۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۰۷
اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبِي وَ تَجَاوُزَكَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ صَفْحَكَ عَنْ ظُلْمِي وَ سَتْرَكَ عَلَى [عَنْ] قَبِيحِ عَمَلِي [وَ سَتْرَكَ عَلَيَّ قَبِيحَ عَمَلِي] وَ حِلْمَكَ عَنْ كَثِيرِ [كَبِيرِ] جُرْمِي عِنْدَ مَا كَانَ مِنْ خَطَايَايَ وَ عَمْدِي أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذِي رَزَقْتَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ وَ عَرَّفْتَنِي مِنْ إِجَابَتِكَ فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ فِيهِ [بِهِ] إِلَيْكَ فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي [عَلَيَ] عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُور
با رعایت چه نکاتی موردعنایت حق متعال قرار بگیریم
عرض شد در این قسمت ما را متوجه میکنند به آن عنایتهای ویژه خدای متعال به بندگان و ما را به آن جنبههای نقص بندگان که یا به آن مبتلا میشوند یا امکان ابتلای به آن رادارند .
با توجه به این دو مطلب انسان نباید از امکان جبران نقصها و لغزشهایش مأیوس بشود، آن حالت طمعی که در وجود ما برای کسب کمالات قرار دادهشده است باید به ساحت قدس ربوبی متعلقش بکنیم و توجه داشته باشیم که این حالت طمع به کسب امور مادی و نالایق تعلق نگیرد و از طرفی با توجه به نواقص یا آلودگیهایی که انسان به آن مبتلا شده است خودش را نباید مستحق عنایات خدای متعال بداند خود این حالت یک حالت کوچکی و ذلت و تقاضای خواص را در وجود انسان ایجاد میکنم لذا با توجه به این مطلب باید این حالت برای انسان باشد چراکه آنکسانی که آلودگی ندارند لکن وجودشان با نقص توأم است، که وجود عالم امکانی اینچنین است و با ناقص توأم است؛ یا توجه به مقتضی عالم بشریت دارند که عالم بشریت اقتضای ابتلای به آلودگی دارد با این سه نوع توجه خود را مستوجب عنایتهای خدای متعال نداند این سه نوع توجه یک نوع حالت تضرع و مسکنت در برابر حقتعالی برای انسان به ارمغان میآورد که حقتعالی به این ظرف و محل عنایتی خواهد کرد و هرگاه نفسی حالت تضرع و مسکنتش تحقق پیدا کرد و این حالت در او بیشتر بود موردتوجه خدای متعال بیشتر قرار خواهد گرفت لذا این تعبیرات میخواهد برای ما آن حالت مسکنت و ذلت را ایجاد بکند.
پس عرض شد در این قسمت اول ما را متوجه کمالات الهی میکنند سپس به آن نقایصی که هریک از این کمالات با این نقایص مناسبت دارد مانند عفو که با ذنب و تجاوز که با خطیئه مناسبت دارد که البته هرکدام عناوین خاصی است و معانی خاصی رو تداعی میکند گرچه در خارج اینها یک نوع ظهور دارد لکن حیثیات مختلف است مانند عفو که حیثیتی جدای از ستر است و این دو غیر از حلم است که عرض شد بهحسب اعتبار عقلی صفت حلم قبل از صفت عفو و ستر است و توجه به این امور آن حالت طمع برای استکمال را در وجود انسان ظهور میدهد.
طمع ممدوح و مذموم کدام است
«أَطْمَعَنِي فِي أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ» اینها مرا به طمع وامیدارد که از تو سؤال میکنم
طمع به خدای متعال و رسیدن به کمالات الهی حالا هر چیزی که خدا عنایت میکند اشکال ندارد چه رسیدن به ثواب باشد وچه رسیدن به امور دیگری که خدا عنایت میکند ربط خاص به خدای متعال داشته باشد این طمع مذموم نیست طمعی مذموم است که انسان را از خدای متعال جدا و دور بکند لذا این طمعهای دنیایی طمع مذموم است مانند اینکه انسان به مال دیگری طمع بورزد یا نسبت به ازدیاد مال تنها به خودش توجه بکند و این امور مذموم است.
ما به چیزی طمع میورزیم!
مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذِي رَزَقْتَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ
نکته دیگری که اگر به عبارات توجه بکنیم این است که ما به چیزی طمع میورزیم که فی حد ذاته مستحقش نیستیم و نباید خود را مستحق بدانیم «مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ» منتها این امر میفرماید مقتضی رحمت واسعه خدای متعال است من با توجه به نقایص خودم، خودم را مستحق نمیدانم اما خدای متعال که رزاق من و رحیم مطلق است به مقتضی رحیمیتش این را به من اعطاء میکند که عرض شد همینکه انسان خودش را مستحق ندید این حالت مسکنت برایش میآید عنایت الهی هم شامل حال چنین مکانی و محلی میشود «الَّذِي رَزَقْتَنِي مِنْ رَحْمَتِكَ»؛ ازاینجا یک نکته استفاده میشود که رحمت الهی اگر شامل حال کسی بشود این روزی آن موجود است که این موجود آن را بهصورت طبیعی طلب میکند و روزیها و رزقهای انسان مختلف است و عمده رزقهای انسان آن رزقهای معنوی است که در قرآن کریم به آن اشارهشده است و گاهی تعبیر به رزق کریم(۱) و گاهی تعبیر به رزق معلوم (۲) میشود این مطالب بیانگر این است که رزق مقول به تشکیک است و تنها مربوط به امور مادی آنهم امری که مربوط به خود انسان است ندانیم «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ» (۳) و هيچ جنبندهای در زمين نيست مگر اينكه رزق او بر خداست، و [او] قرارگاه واقعى و جايگاه موقت آنان را مىداند؛ همه [اين امور] در كتابى روشن ثبت است.
قدرتنمایی حق متعال از الطاف اوست
وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ
بههرحال این الطافی که خدای متعال میکند انسان را به طمع وامیدارد یکی از آن الطاف نشان دادن قدرتهایش است «وَ أَرَيْتَنِي مِنْ قُدْرَتِكَ» آن قدرتهای که تو به من نشان دادی از الطاف توست؛ انسان در عالم خیلی چیزها را بهحسب مسیر عادی محال میانگارد لکن بعد میبیند که محقق شد و خیلی از اموری که در نظام وجود انسان جاری میشوند اینها بهحسب سیر عادی این عالم و توان فکری و علمیمان است که با خود میگوییم مگر این امر محقق میشود؟! پس توجه به قدرتنمایی خدای متعال در امور گوناگون انسان را دلگرم میکند که باید داشته باشیم و اینها راهکارها که انسان وقتیکه به تحولات عالم طبیعت یا نفسانیاتش برخورد میکند اگر این تحولات رو به افزایش نباشد و روی رکود یا عقبگرد باشد با توجه به قدرت الهی نباید از تحول مأیوس باشد و این قدرتنمایی حقتعالی چهبسا با توجه به حالات دیگران برای انسان رخ بدهد مانند اینکه انسان حالات انسانهایی را ملاحظه میکندکه بهحسب سیر عادی تحول در ایشان را محال میبیند اما یکمرتبه خدای متعال تحول ایجاد کرد.
گاهی انسان حالات گوناگونی دارد و آن حالت رکودش را باید با آن حالت دیگرش ملاحظه بکند که به هر حال آن حالت چگونه بود؟! اینها زمینههای است که انسان همواره در مسیر استکمال باشد.
توجه به وعدههای الهی
وَ عَرَّفْتَنِي مِنْ إِجَابَتِكَ
یکی از چیزهای که باید موجب طمع انسان به درخواست بشود آن معرفت خدای متعال است که به ما شناسانده است که من اجابت میکنم، توجه به وعدههای الهی که معرفت به ما میدهد گاهی این وعدهها بهصورت قطعی و تلازم بیانشده است مانند: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (۴) که رابطه بین دعا و استجابت رابطه شرط و جزا است که از یکی محکمترین روابط جمله برای تحقق دادن یک امری این است که ما جملهای را بهصورت شرط و جزا بیاوریم و این وعدههای الهی به انسان معرفت میدهد و این معرفتها در انسان طمع ایجاد میکنم.
