد. فرد نظامی باید در گرمای 50 درجه خوزستان و یا در دمای 25 درجه زیر صفر کردستان در تانک رانندگی کند و یا نگهبانی اطراف پادگان را بدهد.
در زمان طاغوت اینچنین خدمت میکردیم، صبح تا ظهر خدمت میکردیم و ظهر در خانه غذا میخوردیم و بعد از ظهر دوباره به سرباز خانه بر میگشتیم و شام سربازان را میدادیم و به خانه بر می گشتیم. این کارهابدون هیچ مزایایی بود. کار نظامی کار جدی و سختی بود.در بحث آموزش هم چنین بود. معمولاً درجه داران, طبقه ضعیف جامعه بودند. به جز تعداد اندکی که در رده بالا ارتش که وابسته رژیم بودند، طبقه متوسط و ضعیف جامعه ولی افراد با استعدادی بودند. طبق بررسی که خودم انجام دادم متوجه شدم که در تمام ادیان بدون استثناء طبقه متوسط و طبقه ضعیف جامعه دیندارتر هستند. در چین و ژاپن به معابد بروید. کسانی که برای زیارت و دعا میآیند را ببینید. عمدتاً طبقه متوسط و ضعیف جامعه هستند. در مسیحیت یا هر دینی که ببینید طبقه متوسط و ضعیف دیندارتر هستند و جنبه اعتقادی آنها قویتر است.
مثالی وجود دارد که استغنا استکبار میآورد. استثنا هم
داریم. افراد مستغنی داریم که در راه خدا هزینه میکنند ولی کلاً رفاه غفلت
ایجاد میکند. بنابراین بدنه ارتش که شیعه بودند سرباز و درجهدار طبقه
ضعیف مردم بودند و افسر هم طبقه دیندار و متوسط جامعه بودند.
شما حرکت
انقلاب را ببینید. اولاً رژیم شاهنشاهی مخالفانی هم داشت. گروهکهایی اعم
از مجاهدین خلق، منافقین معروف، چریک فدایی، کمونیستها و ... بودند که هیچ
غلطی نکردند. همه تا سال 53 از بین رفتند و هیچ نقشی در پیروزی انقلاب
نداشتند و این روحانیت مبارز و خط امام بودند که تا آخر کار ایستادند.
روحانیونی که تا سال 56 مبارزه کردند که این مبارزه مسلحانه نبود. اغلب
دستگیر و زندانی هم شدند.
امام (ره) آن حرکتی را که از سال 42 آغاز کرد، یک بیداری در این ملت ایجاد شد. بعد از قیام 15 خرداد42 و دستگیری ایشان و تبعید به ترکیه و عراق، از آنجا پایه حکومت اسلامی را تنظیم کرده است. امام (ره) روی ارتش کار کرده است. شما پیامهای امام (ره) را ببینید. در سال 59 با شهید بروجردی رفاقتی داشتیم و در کنار هم میجنگیدیم. او میگفت من نزد امام (ره) رفتم و در مورد بحث کودتای نوژه با ایشان صحبت کردم. وقتی در مورد سران ارتش صحبت کردم، امام به من تشر زدند. گفتند این کار خطرناکی است و اگر این کار را بکنید جهنمی هستید. امام (ره) روی ارتش کار کرد. شاگردانشان هم چنین کردند. حضرت آقا وقتی زندان بودند، حتی زندان لشکر در خراسان بودند، روی درجهدار و افسران زندانبان خود کار میکردند.
شما قبل از انقلاب آنجا خدمت میکردید؟
امیر هاشمی: بله. مشهد بودم.
خاطرهای از آن زمان دارید؟
امیر هاشمی: خیر. من آن زمان ارتباطی با حضرت آقا نداشتم ولی دوستانم بودند که ارتباط داشتند.
از آنها میتوانید نقلی برای ما داشته باشید؟
امیر هاشمی: بله. استاد زبان انگلیسی حضرت آقا الان در قید حیات هستند. آقای مهدی نوروزی هستند.
قبل از انقلاب به آقا انگلیسی آموزش میدادند؟
امیر هاشمی: بله. او شاگرد آقا در مسجد کرامت بود و آقا او را انتخاب کرد تا زبان انگلیسی تدریس کند. به منزل آقا می رفت و به ایشان زبان درس میدادند. ایشان کسی بود که اسلحهخانه شهید اندرزگو در منزل او بود. یک نظامی کف خانه خود را کنده بود و با ایجاد کشو در زیر زمین اسلحه خانه درست کرده بود.
