۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۰۱
امانت
هنگامی که امانت با کلماتی همچون راستگویی و راستکرداری، ایمان و تقوای عملی و صداقت همراه و قرین میشود، ذهن و تفکّر انسان به سوی امانت در مال، در مرحله اوّل و امانت در امارت و در اسرار مردم، در مراحل بعدی بروز و ظهور پیدا میکند. امّا اگر به گستردگی امانت در جنبههای مختلف آن توجّه نماییم، انگشت حیرت به دندان گرفته، درحفظ امانتهایی که در نزد انسان به ودیعه گذاشته شده است، راه را بسی دشوار میبینیم.
از مظاهر امانتداری، امانات خلقیّات و نحوه زندگی افراد است که به نحوی بعضی از آن مطلع میگردند و افشای آن موجب برملا شدن عیوب و یا اسرار نهان افراد خواهد گردید که در این صورت حفظ آبروی مردم در جامعه، عبادت و امانتی بزرگ است: «فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللَّهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَه مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللَّهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ» (نهجالبلاغه/ ن 53)؛ یعنی، «مردم عیوبی دارند که رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است. پس مبادا آنچه بر تو پنهان است، آشکار گردانی و آنچه که هویداست، بپوشانی که داوری در آنچه از تو پنهان است، با خدای جهان میباشد. پس چندان که میتوانی زشتیها را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیّت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند» (دشتی، 1379: 571).
رازداری و سرپوش گذاشتن بر اسرار مردم و عیوب انسانها یکی از وظائف حاکم و از اصول حیاتی و انسانساز اسلام است. امیرالمؤمنین علی(ع)برای بیان این اصل اسلامی در عهدنامه مالک را به رازداری و سرپوش گذاشتن بر خطاها و عیوب مردمان تحت حکومت فرمان میدهد و از تحقیق و تجسّس از اسرار پنهانی مردم بر حذر میدارد و میفرماید: «همچنان که خود نمیخواهی و حاضر نیستی که اسرار تو را کسی بداند، تو نیز حاضر به افشای اسرار پنهانی مردم نباش» (موحّدی لنکرانی، 1382: 45).
در ردههای میانی مدیران و کارگزاران، بر اثر برخی از بیتقواییها که بعضاً مشاهده میگردد، برای حذف رقبا و در دست گرفتن مناصب مدیریّتی، عیوب افراد که تعداد انگشتشماری از آن مطّلع هستند، در سطح جامعه پراکنده میشود که با درستکاری و درستاندیشی منافات دارد و موجب ناخشنودی خداوند میگردد. این در صورتی است که حکومت و امارتِ در دست مدیران جامعه، اگر با شایستگیهای آنان توازن و تقارن نداشته باشد، به معنای این است که آن مدیر برای تصدّی این پست صلاحیّت و وجاهت ندارد: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا...: خداوند به شما فرمان مى دهد که امانتها را به صاحبان آنها بدهید...﴾ (النّساء/ 58).
یکی از کارکردهای عملی ایمان و تقوا، امانتداری است که با نگاهی بر افعال و رفتار مردمان، بهویژه در افعالی که با منافع آنان در تضاد است، میتوان بر میزان تعهّد ایمانی آنان آگاهی یافت، چراکه با توجیهات و نادیده گرفتن برخی از قواعد امانتداری، دستاندازی و تغییر در مفهوم و انگیزه مورد امانت، خیانت در امانت رخ میدهد و به گونهای رفتار میشود که در اصل امانتهای گذاشته شده خدشه وارد میگردد و به نوعی، مورد امانت لوث گردیده که عموماً با قیاسهای به نفس، گریبان اکثریّت آحاد مدیران جامعه را گرفته و خواهد گرفت: «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَه وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَه وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ» (نهجالبلاغه/ ن5)؛ یعنی، «فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نیست، بلکه امانتی در گردن توست و تو تحت نظر مافوق خود میباشی» (بحرانی، 1375: 594).