با آرامش به درگاه الهی برویم
فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا
انسان بااینکه زمینه ندارد و نباید خود را قابل و لایق بداند اما با توجه به عنایات الهی و نویدهای که خدای متعال همواره میدهد باید نسبت به خواندن خدای متعال حالت آرامش پیدا بکند و با آرامش به درگاه الهی برود «فَصِرْتُ أَدْعُوكَ آمِناً» پس من تو را به حالت امن و آرامش و اطمینان میخواند؛ «وَ أَسْأَلُكَ مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا» از تو به حالت انس سؤال میکنم ترس از تو ندارم ازاینجهت که تو موجود وحشتناکی باشی خدای متعال عظیم است و باید توجه به عظمت الهی همواره باشد اما عظمت خدای متعال به گونه وحشتزایی در نفس انسان نیست؛ مانند عظمت خیالی دیگران نیست که انسان نتواند با آن موجود انس برقرار کند خدای متعال دارای اوصاف جمال و جلال است لذا درعینحالی که باید به اوصاف جلالش توجه کرد که انسان یک مقدار مواظب باشد و حالت ترس داشته باشد باید به اوصاف جلالش هم توجه کند چون وجودا از اوست در ادامه وجود هم همواره از اوست و فیض هستی را هم از طرف او میگیرد اینها جنبهها و سوژههای انس باخدای متعال است نه اینکه انسان از خدای متعال خائف و وجل نباشد و در مقام بیان این مطلب نیست بلکه مقام دعا یکحالتی رو اقتضاء میکندکه انسان با ترسولرز به درگاه الهی نرود بلکه با اطمینان به درگاه او برود که او منشأ خیر مطلق است آنوقت اگر در کنارش ترسی است ترس از این باید باشد که نکند من لایق نیستم وقتیکه انسان توجه به خودش میکند این حالت ترس میآید اما وقتی توجه به کمال مطلق الهی میکند حالت انس باید بیایید.
حالت ادلال چیست و انسان چگونه به آن مبتلا میشود
مُدِلًّا عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ فِيهِ [بِهِ] إِلَيْك
ما آنقدر در مقام دعا باید خود را مرتبط باخدای متعال بدانیم که گاهی از آنطرف میافتیم وقتیکه عنایات الهی نسبت به او زیاد میشود خودش را گم میکندو خیال میکندکسی هست و جایگاهی دارد لذا حالت ادلال برایش پیش میآید «مُدِلًّا عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ فِيهِ [بِهِ] إِلَيْك» یعنی آنقدر تو لطف داری که کار برعکس میشود من به تو ناز میفروشم کانّه میخواهم کاری بکنم که تو پیش من بیایی! تو مرا بخوانی! این را میگویند ناز فروختن در این قسمت عرض میکنم به خدای متعال: آنقدر الطاف تو زیاد است که من این حالت را دارم البته این مطالب کمال الهی را نشان میدهد که خدای متعال چقدر به این بندهاش لطف دارد که حاضر است این بنده بهسوی خودش بیاید و به مشکلات برخورد نکند گاهی تعبیراتی که در لسان انبیاء علیهمالسلام آمده است بیانگر این کلام است خداوند خطاب به حضرت عیسی علیهالسلام میفرماید: «يَا عِيسَى كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُونَ»(۵) چقدر من نگاهم را طولانی بکنم این عبارت خیلی لطافت حق متعال را نشان میدهد البته از طرفی هم گاهی پوستکلفتی انسان را نمایش میدهد و این بشر چه قدر گاهی سرسخت میشود.
فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي [عَلَيَ] عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُور
تو به من آنقدر خوبی نشان میدهی که اگر در اجابت تاخیر بیفتد من طلبکار میشوم عتابت میکنم «فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي [عَلَيَ] عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ» این عتاب بنده از چند جهت سرچشمه میگیرد الف- حلم پروردگار متعال ب- جهل بشر به مقام ربوبی و اینکه خدای متعال عالم است به مسائل و مفاسد که اگر در دعایی کندی میکنم و به تاخیر میاندازد حتماً مسائلی است. «با» در کلمه «بجهلی» باء سببیه است و زمینه و دلیل عتاب را در بنده بیان میکنم که عتاب بنده ازاینجهت ناشی میشود لذا آنکسانی که علم به خدای متعال دارند واقعاً منقادند به حکمت الهی و اصلاً در دل ایشان ذرهای حالت اعتراض پیدا نمیشود.
حافظ وظیفه تو دعا کردن است و بس
پی نوشت ها:
1انفال 4/انفال 74/حج 50/نور 26/سباء 4/
2 صافات 41
3 هود 6
4 غافر 60
5 كافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 134
منبع:حوزه