اینها همانند مردم این جامعه بودند.در زندانیهای سیاسی قبل از انقلاب هیچ قشری به جز روحانیت، به اندازه ارتش و وزارت دفاع و نیروی هوایی و زمینی و دریایی زندانی سیاسی نداشته است. از اعدامی گرفته تا 5-3 سال زندانی بودند. الان حدود 80 نفر از آنها در قید حیات هستند.اینهایی که حبس ابد و 15 سال داشتند هستند. امیر محمدرضا رحیمی و امیر ختورائی در زمان انقلاب از زندان آزاد شدند و سرهنگ راسخ و دیگر زندانیان سیاسی بودند و زمان انقلاب آزاد شدند.
ارتش از جنس مردم بود. ارتش با این که در منطقه قدرت اول بود، تجهیزات، آموزش و سازمان آن امریکایی بود. امریکاییها تصورشان این بود که آدمهایشان را هم میشناسند ولی روی آدمها شناخت نداشتند و همین عدم شناخت در برآوردهای کار نظام را ساخت.
سیستم را در دست داشتند.
امیر هاشمی: درست است. بعد گمان میکردند اگر اینها بروند همه چیز میخوابد. در حالی که بچههای این مملکت باهوش بودند. ثابت کردند که چطور توانستند کار کنند. انقلاب چه زمانی اوج گرفت؟
از انتهای سال 56 به بعد بود.
امیر هاشمی:بعد از شهادت آقا مصطفی انقلاب شکل گرفت و به اوج خود رسید. روزنامه اطلاعات در 16 یا 17 دی توهینی به امام (ره) کرد و روز 19 دی را مردم قم بیرون ریختند و 40 قمیها را تبریزیها بیرون ریختند و 40 تبریزیها را یزدییها گرفتند و این مراسم چهلم همینطور ادامه یافت.اینها به سال 57 کشیده شد. از سال 56 به این طرف ارتش را بررسی کنید. همگام با مردم جلو رفته است.
برخی از این مقابلهها که در خیابان صورت میگرفت چطور؟
امیر هاشمی: اصفهان که مرکزیت ارتش بود و همه هوانیروز ما آن جا بود. هنوز مسجد سلیمان و کرمان به خوبی راه نیفتاده بود. بزرگترین قدرت هوانیروز در منطقه بودیم. در اصفهان بود. بیشترین مستشارهای امریکایی در اصفهان بودند. ما در اصفهان هم نیروهوایی داشتیم و اف 14 آنجا بودند و هم ذوب آهن ما در اصفهان بود. اینها اولین حکومت نظامی را در اصفهان داشتند که بیشترین نظامیها را داشت که 20 مرداد سال 57 بود. «تا 17 شهریور 28-27 روز باقی مانده بود.» حکومت نظامی را در اصفهان شکل دادند.یکی از اشتباهات رژیم گذشته این بود که ارتش را در حکومت نظامی برد. یعنی بعد از 17 شهریور تیمسار اظهاری نخست وزیر شد و حکومت نظامی ایجاد شد ارتش را به خیابان بردند.میدانید چه کسی در خیابان رفت؟
همان بچههای مردم رفتند.
امیر هاشمی: بله.اینها یا سرباز یا درجهدار یا افسر بودند. بنده به عنوان افسر که یگان خود را در خیابان بردم، شب به خانه رفتم و مادر و خواهر و برادرم در راهپیمائی بودند و این تاثیر میگذارد.خودم افسر توپخانه در لشگر 77 بودم. از سال 54 تا سال 57 در مشهد بودم. همه قدیمیها من را میشناسند. افسر جدی در آموزش و رسیدگی به پرسنل بودم. همیشه نمره یک بودم. روز 17 شهریور من خواستم به تهران بیایم که دوره عالی در اصفهان را بگذرانم. خدا لطف کرد و دعای مادرم پشت سرم بود، من یک روز هم در حکومت نظامی حضور نداشتم.سال قبل از آن قرار بود به دوره عالی بروم و کسی آمد و التماس کرد و خواست جایش را با من عوض کند. من این کار را کردم و دوره من سال بعد افتاد که سال 57 بود. آن زمان دوره عالی را 6 ماه قبل ابلاغ میکردند که فرد برای ماموریت جدید آماده باشد. درست روز 17 شهریور من سوار قطار بودم و به سمت تهران میآمدم.