مسئولیّتها و جایگاه مدیران هر قدر وسیعتر و دارای گستردگی بیشتری باشد، مفاسد پیش رو و وسوسههای اغواکننده در این پهنه بیشتر ظهور و خودنمایی خواهد کرد. توانایی در اداره هر مجموعه کلانی، مدیران را در این چالشها که گاهی عمیق و ژرف است و گاهی سطحی و کمعمق، فرومیبرد که مواظبت از سقوط و ماندن در جایگاه خدمترسانی تنها با اتّکال به خداوند منّان، ایمان، تقوا و امانتداری قابل تحقّق است و شیطان در این فضا نمیتواند هنرنمایی و اغواگری نماید.
عدالت
بر مدیران در همه سطوح فرض است که در اموری که مربوط به حوزه مدیریّت آنان میشود، عدالت را به اجرا درآورند و تا دستیابی به نتیجه مطلوب از آن مواظبت نمایند. هر فردی برای برپاداشتن عدل که اگر بتواند از عهده آن برآید، عادل نامیده میشود، باید ابزار و اسبابی را در اختیار گیرد تا از عهده شناسایی عدل و شقوق مختلف آن در زمانها، مکانها و فرهنگهای متفاوت برآید، به نحوی که بتواند عدل را طوری برقرار نماید که منفعت عمومی در آن مستتر باشد. هنگامی که یک مدیر بر پایه امکانات و ابزار معرفتی شخصیّتی خویش در امری حکم میراند، قصد و نیتّ وی برقراری عدالت است، لیکن با فرضیّههایی مواجه میشود که گمان میرود عدل را برقرار نکرده است و تصمیم ظالمانهای را اتّخاذ نموده است.
مثل اینکه پاداشی را مقرّر مینماید که در بین کارکنان توزیع نماید. تصمیم اوّل این است که به هر نفر به صورت یکسان مبلغ معیّنی اختصاص یابد، یا در تصمیم دیگری تقسیم بودجه مورد نظر را بر اساس سطوح حقوقی توزیع نماید، یعنی اینکه حقوق پایینتر، سهم کمتر و حقوق بالاتر سهم بیشتری دریافت نماید و بالأخره اینکه پاداش بر اساس شایستهسالاری و زحمات و یا اثربخشی بیشتر کارکنان توزیع گردد.
به این سه نوع تصمیمگیری قناعت میکنیم و قضاوت آن را در سطوح بعد میآوریم. امیرالمؤمنین علی(ع)در نامه خود به مالک اشتر میفرماید: «وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّه فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّه یُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّه وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّه یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّه» (نهجالبلاغه/ ن53)؛ یعنی، «دوست داشتنیترین چیزها در نزد تو باید در حقْ میانهترین، و در عدلْ فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گستردهترین باشد که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین میبرد، امّا خشم خواص را خشنودی همگان بیاثر میکند» (دشتی، 1379: 569).
بشر همواره در تنگنای دانش و علم محدود خود گرفتار است و این نوع گرفتاری در قضاوت او اثر فراوانی به نسبت کمی یا فزونی معلومات وی دارد و آنچه که در فراسوی واقعیّت و حقایق ماوراءالطّبیعه در جریان است، برای او ناشناخته و نسبت به آن جاهل است و این جهل مانع از آن میگردد که عدالت را بفهمد و یا بتواند بر ضمایر افکار مردم آگاهی یابد و یا بر وقایع پیش روی طبیعی و اتّفاقهای آینده وقوف یابد. از این روی، بر حسب ظواهر قضاوت مینماید که گوشهای از عدالت است. بنابراین، باید عدالت را با انصاف و قسط همراه نمود تا امر خارقالعاده را با امور قابل رؤیت و اجرایی در هم آمیخت و به نتیجه مطلوبتر نزدیک شد.
به همین منظور، مدیران جامعه و فرماندهان عرصه سیاست و اداره جامعه، باید از خبرهترین و پاکیزهترین افراد در اخلاص، ایمان، تقوا و امانتداری باشند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى...: اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت گواهى دهید. دشمنى با جمعیّتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید که به پرهیزگارى نزدیکتر است...﴾ (المائده/ 8).
