۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۳ : ۲۰
آیت الله العظمی سبحانی با بهره گیری از آیات و روایات در مقاله ای بر لزوم اتحاد مردم تأکید داشته و پایدارترین اتحاد را، اتحاد فکری و اعتقادی دانسته اند.
«إِنَّما الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». (1)
افراد با ايمان برادر يكديگرند؛ پس ميان برادران خود صلح برقرار كنيد، و از نافرمانى خدا بپرهيزيد تا مورد لطف و رحمت خدا قرار گيريد.
نزديك ترين رابطه و پيوند ميان دو انسان كه در يك زمان زندگى مى كنند، پيوند برادرى است؛ پيوند پدرى و فرزند اگر چه محكم تر و نيرومندتر از رابطه برادرى است، ولى اين رابطه ميان دو انسانى است كه در يك سطح زندگى نمى كنند و از نظر زمان و موقعيت و شخصيت و مراتب احترام، با هم متفاوتند؛ تنها رابطه اى كه مظهر كامل همبستگى و علاقه و الفت شديد ميان دو انسانى است كه در يك افق زندگى مى كنند، همان پيوند برادرى و خواهرى است.
اين پيوند ناگسستنى تكوينى همواره در محيط ها و جمعيت ها، رمز مهر و محبت و الفت است؛ از اين رو، قرآن در ندا و دعوت خود براى اتحاد و يگانگى و استوارى مبانى الفت و محبت، افراد جامعه با ايمان را برادر يكديگر خوانده است و براى نخستين بار در تاريخ بشرى، يك جامعه بزرگ چند صد ميليونى را برادر هم نموده و شعار آنها را جمله: «إِنّما الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» قرار داده است؛ افراد جامعه با ايمان، صميمى ترين رابطه و پيوند را دارند و آن اين كه برادر يكديگرند.
* چرا خداوند تمام افراد بشر را برادر یکدیگر قرار نداده است
شايد از خود بپرسيد كه چرا خداوند دايرۀ اين پيوند را وسيع تر نگرفته و تمام افراد بشر را برادر همديگر قرار نداده است، و پيوند برادرى را مخصوص جامعه با ايمان دانسته است؟!
ولى پاسخ اين پرسش معلوم است؛ زيرا يك توجه كوتاه كافى است كه علت اين امر را بفهميم؛ چه اين كه اخوت مذهبى يك عنوان تشريفاتى آن هم براى يك سلسله اغراض سياسى نيست تا عموم مردم را خواه ملاك برادرى در آنها باشد يا نباشد ـ برادر يكديگر قرار دهد، بلكه هدف از مطرح ساختن اين عنوان، اشاره به يك رشته تكاليف و اهداف عالى اجتماعى و اخلاقى است كه در پرتو اخوت اسلامى صورت مى گيرد، و كليۀ اين تكاليف و آثار در كتاب هاى حديث و فقه بيان شده است.
بنابراين، «تا يك وحدت فكرى و روحى و يگانگى در هدف و عقيده در كار نباشد، اتحاد و پيوستگى افراد، پايدار نخواهد بود» و اگر گروه هاى دو دل، روزى براى يك سلسله مصالح سياسى، دست اتحاد به سوى هم دراز كنند و دست همديگر را به انگيزه برادرى بفشارند، چيزى نخواهد پاييد كه ضربه هاى اختلاف فكرى و روحى و تصادم منافع و تضاد مبانى، دست ها را از هم جدا خواهد ساخت.
* اتحاد فکری و اعتقادی، ماندگار است
جامعه اى كه محور فكرى و عقيدتى نداشته باشد و به صورت دسته هاى گوناگون، بر محور افكار مختلف و متضاد دور بزند و مايۀ وحدت روحى و قدر مشترك فكرى در ميان آنها نباشد، فقط تا آن جا كه وحدت و اتحاد، ضامن منافع مادى آنهاست، مى توانند به طور موقت زندگى مسالمت آميزى داشته باشند و اگر روزى يكى از متحدان، خود را بى نياز از وحدت ببينند و خود را در صحنه زندگى پيروز تشخيص دهند، تمام پيوندهاى الفت كه جنبه سياسى داشت، مبدل به اختلاف و نفاق مى گردد.
هرگز يك فرد مسلمان، كه به خداى يگانه و روز رستاخيز، به حكومت عدل و داد و لزوم پيروى از ملكات فاضله و سجاياى انسانى، ايمان دارد، با يك فرد ملحد كه به خدا و روز بازپسين اعتقاد ندارد و مسائل اخلاقى را بازيچه گرفته و آنها را افسانه مى پندارد، نمى تواند برادر باشد.
* اتحاد در پرتو ايمان
اگر ما در هر مسأله اى از مسائل اجتماعى شك و ترديد كنيم و يا در ثبوت آن به تجربه و آزمايش و گواه نيازمند باشيم، درباره لزوم اتحاد و همبستگى اجتماع و منافع سرشار آن، شك و ترديد به خود راه نمى دهيم؛ هرگز در جهان كسى را پيدا نمى كنيم كه بگويد پراكندگى و دو دستگى، خوب و سودمند، و اتحاد و اتفاق بد و مضر است؛ زيرا كوچك ترين سودى كه از وحدت و اتفاق عايد اجتماع مى گردد، همان پيوستن نيروهاى كوچك و پراكنده به يكديگر است و در سايه چنين پيوستگى، نيروى عظيمى به وجود مى آيد كه مى تواند مبدأ تحولاتى در شؤون مختلف زندگى گردد.
* قدرت رودهای کوچک با اتصال یکدیگر
سدهاى بزرگ جهان كه به صورت درياچه هايى جلوه مى كنند، از پيوستن رودهاى كوچك به وجود مى آيد و هر يك از اين رودهاى كوچك، نه قدرت توليد برق را دارد و نه چندان به حال كشاورزى مفيد است، امّا از اجتماع اين رودهاى كوچك در يك نقطه، درياچه اى به وجود مى آيد كه قدرت توليد صدها هزار كيلو وات ساعت برق را دارد و با آن، هزاران هكتار زمين را مى توان زير كشت بُرد، اين منافع سرشار از كجا فراهم مى آيد؟ از به هم پيوستن قطرات كوچك و رودهاى ضعيف و ناچيز.
قدرت اتم براى همه روشن است. يك اتم قدرت و نيرويى ندارد و به قدرى ضعيف و ناچيز است كه حتى با قوى ترين ميكروسكوپ ها نمى توان آن را ديد، امّا از به هم پيوستن اتم هاى بى شمار، قدرتى به وجود مى آيد كه انفجار چند عدد از بمب هاى اتمى، مى تواند به تمدن و زندگى بشر در روى زمين خاتمه دهد و در مدت چند دقيقه، كرۀ زمين را به صورت توده اى از آتش و تلّى از خاكستر درآورد.
نه تنها بايد از نيروى جسمانى افراد استفاده نمود و همه را در نقطه اى متمركز ساخت، بلكه بايد هميشه به يارى تفكرى جمعى و مشورت و گردهمايى و تبادل نظر، مشكلات بزرگ را از ميان برداشت. قرآن مجيد، مشاوره و تبادل نظر را يكى از صفات برجسته افراد با ايمان مى داند و مى فرمايد: «وَالَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقامُوا الصَّلوةَ وَأَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»؛ (2) كسانى كه به نداى پروردگار خود پاسخ گفته و نماز را برپا مى دارند و امور آنان بر اساس مشورت و تبادل نظر استوار است و از آنچه به آن ها روزى داديم، انفاق مى كنند؛ و نكته اين مطلب همان است كه سراينده اشعار ياد شده نيز در دو شعر زير به آن توجه داده است:
اگر مرا و تو عقل خويش كافى بود چرا به امر خداوند، امر بر شورى است
بدين دليل «يداللّه مع الجماعة» سرود كه با جماعت، دستى قوى، يدى طولى است
* ملاك و سرچشمه اتحاد چيست؟
اكثر جامعه شناسان مى گويند: انسان يك موجود اجتماعى است و در ساختمان وجودى و آفرينش وى، تمايلات شديدى به زندگى دسته جمعى نهفته است. اكنون بايد ديد كه اين حيات اجتماعى در سايه چه عواملى تحقق مى پذيرد.