در مسیر بودید؟
امیر هاشمی:
بله. به اصفهان آمدم. روزهای اول با شهید صیاد برخورد کردم. آشنایی من با
شهید صیاد در این بود که من دانشجو بودم و ایشان استاد بودند. هر دو سروان
بودیم. ایشان سروان 4 ساله بودند و من سروان دو ساله بودم. ایشان پای تابلو
رفتند و با خطی زیبا نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم و زیر لب زمزمهای
کردند.
من به کنار دستی خود که برادر خانم من(آقای صادق گویا) بود – در
دوره عالی همدوره بودیم- گفتم او چه میگوید. جلسه بعد که ابتدا کلاس نقشه
برداری بود همین روال با دیگران بود. هفتهای یک روز ورزش داشتیم. ایشان
هم استاد ورزش بودند و موقع ورزش هم بسم الله میگفتند. گفتیم این فرق
میکند و دنبال ایشان رفتیم. حدود دو هفته سعی داشتم به ایشان نزدیک شوم.
خواستم ارتباط برقرار کنم.ایشان هم میترسیدند چون ضد اطلاعات همانند ساواک
مامور میگذاشتند. بالاخره یک جا ایشان را گیر انداختیم. گفتیم نمیدانیم
تکلیف ما چیست و احساس میکنیم شما به جایی وصل هستید. ایشان گفتند خانه
شما کجاست و آدرس گرفتند. به خانه ما آمدند و خانواده ما را دیدند. در
نهایت اعتماد کردند و تشکیلات علیه رژیم شاه در اوایل آبان ماه شکل گرفت.
این همان تشکیلاتی است که با شهید نامجو در دانشگاه بود یا فرق دارد؟
امیر هاشمی: آن ها یک شاخه دیگر بودند منتها از شاخه آنها آقای اقارب پرست با شهید صیاد در ارتباط بود. کلاهدوز هم همانند من و صادق گویا با اقارب پرست در ارتباط بود.
پس شهید صیاد و اقارب پرست با آن گروه ارتباط داشتند.
امیر هاشمی: بله. البته شهید صیاد بیشترین ارتباطش با روحانیت اصفهان و حاج آقا سالک و آیت الله خادمی و طاهری بود. با گروهی که شما میگویید از این طریق ارتباط داشتیم.
از این گروههای مذهبی زیاد شکل میگرفت؟
امیر هاشمی: بله، زیاد بودند. من خودم به قزوین برای شکل دهی و ساماندهی بچههای مومن و انقلابی رفتم. ماموریت داشتم. پنجشنبه و جمعه فرصت داشتیم و به این مسافرت ها میرفتیم. به آنجا رفتم و دیدم آتشبار و توپخانهای در پادگان برای حکومت نظامی به داخل شهر میرود. دیدم فرمانده اش همدوره من است. سروان محمد گلمائی بود. در ماشین او سوار شدم و گفتم محمد خجالت نمیکشید. میخواهید بروید مردم را بکشید.گفت :حسام بنشین، من تنهایی هیچ چیزی نمیگویم. راننده خود را که یک سرباز بود صدا زد. درجهداری که همراهش بود را گفتند که وارد ماشین شوند. گفت من در جلوی اینها با تو حرف میزنم. از بچه هایی که سوار شدند پرسید که در حکومت نظامی یک گلوله تیراندازی کردیم؟ ما در حکومت نظامی کارمان چیست غیر از این که به مردم در صف نان و نفت کمک کنیم؟ شما در واحد بررسی کنید ما حتی به یک نفر هم تشر نزدیم به یک نفر تشر زدید؟ یعنی بچه مسلمانان این گونه عمل میکردند.از این نوع افراد در ارتش زیاد بودند. همانند شهید شهرامفر که در قم عمل میکرد. ایشان همان زمان نزد آیت الله شریعتمداری رفت و گفت من این همه مدال گرفتم مشکل دارد؟ گفتند خیر برای خودت است. حتی بعد از انقلاب نزد امام رفت و این مدالها را نزد امام عرضه کرد و امام اینها را به ایشان بازگرداند. ما افراد این گونه زیاد داشتیم.
سوال ایجاد میشود برخی از این کشتارهایی که انجام میشد چه بود؟
امیر هاشمی: همین
الان هم در این جامعه آدم قاچاقچی وجود دارد، آدم نماز شب خوان هم وجود
دارد، آدم دزد هم وجود دارد، آدم سالم هم وجود دارد. همه طیفی وجود دارد.
همین آدمها در ارتش هم بودند. در سربازان هم بودند. این که شما می بینید
برخی مواقع حادثه را ایجاد میکردند. مثلا من بررسی کردم در قضیه مشهد آن
روزی که سرگرد کلالی را کشتند، او یک افسر مذهبی و معتقد بود. کلتی به کمر
بسته بود خشاب خالی داشت. همه دوستان شهادت دادند.
به او دستور دادند
به خیابان برود و بیرون آمد و جلو استانداری درگیری شد. بعدها بررسی کردیم.
از داخل استانداری این ساواکی ای که بالای استانداری بود به سمت مردم شلیک
کردند. مردم را فشار آوردند. در نتیجه بالای خودرو و تانک رفتند و این
بنده خدا را کشتند.ما چنین مسائلی را داشتیم. ما چه میزان شهید در انقلاب
داشتیم؟ آماری که از بنیاد شهید گرفتیم از 15 خرداد 42 تا پیروزی انقلاب دو
هزار 876 شهید شناخته شدند. چند نفری هم بفرض در آمار نباشد حدود 300-200
نفر هم شاید ثبت نام نکرده باشند یا شناسایی نشده باشند. بعد انقلاب همه
گفتند که چه کسانی از خانوادههایشان کشته شدند. فرض میکنیم 300 نفر
شناسایی هم نشدند. پس کلا از خرداد42 تا پیروزی جمعا 3100شهید داده ایم.ولی
منافقین از این مملکت 17هزار و خردهای شهید گرفتند. از رئیسجمهور و نخست
وزیر و رئیس قوه قضائیه گرفته تا استوار و بقالی که حزباللهی بود. ارتش
در مقابل مردم نایستاد. یک این مسئله بود و دوم مدیریت امام (ره) بود.
اصلا میتوان گفت تنها حامی ارتش در آن زمان امام (ره) بود.
امیر هاشمی: امام (ره) پیامی داد که برای سران ارتش پیام میداد. می فرمودند آقای ارتشبد، آقای سرلشکر مگر نمیخواهید آقای خود باشید؟ امیر کریم عابدی اذعان آن زمان زمان ستوان بود. ایشان در مسجد سید در اصفهان در روز دوم بهمن قبل از این که امام (ره) بیاید سخنرانی داشت. جمعیت عظیمی جمع شدند. وی خلبان هوانیروز بود. در جمع صحبت کرده بود. گفت من اعلام میکنم که کاپیتالاسیون لغو است و امریکاییها هیچ تضمینی در اینجا ندارند. من اعلام میکنم که امام (ره) عزیز پایگاه هوایی اصفهان به روی شما باز است. پیام را به حضرت امام رساندند و ایشان گفتند به تهران میروند.در ارتش این گونه عمل میشد. این فرد تا پیروزی انقلاب فراری بود. همان روز حکم تیر او را داده بودند. ما قبل از بحث نیروی هوایی و همافران که 19 بهمن را آفریدند شهید کلاهدوز و دیگرانی که در تهران بودند از مسائل حکومت نظامی روز 19 بهمن اطلاع پیدا کردند مطلب را به امام (ره) رساندند که رژیم میخواهد چنین کاری کند. امام فرمودند حکومت نظامی لغو است و معنایی ندارد.
امام روی بدنه ارتش شناخت داشت. همان سال 42 فرمودند سربازان من در گهواره هستند. اینها در ارتش قرار گرفتند و بدنه ارتش را تشکیل دادند. ظلمی هم که خاندان پهلوی کرده بودند موجب آشنایی بیشتر نظامی ها از اوضاع شده بود. زمانی که اویسی قبل از شاه فرار و به خارج از کشور میرودة نظامیها اینها را می فهمند و تجزیه و تحلیل میکنند. وقتی یک تعدادی از سران ارتش فراری میشوندموضوع مشخص است.
دیگر نمیتوان توقع از بدنه ارتش داشت.