وقتی که عدالت موجب رسیدن به تقوا باشد و نیز در دستورهای شرعی برای افرادی مانند شهود و امام جماعت شرط محسوب شود، معلوم میشود که در منصبهای کلیدی مانند مدیریّت و رهبری بسیار بااهمیت خواهد بود. چنین است که برقراری عدل چنان سنگین و پرمخاطره است که هنگام بیعت گرفتن از امیرالمؤمنین علی(ع)و اصرار بر ایشان، آن حضرت میفرماید مرا واگذارید و به دیگری روی آورید. ایشان که نشانههایی از عدل الهی را با خود دارند، نیک میدانند که اجرای عدالت و برپایی حق چنان سخت است که اکثریّت را برنمیتابد که یا باید در محضر حق بایستد و یا تیغ تیز آلوده فردی شقی را به جان بخرد.
قاطعیّت
در ساختار اندیشگانی یک مدیر، داشتن قاطعیّت در برخورد با اتّفاقها و رویدادهای حوزه مدیریّتی و یا در مباحث آیندهنگری و برنامهریزی، ازضروریترین خصوصیّات اوست. مدیران و کارگزاران ارشد و میانی جامعه برای پیشبرد مقاصد و اهداف سازمانی خود، نیازمند بهکارگیری ابزاری هستند که تصمیمهای آنان را بر اساس مبانی مکتوب و غیرمکتوب سازمانی که در آن مدیریّت میکنند، استواری و استحکام بخشد. واضح است که اداره یک سازمان حکومتی بر اساس اهداف از پیش تعیین شده، مستلزم داشتن اساسنامه و آییننامههایی برای پیشبرد اموری است که مدیران بر اساس آن در انجام برخی از کارها مجاز هستند و از بعض دیگر منع شدهاند.
از آنجا که قواعد کلّی حاکم بر جامعه و قوانین دیگر نیز در تصمیمگیری آنان دخالت دارد و نیز سنّتها و مواردی که عرف جامعه محسوب میشوند، در نحوه انجام برنامه آنها دخیل هستند. از این روی، بهکارگیری قاطعیّت باید بر مبانی فوق استوار باشد و نمیتوان آن را در غیر مسیر از پیش تعیینشده، بهکار بست و بدان اصرار ورزید.
ارکان تصمیمگیری قاطعانه در حوزه فعّالیّت مدیر، ازبخشهایی همچون عزل و نصبها،کسب درآمدها و صرف هزینهها، تهیّه امکانات و ملزومات، کنترل، نظارت و اموری ازاین قبیل تشکیل شده که مدیران بر اساس اختیارات تفویضی مبتنی بر بایدها و نبایدهای از پیش تعیینشده سازمانی و قانونی، در آنها دخل و تصرّف مینمایند.
در قرآن نیز تلویحاً به مسئله قاطعیّت مدیر توجّه شده است، در آنجا که میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...: محمّد(ص)فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند...﴾ (الفتح/ 29).
در این آیه، خداوند متعال از میان صفات پیامبر(ص)به نیرومندی و سرسختی او در مقابل کفّار و مهربانی و عطوفت وی در میان مؤمنان اشاره میفرماید. شدّت عمل و قاطعیّت در مقابل کفّار و رحمت و مهربانی در میان مسلمانان ناشی از دستورهای اساسنامه الهی، در دست مدیر و مجری قانون الهی است.
یکی از افراد نمونه در قاطعیّت، مالک اشتر نخعی است که امیرالمؤمنین علی(ع)در نامهای که به مردم مصر مینویسد، او را اینگونه معرّفی مینماید: «فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا یَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ لَا کَلِیلُ الظُّبَه وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَه» (نهجالبلاغه/ ن38)؛ یعنی، «من بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای وحشت نمیخوابد و در لحظههای ترس از دشمن روی نمیگرداند (و) بر بدکاران از شعلههای آتش تندتر است. او مالک پسر حارث مذحجی است. آنجا که با حقّ است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید، چراکه او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کُند میشود و نه ضربت آن بیاثر است» (دشتی، 1379: 545).
