نوشتاری از آیتالله مظاهری؛
تجلی اعمال مستحب در زندگی سالک
آیتالله مظاهری گفت: اعمال مستحب باید در زندگی سالک متجلی باشد تا سیروسلوک او به شکوفايی برسد.
عقیق: به مناسبت فرارسیدن ماه رجب، نوشتاری از آیتالله مظاهری، با موضوع مستحبّات و ارتباط عاطفی با خداوند در پی می آید. این نوشتار برگرفته از کتاب تقوا(دفتر سوّم سیروسلوک)، از تألیفات این مرجع تقلید است.
مستحبّات
تقوا، داراي دو رکن اساسي «اجتناب از محرّمات» و «انجام واجبات» است. «پرهيز از شبهات و مکروهات» نیز براي سالک، لازم و ضروري است و او را در پيکار با شياطين انسي و جنّي براي اجتناب از گناهان، ياري مينمايد. همچنین لازم است به اين نکتۀ مهم توجّه شود که اهتمام به «انجام مستحبّات»، براي اهل معرفت، جزء لاينفکّ رکن «انجام واجبات»، در منزل تقواست. به تعبیر برتر، اعمال مستحب باید در زندگی سالک متجلّی باشد تا سیروسلوک او به شکوفايي برسد.
در واقع، انجام مستحبّات برای سیروسلوک، نظیر نمک براي غذا است و بدون اعمال استحبابي، سلوک معنوي انسان مثمر ثمر نبوده، او را به جايگاه مطلوبي نخواهد رسانيد.
براساس روایت قرب نوافل، انجام واجبات، انسان را به کمال و قرب الهی میرساند، ولی آنچه در مسیر حرکت به سوی خدای متعال دست سالک را میگیرد و مسیر حرکت را برای او هموار کرده، موانع را از سر راه بر میدارد، نوافل و مستحبّات است: «وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ» [۱]
انجام واجبات، لازم است و موجب صعود معنوی انسان میشود، امّا از آن جهت که وظیفۀ ابتدايي و هميشگي سالک است، به اندازۀ مستحبّات تأثیر و کارآيي ندارد. به عبارت رساتر، قرب الهي و نيل به درجات والاي عرفاني، در انجام اعمال زائد بر وظیفه نهفته است.
این موضوع در عرف نیز مصداق دارد و به آسانی قابل پذیرش است؛ انجام کار مقرّر، توسّط يک اجير يا کارگر، او را مستحقّ دريافت دستمزد معيّن ميکند، امّا آنچه موجب تقرّب کارگر نزد کارفرما ميشود، کار اضافه و مازاد بر تعهّد اوست که علاوه بر تقرّب، کارفرما را از نظر اخلاقی ملزم به پرداخت پاداش و تقدير از کارگر مینمايد.
بر این اساس، اهتمام به انجام مستحبّات، آدمي را به خداوند نزديکتر کرده، محبّت باري تعالي را جلب مينمايد. محبّت خداوند سبحان نيز اکسيري است که به طرز شگفت انگيزي انسان را به اهداف متعالي سلوک اليالله ميرساند. چنانکه در ادامۀ روايت قرب نوافل ميخوانيم:
«وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ» [۲]
وقتی انسان از گناه و معصیت دوری کند و به انجام واجبات بپردازد و در انجام اعمال مستحب به خصوص نماز شب سعی و کوشش داشته باشد، نور خداوند در دل او متجلّی میشود و تمام وجودش، خدایی میگردد. اعضا و جوارح او به بارگاه قدس الهی متصل میشود و از آن بارگاه با عظمت نیرو و روشنایی میگیرد. چشم او به نور الهی روشن میشود و به اصطلاح، چشم خدایی پیدا میکند، گوش او با عالم ملکوت و با ملائکه ارتباط پیدا میکند و نجوای ملائکه که در طی مسیر حرکت به سوی خدا، به او دل تسلّی میدهند را میشنود. تنها کلامی که مورد رضای خدای متعال است بر زبان او جاری میشود و به غیر از حق، مطلبی نمیگوید. چشم، گوش، زبان، دست و همۀ اعضای بدن او خدایی میشود.