امیر هاشمی: علت این که روز 22 بهمن سران ارتش اعلام بیطرفی کردند این بود که جلسه گرفتند و دیدند هیچ کسی دستور اینها را نمیخواند و هیچ جایی دستور اینها اجرا نمیشود. بنابراین اعلام بیطرفی کردند و ارتش رسماً به انقلاب پیوست. وقتی ارتش به انقلاب پیوست انقلاب پیروز شد.همین ارتش در ابتدای انقلاب منهای سربازانش که رفته بودند تجهیزات نیروی هواییاش یک دانه آسیب ندیده بود. تجهیزات هوانیروز همه سالم بود. تجهیزات نیروی دریایی اصلاَ کاری با مردم نداشت. در دریا بود. سازمان و تجهیزات و آموزش آسیبی ندیده بود. برای نیروی هوایی هم همسنطور آسیبی ندیده بود. در تهران نیرو نداشتیم جز یک لشگر گارد و یک لشگر جاویدان که برای سلطنت بود. اینها قدری آسیب ظاهری دیدند و وسائل اینها را ضدانقلاب و منافقین آسیب رساندند. سازمان، تشکیلات، تجهیزات ارتش در اختیار انقلاب قرار گرفت. ارتش شد بازوی توانای انقلاب حالا که ارتش بازوی توانای انقلاب شد. استکبار جهانی در راس آن امریکا و غرب که تصور نمیکردند این انقلاب به این سرعت پیروز شود این گمانهزنی را داشتند که اگر پیروز شود هم یا به بلوک شرق میرود یا به بلوک غرب!
ولیکن امام با شعار نه غربی و نه شرقی جمهوری اسلامی را بیان کردند. بازوی مسلح جمهوری اسلامی ارتش بود. ارتش به علاوه یک تعدادی نیروی مردمی به نام کمیته بود. کمیته ای ها حداکثر سلاح شهربانی را گرفته بودند و حداکثر آموزشی در حد یک تفنگ ژ3 داشتند. اینها نمیتوانستند حافظ منافع مملکت شوند. اولین جایی که مورد حمله قرار میگیرد ارتش است. غرب و شرق وقتی دیدند شعار امام چنین است و جایی برای آنها نیست روز 23 بهمن در مهاباد حزب دموکرت علم میشود. یک روز بعد از پیروزی انقلاب است.
مجاهدین خلق روز 24 بهمن اعلام موجودیت میکنند. همان هایی که سران آنها مسعود رجوی و خیابانی بودند. اینها چون با ساواک همکاری کردند زنده ماندند. بلا فاصله دستور براندازی میگیرند. کومله و دموکرات کمونیستها و هم منافقین از غرب و شرق و کمونیست دستور براندازی میگیرند. سادهترین و کمهزینهترین و راحتترین براندازی نظام براندازی داخلی است که توسط خود مردم آن کشور انجام شود.براندازی داخلی یا مسلحانه یا سخت است و یا نرم براندازی. نرم را تجربه کردیم. البته هر دو را با هم همزمان تجربه کردیم. 5 روز بعد از پیروزی انقلاب شاهد این بودیم که در کردستان پایگاههای زاندارمری خلع سلاح شدند. روز دوم اسفند یعنی انقلاب ده روزه نشده بود پادگان مهاباد را با نیرنگ فرمانده را به صداوسیما بردند و دستور تسلیم داد و یک تیپ پیاده را به یغما بردند و همه چیز را بردند.
حوادث سال 58 را ببینید. خلق کرد، خلق عرب، خلق ترکمن، خلق بلوچ و غیره را به وجود آوردند. در همه جا این حوادث این ارتش بود که مردانه ایستاد. خیلیها میخواستند ارتش را منحل کنند ولی ارتش همه جا رفت و ایستاد. چون از جنس این مردم بود. یک روزی به یک بنده خدا گفتم شاه رفته است و امام هم آمده است و ما از شما انتظار داریم. گفته است من مقلد فلان مرجع هستم. آیا نامه و یا دست خطی از ایشان دارید؟ من مانده بودم چه بگویم. اگر همزمان همه مراجع اعلام میکردند امروز خدمت در ارتش و زاندارمری حرام است باور کنید اوضاع بدتر میشد. به دلیل اینکه امام در تبعید بودند مردم کمتر ایشان را میشناختند. بیشترین تقلید از مراجع دیگر بوده است و آنها فتوایی در این زمینه صادر نکردند. شاید خواست خداوند بود و الان این مسئله را میفهمیم. اگر همه میگفتند شاید امریکا مداخله نظامی میکرد و کودتا میشد. کشت و کشتار میشد.