شمشیر خدا همان است که جز بر پیکر دشمنان خدا فرود نمیآید. اگر غیر از این باشد، شمشیر خدا نیست، بلکه شمشیر شیطان است: «مالک به حق شمشیر خدا بود، چراکه یک دم در راه مبارزه با کسانی که خلافت علی را بر نمیتافتند، نمیآرامید. وی شمشیری خدایی بود که کُند نمیشد. سلاحی الهی بود که ضربات خود بر سر هر دشمن نابکار و هر متخلّف معصیتکاری فرود میآمد، کارش تمام بود. حربهای آسمانی بود که قلب دشمن را از ترس و اضطراب آب، و قلب دوست را به امید و اطمینان شاد میکرد. الگویی بود که به نیروهای علوی آموزش ایثار و فداکاری و درس همّت و پایداری میداد» (بهشتی، 1388، ج 4: 330ـ329).
بیگمان مدیران موفّق تصمیمهای خود را بر اساس قوانین و مقرّرات الهی و عرفی اتّخاذ میکنند که در نحوه اجرایی کردن آن با مقتضیّات زمان، مکان و شرایط و امکانات موجود به صورت دستورالعمل آن را پیش چشم دارند. دراین راستا، قاطعیّت حرف اوّل را میزند، چراکه مجریان تزلزل در تصمیمهای مدیران را به معنای تغییر زودهنگام تلقّی و با اتّخاذ روشهای میانه، خود را از تبعات آن دور نگاه میدارند و از راندمان کارشان به نحو چشمگیری کاسته میگردد. در صورت ثبات در تصمیمگیری و استحکام آن، کارکنان کوشش مضاعف از خود نشان میدهند. در چنین موقعیّتی است که هرگاه شرایط در مسیر اجرا به گونهای تغییر یابد که باید اصلاحی در اجزای تصمیمگیری ایجاد شود، مدیران با شجاعت و پایبندی به اصول میتوانند تصمیمهای خو را تعدیل و با قاطعیّت بر راه جدید اصرار ورزند که این عمل آحاد مردم را توجیه و زیرمجموعه را از پذیرش راهکار اصلح خرسند مینماید.
تغافل
در زمان حاضر، مدیریّتهای حاکم بر بنگاههای اقتصادی بسیار تمایل دارند که از رفتارهای کارکنان زیرمجموعه خود اطّلاعات موثّق کسب کنند و از آنها در پی کشف آثار و تبعات آن رفتارها، برای جلوگیری از آسیبهایی که ممکن است سازمان را تهدید نماید، استفاده نمایند و یا آنها را در راستای ارتقاء سطح درآمدزایی سازمان بهکار بندند. چشمپوشی و اغماض از برخی از رفتارهای شخصی کارکنان، چندان اجرایی و مطلوب به نظر نمیرسد، چراکه تغافل در چنین محیطهایی هرچند هم که شخصی و در محیط کوچکی اتّفاق افتاده باشد، ممکن است علاوه بر تسرّی میان دیگر کارکنان موجب صدمات سازمانی نیز گردد.
اغماض مدیران بر خطاهای دیگران باید به نحوی باشد که شخص خاطی بر خطای خود آگاهی یابد و در این صورت، اثر مثبت خواهد داشت. اغماض از خطاهایی که غیرعمدی است و برای یک بار اتّفاق میافتند و آسیبهای مختصری از خود به جای میگذارند و اهداف اصلی سازمان را تهدید نمیکنند، امری پسندیده و ممدوح است. در قرآن کریم نیز به نمونههایی در باره تغافل از مؤمنان برمیخوریم؛ مانند: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ: از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند: او (سراپا) گوش است (آدم خوش باورى است)! بگو: او گوش خوبی برای شماست (و خوش باور بودن او به نفع شماست)، (ولى بدانید) او به خدا ایمان دارد و (تنها) مؤمنان را تصدیق مى کند...﴾ (التّوبه/ 61).
علاّمه طباطبائی در باره این آیه میفرماید: «او گوشی است با این صفت که برای شما خیر است، چون نمیشنود، مگر چیزی را که به شما سود میرساند و ضرری هم برایتان ندارد. لازمه آن این است که استماع آن جناب، استماع خیری باشد؛ یعنی به پارهای از حرفهایی که برای مسلمانان خیر نیست، گوش میدهد ولیکن صرفاً به منظور احترام از گوینده گوش میدهد و کلام او را حمل بر صحّت میکند تا هتک حرمت او را نکرده باشد و خود نیز گمان بد به مردم نبرده باشد، ولی اثر خبر صادق و مطابق با واقع را هم بر آن بار نمیکند» (طباطبائی، 1374، ج 9: 423).