چنین کسی مستجابالدّعوه میشود و هرچه از خدا بخواهد، برای او محقّق میگردد؛ زیرا محبوب خداوند است و معلوم است محبوب خداوند، از هر موهبتی از سوی حق تعالی برخوردار خواهد شد.
اگر دعا کند، دعایش مستجاب میشود و اگر سؤال کند، پاسخ میگیرد. قدرت او به قدرت خداوند متّصل میشود و ارادۀ او، الهي است و هر چه اراده کند، انجام خواهد داد: وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ» [۳]
وقتی کسی به خداوند متّصل شود، نظیر چراغی میشود که به نیروگاه برق متّصل است و نور و روشنایی نیروگاه را منعکس مینماید.
«جابر جعفى» يكى از اصحاب امام باقر و امام صادق «سلاماللهعلیه» است كه توانسته است با مراعات تقوا، در محضر اهلبیت «سلاماللهعلیهم» به چنین مقامی برسد. راوى مىگويد: جابر در كوفه گفت: آیا مىخواهى نزد امام باقر «سلاماللهعلیه» بروى؟ تعجّب كردم، گفتم: بله. او دستی بر چشمان من کشید در حالی که با سرعت باد در حرکت بودم. وقتی چشمها را باز كردم، ديدم در كوچههاى مدينه هستم! تعجب كردم و با خود گفتم كه نكند سحر كرده باشد؟ كوفه كجا، اينجا كجا؟ خوب است كه من به اين ديوار ميخى بكوبم و سال آينده كه به حجّ مىآيم، ببينم اين ميخ هست يا نه! در این اندیشه بودم که جابر ميخى به من داد و گفت: بكوب.
راوی مىگويد: خيلى ترسيده بودم. جابر گفت: این کار بنده به اجازۀ خداوند است. حال به نزد امام باقر «سلاماللهعلیه» میرویم. حرکت کردیم تا به منزل امام باقر «سلاماللهعلیه» رسیدیم. وقتی وارد شدم، ديدم جابر با امام% خلوت كرده است و امام با او سخن مىگفت. بعد بيرون آمديم. جابر ديد كه خيلى درهم و گرفتهام، گفت: مىخواهى به كوفه بروى؟ گفتم: آرى. گفت: چشمانت را روى هم بگذار. پس، چشمها را باز كردم، ديدم كه در كوفه هستم. [۴]
این حکایت، قطع نظر از سند روایی آن و قطع نظر از تجربه و تاريخ، ريشۀ قرآنى دارد. قرآن شريف راجع به «آصف بن برخيا» كه يكى از شاگردان حضرت سليمان «سلاماللهعلیه» است، مىفرمايد: وقتى به حضرت سلیمان خبر دادند كه بلقيس در يمن سلطنت مىكند و در حکومت او بتپرستى رواج دارد، آن پیامبر خدا فرمود: چه كسى میتواند تخت بلقيس را براى من بیاورد؟ قرآن مىفرمايد: يكى از اطرافيانش گفت: به نصف روز مىتوانم بياورم. بعد مىفرمايد: یکی دیگر از اصحاب ایشان(آصف بن برخيا) گفت: من تخت بلقيس را در کمتر از يك چشم به هم زدن میآورم؛ یعنی چشمهايت را ببند و باز كن، تخت حاضر مىشود: «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» [۵]
حضرت سلیمان اجازه داد و آصف بن برخیا در کمتر از یک چشم بر هم زدن، تخت بلقیس را حاضر کرد.
اگر انسان تقوا پیشه کند، با انجام واجبات و ترک محرّمات و دوری از شبهات و مکروهات و نیز با اهمیّت به مستحبّات، به چنین مقاماتی میرسد و چنین قدرتی از جانب پروردگار متعال پیدا میکند.
خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: اگر بنده، مرا اطاعت کند، میتواند کارهای خدایی بکند:
«يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ حَتَّي أَجْعَلَكَ حَيّاً لَا تَمُوتُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ» [۶]
تصور نکنید این مطالب بعید است، در همۀ اعصار چنین افرادی وجود داشته و دارند؛ کسانی که به واسطۀ نوافل و مستحبّات، به واسطۀ گرهگشایی از مشکلات خلق خدا و رسیدگی به همنوعان، به مقامات بلندی رسیدهاند، از این خرق عادتها فراوان دارند، امّا خرق عادت در زندگی آنان بروز و ظهور ندارد و قدرت الهی خویش را مخفی نگاه میدارند.
هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
معنای نافله
اوّلين معنايي که از واژۀ «نافله» در روايت قرب نوافل برداشت ميشود، نماز نافله است. امّا بايد دانست که واژۀ «نافله»، منحصر به اين معنا نيست وکلیّۀ مستحبّات و اعمال استحبابي نظیر انس با قرآن، نماز شب، مداومت به ذکر و خدمت به خلق خدا را شامل ميشود.
سالکان الیالله برای انجام مستحبّات، اهمیّت ویژهای قائلاند و امکان ندارد اعمال مستحب در زندگی و برنامۀ روزانۀ آنان وجود نداشته باشد و چنانچه نتوانند به بعضی از مستحبّات به صورت همیشگی عمل نمایند، دستکم گاهی به انجام آن میپردازند که از آن عمل، اعراض نکرده باشند.
از منظر فقه، اعراض و رويگرداني از مستحبّات خالی از اشکال نیست؛ بنابراين کسی که به طور کلّی از اعمالي نظير نماز جماعت یا انس با قرآن اعراض دارد یا هیچگاه نماز شب نمیخواند، در شمار متّقین به حساب نمیآید.
اگر سالک، بر انجام مستحبّات مداومت ورزد، به تدريج به جایگاهی میرسد که انجام مستحبّات نیز نظیر انجام واجبات، برای او ملکه میشود و خودبهخود و بهصورت ناخودآگاه اعمال مستحب را انجام میدهد.
کسي که خواندن نماز شب را برنامۀ ثابت شبانگاهي خود قرار دهد و هر شب سعي کند يک ساعت قبل از اذان صبح بيدار شود و به راز و نياز با معبود خويش بپردازد، پس از مدّتي به جایگاهي میرسد که نیاز نیست نگران بیداری در دل شب باشد، بلکه خودبهخود بیدار میشود. حتّي برخي از اولياي الهي به مقامي ميرسند که ملائکه و اهل عالم ملکوت، آنان را براي نماز شب بيدار ميکنند.
مرحوم آيتالله آشيخ عبّاس تهراني[۷] ميفرمود: در زمان طلبگی، اهل ملکوت مرا برای نماز شب بیدار میکردند؛ امّا نحوۀ صدا زدن آنان در شبهای مختلف، متفاوت بود. گاهی با احترام کامل میگفتند: «آقا پاشو»، گاهی اسم من را صدا میزدند، گاهی نیز با عباراتی معمولی و بدون احترام بیدارم میکردند. آن عالم بزرگوار میگفت: دریافتم که علّت تفاوت در نحوۀ بیدار کردن من، اعمال روزِ من است؛ اگر در روز، ارتباط عاطفی با خداوند سبحان داشتم و به خوبی مراعات تقوا را میکردم، در عالَم ملکوت، «آقا» بودم و روزهایی که غفلت میکردم، حرمتی در بين ملکوتیان نداشتم.
در روایات داریم، کسی که از دنیا میرود، ملائکه، او را به پیشگاه خداوند متعال میبرند و پس از آن، به جایگاهی که در قیامت برای خود تهیه کرده است، برميگردانند. نحوۀ استقبال ملائکه از آنها، ارتباط مستقیم با نحوۀ عملکرد آنان در دنیا دارد. اگر اهل تقوا بودهاند، نزد ملائکه «آقا» و مورد احترام هستند تا محضر مقدّس خداوند برسند.
برقراری ارتباط عاطفی با خداوند
یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در تقرّب و نزدیکی بنده به پروردگار، برقراری ارتباط عاطفی با حقتعالی است. [۸] بدیهی است کسی که میخواهد به سوی محبوب خود حرکت کند و به لقای او نائل آید، باید با آن محبوب رابطۀ عاطفی داشته باشد. سالک الیالله نیز بايد در مقابل خداي خود تضرّع و زاری داشته باشد، در پیشگاه او اظهار قصور و تقصیر کند و در نهایت مانند عبد در مقابل مولا، با حالت شرمساری و سرافکندگی، در مقابل خدا احساس ذلّت داشته باشد. امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» در دعای کمیل نحوۀ برقراری ارتباط عاطفی با خداوند و در واقع، راه معاشقه با حقتعالی را به بندگان آموختهاند: «وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلًا مُسْتَغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً» [۹]
در آن دعای شریف خطاب به خداوند تعالی عرض میکنیم: اى خداى من! حقيقتاً به سوى تو آمدم، در حالى كه در حقّ تو كوتاهى و در حق خودم ظلم نمودهام، عذرخواهانه، پشيمان و شكسته خاطر آمدهام. در حالى كه از كردار خود دست برداشتهام و به سوى تو بازگشتهام، با طلب آمرزش و عفو و بخشش و با آه و زارى آمدم و در حالى كه مىدانم گناهكارم، نسبت به گناهان خود اقرار و اعتراف دارم.