ما خودمان را مدیون این انقلاب میدانیم و هنوز هم مدیون میدانیم و از خداوند میخواهیم این مدیونی را تا زمان مرگ برای ما حفظ کند و طلبکار نباشیم. هر چه بوده از امام بوده است. امام بهترین مدافع را روز اول در ارتش فرستاد. حضرت آقا بودند. ایشان اولین کسی بودند که بعد از شهید قرنی وارد ارتش شدند. دفتر تشکیل دادند و از آن روز تا کنون امور ارتش را خود شخصا به عهده دارند. اینها واقعا جنگیدند. در سابقه نگاه کنید دولت مردان را . میگفتند هواپیما و اف 14 نیاز نداریم و اینها را بفروشید.
کارهایی که دولت موقت انجام داد از جمله کنسل خیلی از قراردادها و چیزهایی که فرستاد و رفت.
امیر هاشمی: آنها
تجربه حکومت داری نداشتند. امروز نیست که 38 سال سابقه دارند. آن روز چنین
وضعیتی داشتند. انصافا بچه مسلمانان نقش اساسی داشتند. یک خاطره تعریف
کنم. در سال 56 بعد از آن وقایع یکی از دوستان تعریف میکرد که در قزوین
ضداطلاعات همه افسران را در آمفی تئاتر جمع کرده بود و شروع به بدگویی از
امام کرده بود. این که کمونیست است و دستور از انها میگیرد.
یک سروان
بلند شد و اجازه گرفت تا سخنی بگوید. گفت یا شما معنی آیت الله نمیدانید
چیست که میگویید آیت الله خمینی کمونیست است و یا نمیدانید کمونیست چیست.
مگر میشود آیت الله کمونیست شود؟ این دو با هم جمع نمیشود. جلسه به هم
خورد. بچه مسلمان این گونه عمل میکرد. ضداطلاعات نتوانست جواب دهد. در
جامعهای که بچه مسلمان تربیت کرده است در جای خود دفاع میکرد.
چند شبهه وجود دارد. یکی از چیزهایی که سلطنتطلبها آن سو مطرح میکنند این است که چون بدنه پائین ارتش یعنی افسران و درجهداران چون دریافت مالی کم داشتند و مشکل مالی داشتند با شاه مخالفت میکردند. این مطلب درست است؟
امیر هاشمی: اولا تا سال 1350 این گونه نبود.
یعنی چه؟
امیر هاشمی: که دریافت ارتشیها کمتر از بیرون باشد بلکه بیشتر هم بود. دیشب یکی از این افسران صحبت میکرد که من ستوان دوم بودم و حقوق او 1200 تومان بود. خانم او که معلم بود 250 تومان دریافت میکرده است. بنابراین خیلی اختلاف داشتند. از سال 50 به بعد که نفت گران شد به خصوص از سال 52 به بعد و کسب و کار در مملکت زیاد شد درآمد نظامی ها خصوصا قشر پائین کم بود.
یعنی شاه حقوقها را اضافه نکرد؟
امیر هاشمی: اضافه کرد ولی نسبت به جاهای دیگر زیاد نبود.
به نسبت تورمی که در جامعه بود خوب نبود.
امیر هاشمی: این که بحث ناراضایتی از حقوق وجود داشت، نبود چون زندگی اینها به هر حال میچرخید. تنها عاملی که میتواند موثر باشد و روی ان حرف است مسئله دینداری است. آقای کلاهدوز و امثال او که در گارد جاویدان بود، خانه سازمانی داشت و ماشین زیر پای او بود و خیلی هم به او میرسیدند چه میشود که مخالف شاه میشود؟
بخش مذهبی جدا است.
امیر هاشمی: بله درست است دین و مکتب شیعه مطرح است. عامل اصلی این بود. من دستور مرجع تقلیدم را به مراتب از فرمانده یگانم بالاتر میدانستم. وقتی دستور از مرجع تقلید میرسید، از یک عالم بزرگ شیعه میرسد، شغل و فرمانده بیاثر میشود.گروههای دیگر در سال 53 قلع و قمع شدند. کمونیستها و کمولهها و دموکراتها و مخالفین شاه را ساواک از بین برد. ولی نتوانست پرونده انقلابیون مذهبی وابسته به حوزه را ببیندد. اگر هزاران پول هم میدادید وقتی طرف مرجع تقلیدش چیز دیگری میگوید به آن سو خواهد رفت. اگر دین را از او بگیرند این حرف درست میشود.در آن زمان تانک در خیابان زیاد بود و شما تانکی را پیدا کنید که به ساختمان تیراندازی کرده باشد. یا در جمعیت تیراندازی کرده باشد.