مدیران و کارگزاران شایسته باید در بهکار بردن تغافل ثبات رویه را سرلوحه اِعمال چشمپوشی و تغافل قرار دهند. همواره با درایت و تعقّل، خطای زیردستان خود را به صورتی مورد اغماض یا مؤاخذه قرار دهند که در تمام موارد به صورت یکسان و بدون تبعیض عمل نمایند، چراکه مدیران نیز انسانهایی هستند که نسبت به ظواهر، رفتارها، نوع جنسیّت، نحوه برخورد افراد، واکنشهایی از خود بروز میدهند که در باب همگان یکسان نخواهد بود. تنها به کمک عقل و بردباری است که رویه همسان برای بهرهبرداری از اثرات غیرقابل انکار تغافل، بسیار مفید و ارزشمند است.
امیرالمؤمنین علی(ع)خطاب به مالک اشتر میفرماید: «وَ لْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللَّهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَه مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللَّهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ» (نهجالبلاغه/ ن 53)؛ یعنی، «از مردم کسانی را که عیبجوترند از خود دور کن؛ زیرا مردم عیوبی دارند که رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است. پس مبادا آنچه بر تو پنهان است، آشکار گردانی و آنچه که هویداست، بپوشانی؛ زیرا داوری در آنچه از تو پنهان است، با خدای جهان میباشد. پس چندان که میتوانی زشتیها را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیّت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند» (دشتی، 1379: 571).
ظریفترین نکتههایی که از نامه امام(ع)به چشم میخورد، جستجو نکردن زشتیها، بلکه چشمپوشی و تغافل است که با والاترین اندیشههای امام(ع)همراه گردیده است. در این بیان، علاوه بر اغماض باید خطای افراد تطهیر گردد و از خاطرها پاک و محو گردد که این امر باید مورد توجّه پروندهسازان و کسانی که تغافل خود را برای بهرهبرداری مناسب از خطای افراد در زمان دیگر بهکار میبندند، قرار گیرد و این صفت نادرست را به تبعیّت از گفتار امیرالمؤمنین(ع)واگذارند.
یادآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که بسیاری از مدیران با کمک ابزارهای کنترل الکترونیکی و یا افرادی که همچون چشم و گوش عمل میکنند، سعی بر آگاهی یافتن از کلّیّه حرکات و انفعالات کارکنان خود مینمایند. بدیهی است کارکنان رفتاری را از خود بروز میدهند که با توجیههایی همراه است و توضیح آن به گوش مدیر نمیرسد. در این صورت، این رفتارها موجب تکدّر خاطر مدیر گردیده، در درازمدّت از تصمیمگیری منطقی، لازم و قاطع دور میماند و تبدیل به فردی منفعل خواهد گردید.
مشورت
بالاترین مدیران هر سازمان در پی دریافت بهترین نظرهای علمی و تخصّصی هستند تا راهِ یافتنِ شیوه برتر را بشناسند. با توجّه به بزرگی و اهمیّت تصمیمگیریهایی که در هر سازمان اتّخاذ میگردد، در سطوح مختلف مدیریّتی گروههای مشورتی و یا افراد مشاور به استخدام درمیآیند تا در مواقع لزوم نظرهای خود را با ادّله قابل دفاع به مدیران ارائه دهند.
