کد خبر : ۷۶۳۶۲
تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱۳۹۵ - ۲۳:۱۱
گفتاری از آیت‌الله میرباقری

۳ رویکرد در فرآیند تولید علم دینی

اگر می‌خواهیم جامعه‌‌ای دینی شود، باید مجموعه فرهنگ و عقلانیت اجتماعی آن جامعه دینی شود، در این صورت در مسیر تمدن اسلامی هم حرکت کرده‌ایم.
عقیق:آنچه در پی می‌آید، متن سخنرانی آیت‌الله سید محمدمهدی میرباقری رییس فرهنگستان علوم اسلامی قم درباره متدولوژی و مبانی علم دینی (از مکتب دینی تا علم دینی) در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) است:


اگر بخواهیم به سمت تمدن اسلامی بر اساس منویات رهبری حرکت کنیم، تولید نرم‌افزارها و دانش‌های لازم از مهمترین لوازم قطعی حرکت در این مسیر است.

برخی مدعی هستند که باید یک انقلاب فرهنگی عظیم در جامعه اتفاق بیافتد تا انقلاب سیاسی کنونی به نتیجه برسد. انقلاب فرهنگی هم اعم از فرهنگ عمومی و تخصصی و بنیادی جامعه است. ظرفیت فرهنگی جامعه ایران پیش از انقلاب از یک سو به فرهنگ سنتی ایرانی، از سوی دیگر به فرهنگ اسلام و در زاویه دیگر نیز تحت تأثیر فرهنگ مدرن قرار داشت.

البته تنها فرهنگ مذهبی ما را در مسیر گسترش تمدن اسلامی کمک می‌کند اما کافی نیست فرهنگ غرب هم مزاحم این مسیر است که اگر نباشد در مسیر رسیدن به آرمان‌های ما کمک کرده است، فرهنگ سنتی صرف نیز کارا نیست بنابراین ما در مسیر انقلاب فرهنگی و مهندسی آن به لایه‌های سنت و اسلام با لوازم تولید علم دینی نیاز داریم.

نکته دیگر این است که باید بررسی کنیم راه دستیابی به علم دینی چیست؟ منظور از اصطلاح علوم انسانی اسلامی چیست؟

مقصود از علوم اسلامی علم به معنای تخصصی خود است در اینجا بحث ما با کسانی است که معتقد به علم دینی و انقلاب اسلامی برای تحقق اسلام در عینیت جامعه هستند نه کسانی که علم دینی را باور ندارند.

یک رویکرد این است که نیاز به تحول‌ برای ما یک نیاز محدود است، یک نظریه هم این است که ما برای اینکه به سمت تمدن اسلامی حرکت کنیم باید تحول در سه حوزه صورت بگیرد، نخست در حوزه تفقه دینی،‌ دوم علم و سوم اجرا و اینها باید با هم هماهنگ باشند.

به تعبیر دیگر اگر می‌خواهیم جامعه‌ای دینی شود مجموعه فرهنگ و عقلانیت اجتماعی آن جامعه باید دینی شوند.

بنابراین اگر ما بخواهیم حیات اجتماعی را مرتبط با آموزه‌های دینی بکنیم، معارف دینی و معرفت‌های اسلامی به مفهوم خاص در فرآیند زندگی اجتماعی و برنامه‌ریزی آمیخته می‌شوند در نهایت این سه حوزه مطرح شده با هم پیوند می‌خورند.

پس به لحاظ دامنه تحول این رویکردها با هم متفاوت هستند برخی معتقدند که تحول باید در حوزه بخشی از علوم به نام علوم انسانی اتفاق بیافتد، برخی این تحول را به حوزه همه علوم و دانش‌ها گسترش می‌دهند و از این گسترده‌تر برخی نظریات این است که باید هم در حوزه مدل‌ها و هم معادلات علمی و کاربردی و در نهایت حوزه معارف دینی تحول ایجاد شود.

نکته دیگر این است که در دینی شدن و تأثیر دین در فرآیند تولید علم نظریات مختلفی وجود دارد برخی معتقدند ما در حوزه علوم انسانی باید علوم را متحول کنیم و در این مسیر راه این است که علم را تهذیب کنیم رویکردی که از نقیب العطاس طرفدار داشته و تا الان هم ممکن است طرفدارانی داشته باشد.

در واقع در رویکرد اول،‌ ما باید هم به دانش‌های مدرن مشرف باشیم و هم تهذیبی نسبت به معارفی که این علوم از معارف دینی فاصله گرفتند، داشته باشیم؛ خود این تهذیب علم هم کار ساده‌ای نیست.

رویکرد دوم که کمی از نظریه اول عمیق‌تر است و با آن آشنا هستیم، رویکرد فلسفه علمی است. یعنی طرفدارانش معتقدند که باید ما باید فلسفه‌های مضاف به علوم را مبتنی بر فلسفه اسلامی تولید کرده و بعد براساس این فلسفه‌های مضاف دانش تولید کنیم یعنی فلسفه علم روانشناسی، جامعه شناسی و ... مبتنی بر فلسفه اعلی اسلامی تولید و ذیل این فلسفه‌ها سعی کنیم دانش تولید کنیم.

رویکرد سوم که از همه جامع‌تر است، معتقد است که ما اولاً به جای فلسفه مضاف باید حکمت مضاف را قرار دهیم و حکمت مضاف را در علم و سپس در برنامه‌ریزی‌ها جاری کنیم. مقصودشان از حکمت هم این است که باید معارف و اندیشه‌های اساسی که در فرآیند تولید علم و مدل‌های اجرایی دخالت می‌کنند مستنبط از دین باشند نه اینکه زیرمجموعه فلسفه باشند.

مقصود از مکتب هم همین است یعنی معارف فرادستی دینی که در علم و اجرا دخالت می‌کند و جاری می‌شود.

دوماً این مکتب برای جاری شدن در حوزه علوم و اجرا اگر به لحاظ روش جایگاه معارف و نحوه حضور آن در فرآیند تولید دانش و مدل‌های اجرایی ملاحظه نشود امکان حضور آن در معارف و علم و برنامه ریزی فراهم نمی‌شود بلکه حداکثر یک سری معارف انضمامی یعنی ضمیمه دانش می‌شوند. بنابراین این مکتب باید از طریق روش تحقیق در علم اجرا شود.

همچنین مقصود از این مکتب، احکام کلان در حوزه معرفت دینی هم نیست چرا که بین معارف کلان و تولید علم فاصله زیادی است.

مکتب اگر ناظر بر برنامه‌ریزی اجتماعی است باید در یک مقیاسی باشد که امکان حضور در برنامه‌ها و حوزه‌های اجتماعی را فراهم کند، بنابراین مکتب نیاز به استنباط دارد تا امکان دستیابی به روش دینی را فراهم کند. در حوزه استنباط باید در حد استنباط مکتب مبتنی بر روش اجتهاد و وسع فهم دینی ـ همان روشی که فقها در طول هزاران سال به آن متعهد بودند ـ البته با ارتقا به استنباط مکتب که واحد مطالعه آن جامعه است، ارتقا یابد.


منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین