حضرت علی در بیان عرفای اهل سلوک
اگر آثار سلسله های صوفیه و مکاتب عرفانی را مطالعه کنید خواهید دید جملاتی در مدح اهل بیت علیهم السلام نگاشته اند و گفته اند که می تواند در وحدت اسلامی مورد توجه قرار گیرد.
عقیق:عرفا و صوفیه در میان غالب اهل تسنن از جایگاه خاص و
مورد احترامی برخوردار هستند، که این بسیار حائز اهمیت هست. زیرا یکی از
معیارها و میزان های دستاوردهای معرفتی عرفا که اغلب از راه شهود و مکاشفه
بدست می آید و از آن به میزان عام تعبیر می شود دین و شریعت پیامبر اسلام
صل الله علیه و آله و سلم می باشد. از این طریق واردات رحمانی و ملکوتی از
خواطر و القائات شیطانی جدا می شود و از همین روی سلسله های صوفیه و مکاتب
عرفانی از طریق اقطاب و کبائرشان، خود را به اهل بیت علیهم السلام متصل می
کنند تا از این طریق به پیامبر اسلام(ص) متصل شوند. لهذا اگر آثارشان را
مطالعه کنید خواهید دید جملاتی در مدح اهل بیت علیهم السلام نگاشته اند و
گفته اند که می تواند در وحدت اسلامی مورد توجه قرار گیرد. برای نمونه چند
مورد از نگاشته های این رهروان سیر و سلوک را در ادامه می آوریم:
اسماعیل
مستملی بخاری: «روى به ناصبيان آورديم و گفتيم اهل بيت را بد مگوييد خاصه
على را رضى الله عنه كه رسول صلى الله عليه و سلم گفت مر او را: انت منى
بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى. و نيز گفت: من كنت مولاه
فعلى مولاه. و صاحب ذو الفقار بود و شمشير دين بود، و زوج بتول بود و پدر
شبر و شبير بود رضى الله عنه، و آن آن بود كه پيغمبر صلى الله عليه و سلم
گفت: يا على لا يحبك الا مؤمن تقى و لا يبغضك الا منافق شقى. و مر فاطمه را
گفت رضى الله عنها هى بضعة منى. بضعه پيغامبر را دشمن داشتن كفر است. و مر
حسين و حسن را رضى الله عنهما را گفت: الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة
و ابوهما خير منهما. و ايشان را گفت بر من نشينيد تا من شما را شتر باشم.
تا بر گردن وى نشستند و گفت: نعم الجمل جملكما و نعم العدلان انتما. و مر
پدر ايشان را [گردن] بداشت بر در كعبه تا پاى خويش را بر گردن مبارك سيد
نهاد و بت را بكند و بينداخت.
فریدالدین عطار نیشابوری:
«يك روايت خوب از من گوش كن جام از ساقى كوثر نوش كن
نقل دارم از ثقات باصفا آنكه روزى حضرت خير الورى
چونكه او برگشت از حجّ الوداع در غدير خم مكان كرد آن مطاع
جبرئيل از حضرت عزّت رسيد نزل از حضرت به پيش او كشيد
پيش او از پيش حق آورد پيك آيه يا ايّها بلّغ اليك
گفت اى اصحاب دارم رازها رازها را گويم اين دم برملا
هرچه مىكردم نهان ز اهل وعيد من بگويم چونكه فرمان در رسيد
قال
جل و علا: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ
رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
پس نبى فرمود منبر ساختند از جهاز اشترش افراختند
رفت بر منبر رسول از پردلى بود همراهش در آن منبر على
گفت با اصحاب پيغمبر تمام اين كلام خوش ادا و با نظام
با شما اى مردمان باوفا نيستم اولىتر از نفس شما؟
قال
النبى صلى الله عليه و آله و سلم: «يا ايها الناس الست اولى بكم من
انفسكم» قالوا بلى يا رسول الله قال: «من كنت مولاه فهذا على مولاه»
جمله گفتند از طريق مهترى تو بما از نفس ما اولىترى
گفت هركس را منم مولاى او پس على مولاى او باشد نكو
حيدر از فرمان ربّ كاينات شد ولى بر مؤمنين و مؤمنات
هركه او در دين من باشد درست مهر حيدر در دلش باشد نخست
هر كرا باشد امير و پيشوا بعد من باشد اميرش مرتضى
چون مرا دانى نبى از عاقلى پس بدانى ابن عمّم را ولىّ
چون خطاب آن شه بشيخ و شاب كرد روى خود بر جانب اصحاب كرد
چونكه بشناسيد حيدر را مقام نعمت حق بر شما آمد تمام