مشاوران ارشد در سازمانها بر نظرهای ارائه شده نظارت دارند تا بر تعدیل یا تشدید آن نظرها همّت گمارند. اعضای هیئت رئیسه سازمانها یا هیئت مدیره شرکتهای تولیدی و خدماتی این وظایف را بر عهده دارند. هرچند تصمیمگیری بر اساس نظرهایی که در این سازمانها با شمارش آراء مثبت و منفی اعضا اتّخاذ میگردد، تمام مزیّتهای یک تصمیمگیری عقلانی را ندارد که با خردورزی همراه باشد، لیکن زیبنده آن است که داناترین فرد، مسئولیّت تلفیق، اصلاح و پیرایش موارد مطروحه را بر عهده گیرد و نظری واحد را اتّخاذ نماید که در بر گیرنده تمام ابعاد عقلانی و مصلحتی باشد: ﴿وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ* وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاه وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ: همان کسانى که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى که خشمگین شوند، عفو مى کنند * و کسانى که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، نماز را بر پا مى دارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزى داده ایم، انفاق مى کنند﴾ (شوری: 38ـ37)
این آیات اوصاف اعضای شورا را چنین بیان میکند:
1ـ مرتکب گناهان بزرگ و فحشا نباشند.
2ـ غضب خود را فرونشانند.
3ـ به طور کلّی کسانی باشند که به دستورهای الهی پاسخ مثبت دهند و نماز را بر پای دارند.
4ـ از آنچه خداوند به آنان عنایت فرموده، انفاق نمایند.
5ـ هنگامی که از بیگانگان تعدّی و ستم بر آنان متوجّه شود، به یاری هم بشتابند (ر.ک؛ جعفری تبریزی، 1386: 306).
اوصاف مطروحه در آیات فوق، به روشنی این حقیقت را بیش از پیش بیان میدارد که صفات مؤمنان و صادقان در طرفهای مشورت از اهمیّت قابل توجّه برخوردار است. مضاف بر این که از دیدگاه امیرالمؤمنین علی(ع)نیز میتوان صفات دیگری به عنوان شرایطی افزونتر برای مشاوران قائل شد که باعث به دست آمدن بهترین نتایج مشورتی خواهد شد.
در فرازی از نامه امیرالمؤمنین علی(ع)به مالک اشتر نیز چنین بیان شده است: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِیصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ» (نهجالبلاغه/ ن 53)؛ یعنی، «هرگز بخیل را در مشورت خود دخالت مده؛ زیرا تو را از احسان و نیکی کردن منصرف میسازد و از تهیدستی و فقر میترساند و نیز با شخص ترسو مشورت مکن که روحیه تو را در انجام امور تضعیف میکند و از مشورت با افراد حریص بر حذر باش که حرص ورزیدن را با ستمگری در نظرت زینت میدهند؛ زیرا بخل، ترس و حرص، تمایلات گوناگونی هستند که جامع آنها سوءِ ظن به خداوند است».
در واقع، امام(ع)مالک اشتر را به سه اصل توصیه میفرماید: «سخاوت، شجاعت و قناعت و توکّل. روشن است که مشورت با فرد بخیل جلوی سخاوت را میگیرد و مشورت با شخص ترسو پایههای شجاعت را سُست میکند و نیز مشورت با حریص، قناعت را متزلزل میسازد که لازمه آن ستم کردن بر رعایاست. از سوی دیگر، در برابر امور رفاهی رعایا، بخیلان مانع میشوند و در امور نظامی و نبرد با دشمنان، ترسوها سنگ میاندازند و در امور اقتصادی، حریصان سدّ راهند. بنابراین، مشاوران والی باید از میان کسانی انتخاب شوند که در شئون مختلف کشور او را یاری دهند و اراده و تصمیم وی را تقویت کنند و از اموری که مصالح مردم را بر باد میدهد، برحذر دارند» (مکارم شیرازی،1390 ، ج 10: 418).
با این فراز از گفتار گهربار امیرالمؤمنین علی(ع)و سیره رسول اکرم(ص)معلوم میشود در مدّت زمانی که به عنوان فرمانده عالی حکومت اسلامی بودهاند، دریافت آراء و نظرها در قالب یک عقل کامل، سنجیده و در یک تصمیم نهایی عرضه گردیده است، در صورتی که کسب نظرها و آراء افراد برای مطلبی، اگر با ملاک اکثریّت موافقان اخذ گردد، چنانچه در مجالس قانونگذاری، هیئتهای مدیره و رئیسه مؤسّسات متداول است، چه بسا انحراف از معیارهای الهی و سیره پیامبر(ص)و اولیاء (ع) پیش خواهد آمد که در اثر مرور زمان، ناکارآمدی آن با اصطلاحات الحاقیهها، حذف یا اضافه کردن مواد و تبصرهها در قوانین، آییننامهها و اساسنامهها اثبات گردیده است و در این گونه مجامع به علّت نفوذ برخی از افراد بر بعضی دیگر که برای قرار گرفتن در این منصبها هزینههایی را پرداختهاند و منافع امّت اسلامی را بر منافع خود ترجیح ندادهاند، فساد وجود داشته و خواهد داشت.