امروز گروهى از جامعه شناسان معتقدند كه عواملى همچون: «نژاد»، «زبان»، «وحدت تاريخ»، «وحدت ارضى» و «خون»، عناصر سازنده مليت و وحدت ملتهاست؛ اجتماعى كه از عناصر مزبور به وجود مى آيد، همان است كه در
علم حقوق به آن «ملت» مى گويند و در سايه يكى از اين عوامل، مى توان اجتماع واحدى ساخت كه اعضاى آن در كنار يكديگر، زندگى صميمانه اى داشته باشند.
ولى آنان از يك مطلب غفلت ورزيده اند و آن اين كه اجتماعى كه افراد آن داراى عقايد گوناگون و خواسته هاى متفاوت هستند، و هر كدام و يا هر طبقه اى براى خود «ايده» و فكرى دارند، چگونه مى توانند به صورت يك ملت واحد كه همبستگى كاملى در ميان آنها حكمفرما باشد، زندگى نمايند.
درست است كه عوامل مزبور بر اتحاد و اتفاق و همبستگى جامعه كمك مى كند، ولى تا زمانى كه يك وحدت فكرى و روحى و يگانگى در هدف و عقيده در كار نباشد، اتحاد و پيوستگى افراد، تحت اين عوامل و عناصر غير ارادى، پايدار نخواهد بود و اگر روزى براى هدف مشتركى دست اتحاد به سوى هم دراز كنند و دست همديگر را به عنوان برادرى بفشارند، پس از نيل به هدف، مدتى نخواهد پاييد كه اختلاف فكرى و روحى و اختلاف خواست ها و اراده ها، تصادم و تضاد عجيبى در ميان آنان به وجود خواهد آورد و آنها را از هم جدا خواهد ساخت.
جامعه اى كه محور فكرى و عقيدتى واحدى نداشته باشد و افراد آن به صورت دسته هاى گوناگون بر محور يك سلسله عناصر غير ارادى گرد آيند، وحدت اجتماعى آن ضمانت ندارند؛ زيرا مسير زندگى انسان را فكر و عقيده تعيين مى كند، نه عوامل غير ارادى؛ و اگر روزى در ميان يك ملت هم نژاد و هم خون و هم زبان، پيوند معنوى و اتحاد فرهنگى به وجود آيد، هرگز، ضربه اى بر اتحاد و مليت آنها وارد نمى شود.
اين جاست كه پيشوايان بزرگ بشر ـ كه از مكتب وحى، الهام مى گيرند ـ اساس مليت را «وحدت فكرى و عقيدتى» دانسته و افراد آن اجتماع را كه از نظر عقيده و طرز تفكر، وحدت نظر دارند، برادر يكديگر خوانده اند و شعار آنان را جمله «إِنّما الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» تشكيل مى دهد.
بزرگ ترين پيشواى بشر، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) در سخنان تاريخى خود، افراد اجتماع با ايمان را به سان اعضاى يك بدن انسانى دانسته است كه يك وحدت فكرى و عقيدتى همچون روح واحد بر آنها حكومت مى كند و قلوب آنان را به هم پيوند مى دهد.(3)
خلاصه، عناصر مادى بى روح مانند: نژاد، زبان، خون و... كه سازنده وحدت فكرى نبوده و الهام يافته از درون انسان نيستند، نمى توانند مبناى يك مليت و اساس يك زندگى مشترك و سازنده يك جامعه واحد ـ كه الفت و صميميت و همبستگى كامل ميان افراد آن وجود داشته باشد ـ قرار گيرند، بلكه افرادى كه در پرتو اين عناصر گرد هم آمده اند، سرانجام بر اثر تضاد افكار و اختلاف در تشخيص و تباين هدف، وحدت و اتفاق و هماهنگى خود را از دست مى دهند.