پیغمبر اکرم «صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» به رابطۀ عاطفی با پروردگار خويش بسيار اهميّت ميدادند و با سوز و گداز شگفتآور و گریههای خاصّی، سر روی خاک میگذاشتند و میفرمودند: خدایا مرا یک لحظه به خودم وامگذار: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً» [۱۰]
امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه»، شبها چندین مرتبه مدهوش میشدند و در مناجات با حق تعالي از خود بيخود ميگشتند و ميفرمودند: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِد» [۱۱]
دستيابي به محّبت خداي تعالي کار مشکلی است، امّا رابطۀ عاطفی با او، کمکم باعث جذب محبّت حق تعالي به طور ناخودآگاه ميشود. به عبارت ديگر، رابطۀ عاطفی، محبّت خدا را میآورد و وقتی که محبّت خدا آمد، معنا ندارد بنده در نیمۀ شب خواب بماند و در آن هنگام، نشاط و حال خاصّی به او دست ميدهد و با محبوب خود مناجات میکند.
رابطۀ عاطفی بنده با خداوند، محبّت شدیدي در دل او ايجاد ميکند و حالتي براي او پديد ميآورد که به راستی عاشق خداوند میشود، به گونهاي که شنيدن يا گفتن «يا الله»، او را منقلب و دگرگون میسازد. در دعای ابوحمزۀ ثمالی، همان اوّل دعا، ميگوييم: «ربّ، ربّ، ربّ» تا نفس قطع شود. یعنی در هر مرتبه گفتن «رب»، نشاط زايدالوصفي براي انسان پیدا میشود و بدين طريق با خداي خويش معاشقه و مکالمه ميکند.
چنين بندهاي به جايگاهي ميرسد که وقتی میگوید «یاربّ، یاربّ، یاربّ»، نه با گوش ظاهر، بلکه با گوش دل میشنود که خداوند میگوید: «بندهام، بندهام، بندهام: لبّیک، لبّیک، لبّیک».
به فرمودۀ قرآن کريم، «مقام محمود» مرهون همین رابطۀ عاطفی با خداست: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» [۱۲]
مقام محمود یعنی مقام عبودیت؛ یعنی مقامی که در روز قیامت يا در همین دنیا، دیگران غبطۀ آن مقام را میخورند. رسیدن به این مقام خیلی ثواب دارد، امّا معلوم است که سالک الیالله برای ثواب و پاداش، با خدای خود ارتباط عاطفی برقرار نمیکند، بلکه به دنبال معنویّت و کاربرد آن در سیروسلوک است و بالاترینِ لذّات را از رابطه با حقتعالی میبرد. قرآن شریف میفرماید: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» [۱۳]
یعنی نمیدانی در دل شب برای اهل معرفت چه لذّتی است! این لذّت مربوط به آخرت نیست، لذّات آخرت بالاتر از آن است که وصف شود. پس آن لذّت، لذّت رابطۀ عاطفي و صميمانه با خداوند مهربان در همین دنیاست. مناجات اهل دل در دل شب، آنان را مدهوش ميکند؛ بعضی اوقات حالت خشیت براي آنان پديد ميآورد و در برخي موارد، حالت رحمت و در هر دو صورت آنان را در دل شب مدهوش ميکند. وقتي چنين شد، هیچ توجّهي به هيچکس و هيچجا ندارند، به جز معاشقه و مکالمه با خداوند منّان؛ يعني همان رابطۀ عاطفي؛ يعني همان که قرآن کريم میفرماید: «تتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»؛ گاهی ظهور حقیقت در دل این افراد با خشیت است و گاهی با طمع، امیدواری و رحمت، و در هر دو حالت، خشيت و رحمت را دارند و هيچ کدام اين حالات نيز بر ديگري برتری ندارد: «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً».