خیلی از تانک ها در بهمن ماه خود را به درودیوار زدند تا از کار بیفتند.
امیر هاشمی: اگر پیدا کردید من یک جایزه به شما میدهم. آنچه شاه را از کار انداخت دین داری جامعه بود. حضرت آقا در دیداری به فرماندهان ارتش فرمودند که مسئله ارزش دینداری را در نیروهای مسلح قدر بدانید.
مستشاران نظامی امریکایی که در ایران بودند خیلی از سیستمهای سخت افزاری که از غرب خریداری کرده بودیم را در اختیار داشتند. روابط بدنه ارتش یک نوع حسادتی به اینها ایجاد کرده بود که آنها این مخالفت با شاه را مخالفت با آنها میدانستند. این حرف را درست میدانید؟
امیر هاشمی: چون آن زمان خیلی درگیر این مسئله نبودم اولا مستشاران در همه جا نبودند. یگانهای رزمی کم بودند. از دور میامدند و مانور را نگاه میکردند. سالانه بازدیدی از توپخانه میکردند و ما با اینها برخورد داشتیم. بیشتر در مراکز ستادی رده بالا بودند و یا در نیروی هوایی بودند.انهایی که این گونه میگویند یک این که بچههایی که به امریکا میرفتند آموزش میدیدند واقعا نمونه بودند. از اینها امتحان میگرفتند و افراد نمونه میرفتند. شهید بابائی همان جایی که بود نفر اول بود. شهید صیاد شیرازی یک دوره سه ماهه امریکا رفته است. شهید صیاد را همان جا نوشتند که این یکی از مهرههای فرمانده آتی ارتش خواهد بود. نمره اول بین تمام خارجیها بوده است.
بنابراین استعداد این گونه نهفته بود. اینجا که میامدند اینها تغییراتی ایجاد میکردند ولی مستشاران نمیگذاشتند اینها وارد کار شوند. این برای شما به عنوان جوان سخت بود. بچه ها به هر حال مطالب درمیآوردند. به محض این که مستشاران خارج شدند مشاهده کردید بچه های ما چه کردند. آنها تصور داشتند قسمتهای فنی همانند نیروی هوایی و دریایی و هوانیروز ما نمیتوانند کاری کنند. شما دیدید که همان روز اول که عراق حمله کرد (هرچند ما 6 ماه قبل در منطقه بودیم) نیروی هوایی چه میزان پرواز داشت. روز بعد پروازهای نیروی هوایی ما معادله جنگ را عوض کرد. نیروی دریایی ما همان سه ماه اول تکلیف نیروی دریایی عراق را تا آخر جنگ مشخص کرد. عراق نتوانست از دریا نفت صادر کند. همان طور که گفتم شناخت آنها روی پرسنل ما کم بود.
خدا را شکر میکنیم که امام شناخت خوبی داشت و درست تدبیر کردند. اگر ارتش منحل میشد چه میشد؟ امروز به خوبی میتوانید این را درک کنید. عراق چه سرنوشتی پیدا کرد. افغانستان چه سرنوشتی پیدا کرد. لیبی چه سرنوشتی پیدا کرد. ارتش آن ها را از بین بردند. پسرم میگفت هر چه فکر میکنم در قرنهای اخیر آدمی به این کارزماتیک وجود نداشت. شما حساب کنید 29 فروردین را امام روز ارتش نامگذاری کردند. چهار روز بعد گفت سپاه تشکیل شود. چه میزان ارتش در تشکیل سپاه نقش داشت؟ همان سال گفتند بسیج تشکیل شود. جنگ چه زمانی اتفاق افتاد؟ 31 شهریور 59 بود. امام قبل از آن بسیج را تشکیل داد. امام واقعا همه چیز را میدیدند. بعدها شاهد بودیم در مورد فروپاشی شوروی ایشان اولین کسی بودند که برای گورباچف پیام فرستادند. چون ایشان با خدا بودند خداوند هم به ایشان بصیرت میداد. و امروز هم اگر ما به وصیت نامه امام(ره) عمل کنیم و گوش به فرمان مقام معظم رهبری باشیم با تجربه و اندوخته هایی که داریم به مراتب قدرمتند تر از گذشته هستیم و هیچ نگرانی نداشته باشیم