علاوه بر اين، كسانى كه مى خواهند تحت لواى اين عناصر مادى، ملت هايى بسازند، هرگز مدعى آن نيستند كه مى توان با اين عوامل همه افراد بشر را با يكديگر برادر نمود و همه جامعه را در هم ادغام كرد، بلكه مدعى آن هستند كه تحت لواى اين پديده ها، مى توان افراد زيادى را با هم پيوند داد و متحد ساخت.
اگر پيامبر عالى قدر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)دل هاى گروه هاى مختلف را به هم پيوند داد و از ملت هاى مختلف كه هر كدام داراى نژاد و زبانى خاص بودند، ملت واحد به هم پيوسته اى ساخت و آنها را برادر و برابر يكديگر قرار داد، به سبب اين بود كه توانست يك وحدت فكرى و عقيدتى در ميان آنان به وجود آورد، و مسير زندگى همه را يكسان و برابر قرار دهد و تمام «ايده ها» را به «ايده واحد» مبدل سازد.
آفرين بر همت آن اوستاد صد هزاران ذره را داد اتحاد
* داروى مؤثر
روزى كه پيامبر (ص) از طرف خداوند، مأمور ابلاغ اين حكم آسمانى گرديد، محيط مسلمانان در مدينه دچار اختلافاتى بود كه جز در سايه اتحاد و يگانگى و وحدت فكرى، بيمارىِ دو دستگى آنها بهبود پذير نبود؛ زيرا مهاجر و انصار در دو محيط گوناگون پرورش يافته و هر كدام خواهان تفوق بر ديگرى بودند؛ جمعيت انصار هم از دو طايفه تشكيل يافته بود كه ساليان درازى آتش نبرد ميان آنها شعله ور بود؛ مسلمانانى كه از نقاط دور، از حبشه و نقاط ديگر وارد سرزمين مدينه مى شدند، از نظر نژاد و زبان با اكثريت اختلاف داشتند، نيرومندترين رشته اى كه همه آنان را با آن همه اختلاف به هم پيوند داد، همان ايمان و برادرى مذهبى بود كه كينه و دشمنى و آثار اختلاف و دو دستگى را از دل آنان زدود.
روزى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در مسجد به پا خاست و رو به مسلمانان كرد و فرمود: «تَآخوا فى اللّهِ أخَوَينِ أخَوَين»؛ اى مردم! برخيزيد دو تا دو تا با يكديگر برادر شويد. سپس مسلمانان برخاستند و هر كدام با فردى كه بيشتر مورد علاقه اش بود، برادر شد، و خود پيامبر (ص)، اميرمؤمنان (ع) را برادر خود اتخاذ نمود.(4) اين گونه برادرى كه در دايره كوچك ترى صورت پذيرفت، نمونه اى كوچك از وحدت و همدلى حاكم بر جامعه اسلامى بود كه بر سر تمام افراد مسلمان سايه افكنده و همه را برادر يكديگر قرار داده بود.
مسلمانان در پرتو اين اخوت اسلامى بر تمام مشكلات پيروز شدند و تا روزى كه رشته صميميت مذهبى در ميان آنها برقرار بود، سيادت جهان را در اختيار داشتند.
* دشمنان بيدار
دشمنان بدخواه مسلمانان، همواره كوشيده اند و مى كوشند كه رشته استوار وحدت آنان را از هم بگسلند و وحدت و يگانگى آنان را از ميان ببرند و با عنوان كردن يك سلسله مسائل غير اساسى، آتش اختلاف را ميان آنها روشن سازند؛ اين امر نه تنها هدف دشمنان عصر حاضر ماست، بلكه از روزى كه اين پيوند اسلامى به وجود آمد، بدخواهان ما كوشيده اند كه بر وحدت و پيوستگى ما ضربه بزنند.
پی نوشت:
(1)- حجرات، 10.
(2)- شورى، آيه 38.
(3)- شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج1، ص 13.
(4)- سيره ابن هشام، ج1، ص 123ـ 124.
منبع: نظام اخلاقى اسلام، ص، 93-85. آیت الله العظمی سبحانی.
منبع:حوزه