آوريد ايمان بشاه اوليا حق شود راضى ز اسلام شما
هركه دارد در دل خود مهر من مهر حيدر بايدش در جان و تن
چون شما را مهر او در دل شود آن زمان دين شما كامل شود
قال
الله تبارك و تعالى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ
أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»
من بگويم آنچه مقصود خداست در نهان و آشكارا عين ماست
من بگويم با تو راز سترپوش گر همىخواهى كه دانى باده نوش
من بگويم هرچه دارم در زبان بشنو و در گوش گير و خوش بدان
من بگويم قصه نوحت تمام زآنكه هستت كشتى معنى بكام
هر كرا من يار حيدر يار اوست دشمن او سرنگون بردار اوست
هر كرا او شاه شد از من بود دست او ميدان كه دست من بود
هر كرا او دوست من خود دوستش دشمنش را از غضب تو پوست كش
هركه را او روز شد روشن بود هر كرا او شاه شد با من بود
و قال عليه السلام: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و العن على من ظلمه»
چون پيمبر كرد اين معنى ادا دست خود برداشت از بهر دعا
گفت الهى دوستش را دوست گير دشمنانش را بزن بر سينه تير
يا الهى دشمنش را خار كن منزل آن دوزخى در نار كن
هركه او را يار باشد يار باش هركه يارش نيست زو بيزار باش
هركه بگذارد تو هم بگذاريش هركه بردارد تو هم برداريش
در ولايت چون على را برگماشت دست او بگرفت و پيش خود بداشت
چون دو سر بودند اندر يك بدن هردو بنمودند از يك پيرهن
لحمك لحمى بيان كرد از نخست دمك دمى عيان كرد او درست
گفت يا اصحاب من مقبل شويد در مباركباد او يكدل شويد
جملگى خوشحال گشتند آن زمان در مباركباد بگشاده زبان
پس عمر برخاست گفتا يا على بر سر خلقان تو گرديدى ولى
هم بقول اين شه آخر زمان گشتى آخر تو امير مؤمنان
بخبخ لك يا ابا الحسن اصبحت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة»
مولانا جلال الدین بلخی:
«در
تفسير اين خبر كه مصطفى صلوات اللَّه عليه فرمود من كنت مولاه فعلى
مولاه تا منافقان طعنه زدند كه بس نبودش كه ما مطيعى و چاكرى نموديم او را
چاكرى كودكى خلم آلودمان هم مىفرمايد الى آخره
زين سبب پيغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد
گفت هر كاو را منم مولا و دوست ابن عم من على مولاى اوست
كيست مولا آن كه آزادت كند بند رقيت ز پايت بر كند
چون به آزادى نبوت هادى است مومنان را ز انبيا آزادى است
اى گروه مومنان شادى كنيد همچو سرو و سوسن آزادى كنيد»
حکیم سنایی غزنوی:
«ذكر
زوج البتول و ابن عم الرسول ابى الحسن و الحسين المبارز الكرّار غير
الفرّار غالب الجيش العرموم الجرّار سيد المهاجرين و الانصار، قال النبى من
احب عليا فقد استمسك بالعروة الوثقى الذى انزل اللّه تعالى فى شأنه:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ
يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ، و قال
اللّه تعالى: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ
يَتِيماً وَ أَسِيراً و قال عليه السلام يا على انت منى بمنزلة هارون من
موسى الا انه لا نبى بعدى، و قال صلى اللّه عليه و سلم: اللهم وال من والاه
و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله: و قال: من كنت مولاه
فعلى مولاه، و قال جابر بن عبد اللّه الانصارى رضى اللّه عنهما: دخلت عائشة
رضى اللّه عنها و عن ابيها على النبى صلى اللّه عليه و سلم فقال يا عائشة
ما تقولين فى امير المؤمنين على بن ابى طالب صلواتاللهعليه فاطرقت مليا
ثم رفعت راسها فقالت بيتين:
اذا ما التبر حك على المحك تبين غشه من غير شك
و فينا الغش و الذهب المصفى على بيننا شبه المحك
و قال النبى عليه السلام انا مدينة العلم و على بابها»
منبع:فردا