نتیجهگیری
با پیشرفت علوم انسانی و دانش تجربی که درتخصّصهای نظری و عملی در هم تنیدهاند، جداسازی و ارجح دانستن یکی بر دیگری امکانپذیر نیست و در سطحی قرارگرفتهاند که برای انسان متحیّر و آسیبپذیر، چارهای جز کنار آمدن و بهرهبرداری بهینه از آن باقی نمانده است. از این روی، بایى مدیریّتی با شاخصهها و ویژگیهای برگرفته از قرآن و نهجالبلاغه را چراغ راه نمود تا با اجرایی کردن مفاهیم و دستورهای مندرج در آن، از آسیبها و آفات اجتماعی دور مانند و راه رستگاری را به شرط اخلاص در نیّات، پیش روی بشریّت قرار دهند.
پی نوشت:
قرآن کریم.
ابراهیمی، محمّدحسین. (1379). مدیریّت اسلامی. چاپ دوم. قم: بوستان کتاب.
اختری، عبّاسعلی. (1369). مدیریّت علمی مکتبی از دیدگاه اسلام. چاپ اوّل. قم: بوستان کتاب.
بحرانی، میثم بن علی. (1375). شرح نهجالبلاغه. حبیبالله روحانی. ج 4. چاپ اوّل. مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس.
ــــــــــــــــــــ . (1370). شرح نهجالبلاغه. محمّدصادق عارف. ج 3. چاپ اوّل. مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس.
بهشتی، احمد. (1388). اندیشه سیاسی تربیتی علوی در نامههای نهجالبلاغه. چاپ اوّل. قم: بوستان کتاب.
تقوی دامغانی، سیّد رضا. (1377). نگرشی بر مدیریّت اسلامی. چاپ دهم. قم: چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.
جعفری تبریزی، محمّدتقی. (1386). حکمت اصول سیاسی اسلام. چاپ اوّل. تهران: بِه نشر؛ آستان قدس رضوی.
جوادی آملی، عبدالله. (1385). تسنیم. چاپ اوّل. قم: نشر اسراء.
دشتی، محمّد. (1379). ترجمه نهجالبلاغه. چاپ اوّل. قم: مؤسّسه انتشارات مشهور.
دلشاد تهرانی، مصطفی. (1379). ارباب امانت، اخلاق اداری در نهجالبلاغه. چاپ دوم. تهران: دریا.
دهخدا، علیاکبر. (1373). لغتنامه. چاپ اوّل. تهران: مؤسّسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
شریفالرّضی، محمّد بن حسین. (1359ق.). نهجالبلاغه. چاپ صبحی صالح. قم: انتشارات هجرت.
طباطبائی، محمّدحسین. (1374). المیزان فی تفسیر القرآن. سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
معلوف، لویس. (1377).المنجد. احمد سیّاح. چاپ بیست و دوم. تهران: انتشارات اسلام.
مکارم شیرازی، ناصر. (1390). پیام امام(ع). چاپ اوّل. قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب(ع).
موحّدی لنکرانی، محمّدفاضل. (1382). آیین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع). حسین کریمی زنجانی. چاپ اوّل. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
میرتاجالدّینی، سیّد محمّدرضا. (1374). اخلاق کارگزاران حکومت از دیدگاه اسلام. چاپ اوّل. قم: بوستان کتاب.
نویسندگان:
حسام الدین خلعتبری: استادیار دانشگاه علاّمه طباطبائی(ره)، تهران
فریبا صدارت: سطح سوم حوزه علمیّه، تهران
فصلنامه سراج شماره 16
منبع:فارس