ماجراي عجيب زيارت امام رضا يك مديرارشدنظام
دكتر حبيبي همچنين رئيس بنياد ايرانشناسي و از جمله حقوقداناني بود كه پس از انقلاب ايران، پيشنويس قانون اساسي جمهوري اسلامي را با استفاده از نقاط قوت قوانين اساسي ساير كشورها تهيه كرد. او تا پايان عمر عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مجمع تشخيص مصلحت نظام بود.
عقیق:امروز چهارمين سالگرد درگذشت دكتر حسن حبيبي است؛ مردي كه از فعالان سياسي
مخالف رژيم شاهنشاهي بود و ١٢ بهمنماه ١٣٥٧ با پرواز انقلاب همراه امام از
پاريس به ايران آمد. شگفت آنكه ٣٤ سال بعد در همان روز- ١٢ بهمن ١٣٩١ -
ديده از جهان فروبست. حبيبي در اين ٣٤ سال مشاغلي چون عضويت در شوراي
انقلاب، وزير فرهنگ و آموزش عالي دولت شوراي انقلاب، عضو حقوقدان و سخنگوي
شوراي نگهبان، نماينده مردم تهران در مجلس اول، وزير دادگستري دولت مهندس
موسوي، عضو شوراي بازنگري قانون اساسي در سال ٦٨، معاوناولي دولتهاي
سازندگي و اصلاحات، رياست فرهنگستان زبان و ادب فارسي، عضو ستاد انقلاب
فرهنگي، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و عضويت در شوراي انقلاب فرهنگي را
برعهده داشت. به مناسبت سالگرد درگذشت دكتر حبيبي روزنامه شرق با خانم
«شفيقه رهيده»، همسر آن مرحوم، در محل بنياد اميركبير به گفتوگو كرده كه
بخشي از آن را مرور مي كنيم:
«نميدانم خواننده چقدر ميتواند باور
كند. آقاي دكتر خيلي امانتدار بود و نسبت به اين مسئله وسواس داشت، ولي
تظاهر هم نميكرد كه فلان چيز مال مردم است و مال ملت يا دولت است، ولي
بسيار وسواس داشت كه مبادا كسي به اموال ملي و مملكتي تعرضي بكند. يكي از
اين موارد را آقاي مرعشي، رئيس دفتر آقاي هاشمي به من گفت كه چند روز پيش
نيز ايشان را در حسينيه ديدم.
عیادت رهبر معظم انقلاب از مرحوم دکتر حبیبی در سال 1391
آقاي مرعشي ميگفت ايشان زماني گفته
بود الان هشت سال است نتوانستهام براي زيارت آقا امام رضا(ع) به مشهد
بروم. گفتند چرا؟ جواب داده بودند براي اينكه وقتي من ميخواهم بروم كه
تنها نميتوانم بروم هشت نفر پشت سر من ميآيند؛ از راننده و محافظان. اين
چه زيارتي است كه من از پول دولت بخواهم هزينه هشت يا ١٠ نفر ديگر را كه
هيچ ربطي به زيارت من ندارند، بدهم كه ميخواهم به زيارت امام رضا(ع) بروم،
اسم اين زيارت نيست. در نتيجه نميرفت، براي اينكه از اموال دولت هزينه
نكند، نميرفت. آقاي مرعشي ميگفت تا اينكه موضوع خط راهآهن تركمنستان پيش
آمد و گفتند رئيسجمهور تركمنستان براي افتتاح آن خط به مشهد ميآيد. آقاي
هاشمي خيلي فرصت نداشت و برنامههاي ديگري داشت و از من خواست به دكتر
بگويم كه او برود؛ چون معاوناول و قائممقام رئيسجمهور بود. خودم شخصا
رفتم و تلفني نگفتم و گفتم آقاي دكتر بايد برويد مشهد. آقاي دكتر گفته بود
براي چه بايد به مشهد بروم؟ گفتند براي افتتاح خط راهآهن. چون آقاي هاشمي
نميتوانند بروند و خواستند شما برويد. آقاي مرعشي ميگفت آن موقع گل از گل
دكتر شكفت و خيلي خوشحال شد.
آقاي مرعشي پرسيده بود بالاخره مشهد
ميرويد كه دكتر گفته بود بله، اين معني ميدهد و مأموريت دولت است و بايد
بروم كاري را انجام دهم كه از آنجا ميتوانم پياده هم كه شده به زيارت
بروم.
بههرحال اين تنها حالتي بود كه آقاي دكتر پذيرفت به مشهد
برود و ميگفت من بعد از سالها زيارت امام رضا رفتم. يكي اين طور وسواس
به خرج ميداد و برخي ديگر... حتي در مورد سفر خارجي وقتي به او فهرست
افراد همراه را ميدادند، خود آقاي دكتر يكييكي چك ميكرد و اگر مثلا ١٢
نفر بودند ممكن بود آنها را برساند به پنج نفر. هرگز هم براي سفرهاي داخلي
از هواپيماهاي خصوصي استفاده نكرد. هميشه مانند بقيه مردم ميگفت چند صندلي
كه بايد بگيريم، بگيريد، بقيه را مردم سوار شوند. چه زماني كه معاوناول
بود و چه زماني كه مناصب ديگري داشت، ما نه در سفرهاي داخلي و نه در سفرهاي
خارجي، هرگز به صورت خانوادگي همراه او نميرفتيم. يك مسافرت كه همان
ابتدا كه به ايران آمده بوديم انجام شد كه با ماشين خودم رفتيم به ديدن دو،
سه خانواده كه فاميل ما بودند و با ماشين هم برگشتيم و من راننده بودم.
ديگر هيچجا با آقاي دكتر نرفتيم، سفر خارجي هم كه هرگز.»
ايشان سرودهاي عارفانه داشت كه بر سنگ مزارش نقش بسته است و مراتب عشق و ادب خود به معبودش را متجلي كرده:
دوست ما را خواند و گامي پيش بُرد/ دست ما بگرفت و نزد خويش بُرد
دفتر اعمالمان را باز كرد/ امر خود با اين كلام آغاز كرد
«هان بخوان در نامه اعمال خويش/ ماجراي جمله حال و قال خويش»
حُكم او بر ديدگان بگذاشتيم/ بازخوانديم آنچه خود بنگاشتيم
سر به سر اين دفتر پر رمز و راز/ سوء حال ما عيان ميكرد باز
آنچه را نامش «حسن» بنهاد باب/ دوستدار حُسن بود و عشق ناب
ديو نفس از حجله حُسنش ربود/ بردش اندر حجره سودا و سود
شرمسار از اين هبوط ناپسند/ بازگشته است اين فقير دردمند
كشتياش بشكسته، ساحل ناپديد/ ليك از «رَوُح»ات نباشد نااميد
بسته است اينك به اميد قبول/ خويشتن بر كشتي آلرسول
بندي احسان به محضر آمده است/ آبله بر پاي با سر آمده است
اين رهي بار گنه دارد به دوش/ درگذارش اي حبيب عيبپوش
منبع:حج