افزون بر این، ارتباط عاطفی بنده با خداوند در دنیا، ذخیرۀ آخرت او میشود و علاوه بر اینکه موجب برخورداری انسان از مقام محمود است، یکی از اسباب آمرزش خواهد بود و موجب غفران لغزشهای انسان متّقی از جانب خداوند تعالی میگردد. مرحوم شیخ بهایی «رحمتاللهعلیه» در اربعین حدیث خود، در ذیل یکی از احادیث، روایتی نقل میکند که طبق آن، در قیامت، زبان آدمی قفل و دهان او مهر میشود و قادر به سخنپردازی نیست و هریک از اعضای بدن بر معصیتی که مرتکب شدهاند گواهی میدهند، [۱۴] آنگاه یکی از مژههای چشم او به پرواز درمیآید و برای ادای شهادت از پروردگار متعال اذن میطلبد. پس، از جانب حقتعالی اذن حاصل میشود و پروردگار متعال میفرماید: ای موی چشم بندۀ من سخن بگو و آنچه از او دیدهای حجّت او ساز. سپس آن مژه بر گریۀ فراوان صاحب خود از خوف خدای تعالی گواهی میدهد. آنگاه به مجرّد شهادت مژه، دریای رحمت الهی به جوش میآید و از تقصیرها و لغزشهای او میگذرد و او را میبخشد و آن بنده در اثر عفو و رحمت حقتعالی، آزاد میشود. پس، منادی در عرصۀ محشر ندا میدهد: «هَذَا عَتِيقُ اللَّهِ بِشَعْرَةٍ»، یعنی: «این است آزاد کردۀ خداوند به مویی».[۱۵]
.................................................
پانوشتها؛
[۱] . الكافي، ج ۲، ص ۳۵۲
[۲] . الكافي، ج ۲، ص ۳۵۳-۳۵۲: «و بهدرستى كه بهوسيلة مستحبّات بهمن تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم كه بدان بشنود، و چشمش شوم كه بدان ببيند، و زبانش گردم كه بدان بگويد، و دستش شوم كه بدان برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم.»
[۳] . التکوير، ۲۹: «و نمىخواهيد مگر آنكه خداى، پروردگار جهانيان، بخواهد.»
[۴] . ر. ک: رجال الكشي، ص ۱۹۷.
[۵] . النمل، ۴۰: «كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود، گفت: من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مىآورم.»
[۶] . ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۷۵.
[۷] . آیتالله آشیخ عباس تهرانی) (۱۳۰۹-۱۳۸۵ ق) از علمای وارستۀ نجف و قم و از اساتید مبرّز اخلاق.
[۸] . ر. ک: ارتباط عاطفی با خداوند.
[۹] . إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۷۰۷: «ای خداى من اينك پس از كوتاهى در عبادت و زيادهروى در خواهشهاى نفس، عذرخواه، پشيمان، شكستهدل، جوياى گذشت، طالب آمرزش، بازگشتكنان با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناه، به درگاه تو آمدهام.»
[۱۰] . تفسيرالقمي، ج ۲، ص ۷۴.
[۱۱] . نهج البلاغه، حکمت ۷۷.
[۱۲] . الاسراء، ۷۹: «و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزلۀ] نافلهاى باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.»
[۱۳] . السجده، ۱۶ و ۱۷: «پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مىخوانند و از آنچه روزيشان دادهايم، انفاق مىكنند. هيچ كس نمىداند چه چيز از آنچه روشنىبخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مىدادند براى آنان پنهان شده است.»
[۱۴] . چنانکه قرآن کریم در سورۀ يس، آیه ۶۵ میفرماید: ]الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ [امروز بر دهانهاى آنان مُهر مىنهيم، و دستهايشان با ما سخن مىگويند، و پاهايشان بدانچه فراهم مىساختند گواهى مىدهند.»
[۱۵] . اربعین(شیخ بهایی)، ص ۱۴۰؛ منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح، ص ۴۹.
منبع:مهر