عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۲۳۳
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۸:۲۹
حضرت فاطمه‌ زهرا(س) بزرگ‌بانوى تاریخ بشر و افتخار امت اسلام است؛ دل‌های شیعیان متصل به معرفت ام‌ابیها است و این اتصال از عاطفه‌‌ای سرچشمه می‌گیرد که به منطق و حقیقت متکی است.

قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود
خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود


او نور خلقت است که در نور خلقتش
زاویّه‌های روشن مبهم زیاد بود


زهرا(س) اگر نبود بهشتی نداشتیم
مهرش اگر نبود جهنّم زیاد بود


در خانه‌اش تمام کنیزان مقدّس‌ند
جایی که مثل حضرت مریم زیاد بود


آری درست، مادرمان زود پیر شد
آری درست، در دل او غم زیاد بود


اما برای سنّ کمش گریه کم کنید
هجده بهار از سر عالم زیاد بود


«حامد تجری»

شب تاریک کنار تو به سر می آید
نام زهرا به تو بانو چقدر می آید


آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده
خار هم پیش شما گل به نظر می آید


و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر می آید


به کسی دم نزد اما پدرت می دانست
وحی از گوشۀ چشمان تو در می آید


پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید


مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین
چه بلایی به سر اهل هنر می آید


مانده ام لحظۀ پیچیدن عطر تو به شهر
ملک الموت پیِ چند نفر می آید


«کاظم بهمنی»



روشن تر از شکوه تو هفت آسمان نداشت
دریای پر تموج روحت کران نداشت


یوسف تر از حضور تو ای مصر منزلت
سیر هزار منزل این کاروان نداشت


مهریه زلال تو بانو اگر نبود
این باغ های معرفت آب روان نداشت


دیدند یازده چمن از دامنت شکفت
یعنی که باغ نسل محمد خزان نداشت


این روزگار پیر که شعر امید خواند
پیش از طلوع شرق تو طبع روان نداشت


گردِ به باد رفتۀ صحرای غفلت است
هر کس به دیده، خاکی از این آستان نداشت


آن جا که قدر تو چو شب قدر شد نهان
دیگر شگفت نیست که قبرت نشان نداشت


عطر مزار تو به دل عاشقان توست
در جلوه زار تو همه هستی از آن توست


پیر خرد به محفل تو خردسال بود
استاد عشق، بی مددت بی کمال بود


بی تو زمین، جهنم نارنج درد بود
بی تو بهشت باغچه سیب کال بود


شوقی به هر مَجاز که حتی مُجاز شد
غیر از تو ای حقیقت روشن، خیال بود


در غیر آسمان تو، ای آبی نجات!
بالی اگر گشود دل ما وبال بود


اشکی اگر به گونۀ معراجی ات نشست
بال فرشتگان خدا دستمال بود


گفتند نقد مهریه ات آب بوده است
یعنی تمام زندگی تو زلال بود


از این بساط خاک سه فالی که می زدی
دستاس و چهار بالش و ظرف سفال بود


مدح تو خارج از قفس واژه های ماست
این ها که گفته ایم تماماً مثال بود


واژه کجا مقام تو ترسیم می کند
وقتی نبی ز فاطمه تکریم می کند


خورشید و جلوه های معطر به دست توست
رقص و سماع کوکب و اختر به دست توست


طوبا به پای شیعه اشکت نوشته شد
ای بانویی که جنت و کوثر به دست توست


امروز محشری ست عنایات بی حدت
فردا همه شفاعت محشر به دست توست


باب سخن به بطن خدیجه گشوده ای
آرامش هماره مادر به دست توست


مشتاق بوسه بود به پهلوی تو پدر
یعنی بهشت وصل پیمبر به دست توست


لبخندِ با شکوه که اندوه می برد
از شانه های خستۀ حیدر به دست توست


هنگامه را به خطبۀ خود گرم کرده ای
آری، کلید فتح مکرر به دست توست


با خطبۀ حماسی خود در سخن شدی
نسل خلیل بوده ای و بت شکن شدی


شب رخت بست و تیرگی اش در حجاب شد
شد صبح و، دولت شرفِ آفتاب شد


بزم حسینیان زمین غرق نور عشق
کاخ یزیدیان زمانه خراب شد


خورشیدی از خمین که پور حسین بود
پرچم به دوش نهضت اسلام ناب شد


هر کس به نسل فاطمه لبخند می زند
مست شمیم رهبر این انقلاب شد


هر روز با طلوع دعای امام عصر
سیر و صعود قافله مان پر شتاب شد


آثار دولت علوی باز جلوه کرد
یا رب دعای خسته دلان مستجاب شد


میلاد فاطمه است، قرین با خمینی است
این انقلاب فاطمی است و حسینی است

«حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی»

 


منبع:فرهنگ
211001


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین