کد خبر : ۷۱۸۸۸
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۹
آیت الله روح الله قرهی در جلسه اخلاق؛

بنده حقیقی به عمل صالح خود دل نمی بندد

امید - که اولیاء به پروردگار عالم امید دارند - عندالله تبارک و تعالی، این است که انسان، از صالح‌ترین عمل خود هم دل بکند.
عقیق: این که می‌گویند: «صحّت عمل دست ماست و قبولی عمل، دست پروردگار عالم است»؛ عندالاولیاء یعنی امید من فقط به خداست. امیدم این است که پروردگار عالم مرحمت کند، من هیچی ندارم. اگر پروردگار عالم مرحمت فرمود و لطف کرد، تمام است و این‌طور نیست که من تصوّر کنم به خاطر عملم بوده؛ من مأمور به تکلیف و صحّت عمل هستم. تا آن‌جایی که بتوانم، سعی می‌کنم صحیح انجام بدهم که تازه خیلی‌ها را هم معلوم نیست صحیح انجام بدهم، امّا باید سعی کنیم که عملمان را صحیح انجام دهیم که این، صحّت عمل است. پس صحّت عمل تا آن‌جایی که می‌توانیم، دست خودمان است. امّا رجاء یعنی این که باور کنم دیگر همه چیز دست خداست، امید دارم او قبول کند.  امّا آن کسی که می‌گوید: حالا من که این عمل را انجام دادم، مگر می‌شود که خدا قبول نکند؟! این «مگر می‌شود»، اگر از این باب باشد که خدا، ارحم الرّاحمین است، بله؛ امّا اگر منظورش این است که بالاخره من نسبت به کسی که یک رکعت هم نماز نخوانده، اعمالی انجام دادم. باید به چنین کسی گفت: از کجا معلوم آن نمازی که خواندیم، قبول باشد؟! قبول شدن باید باید امضاء شود. پس معلوم می‌شود امید - که اولیاء به پروردگار عالم امید دارند - عندالله تبارک و تعالی، این است که انسان، از صالح‌ترین عمل خود هم دل بکند. خودش که نباید بگوید، امّا اگر دیگران هم بگویند: این، عمل تو صالح است؛ بگوید: معلوم نیست، خدا می‌داند. "

سیصد و سی ونهمین جلسه درس اخلاق  آیت‌الله قرهی با موضوع خطورات و مراقبه  و با طرح این پرسش که ذکر هر یک از اعضاء و جوارح برای رسیدن به یاد همیشگی خدا و خطورات ملکی و ربّانی چیست؟ در محل مهدیه القائم المنتظر(عج)  برگزار شد. آنچه در ادامه می آید گزارش بخش اول این نشست است که در ادامه می آید.

برای خطورات الهی، همه اعضاء و جوارح باید ذکر الله گردد

تا انسان، در فکر و ذکر پروردگار عالم نباشد، دنیا و مافیها حتماً جلوه دارد. وقتی دنیا و مافیهایش برای انسان، جلوه کرد؛ طبعاً دیگر اصلاً از حقایق چیزی نمی‌فهمد؛ چون تمام وجودش، دنیا می‌شود. این‌جاست که دائم خطورات نفسانی و شیطانی برای او هست. یعنی این‌طور نیست که بگوییم: یک لحظه می‌شود، بلکه دائم می‌شود. می‌خوابد، بلند می‌شود، فکر می‌کند، تمام فکر و ذکرش، دنیا می‌شود. لذا اعضاء و جوارحش هم در یاد دنیا هستند. امّا اگر بخواهد خطوراتش الهی شود، راهش فقط یک مورد است و آن، این که ذکرش، الهی شود. ذکر هم همان‌طور که بیان کردیم، فقط به لسان نیست. ذکر حتّی به فکر هم نیست، بلکه ذکر به همه اعضاء و جوارح است. یعنی همه اعضاء و جوارحش باید ذکر الله گردد.

لذا روایت شریفه‌ای را در همین زمینه از حضرت باقر العلوم صلوات اللّه و سلامه عليهبیان کردیم که چقدر زیبا بیان فرمودند: «وَ ذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ وَ ذِكْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ- وَ ذِكْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ وَ ذِكْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِيمُ وَ الْحَيَاءُ وَ ذِكْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِيمُ وَ الرِّضَا وَ ذِكْرُ السِّرِّ الرُّؤْيَةُ وَ اللِّقَاء».

«وَ ذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ»، بیان کردیم: حمد که ذکر لسان است، باید طوری باشد که از اعضاء و جوارح به لسان جاری شود.

پیمودن راه حق، رنج ها دارد

«وَ ذِكْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ»، ذکر نفس هم جهد و تلاش و مجاهدت است. اصلاً جهاد اکبر برای همین است، انسان باید دائم جهاد کند. مورد بعدی هم تحمّل رنج است. بالاخره انسان در این راه مبارزه با نفس، گرفتار می‌شود و مشکلاتی برای او، پیش می‌آید، حتّی گاهی خسته می‌شود؛ پس باید خیلی مواظب بود که رنج‌های این راه را تحمّل کند.

مثلاً گاهی پیش می‌آید وسایل ازدواج برای جوانی تأمین نمی‌شود، فرمودند: در این حال، روزه بگیر. به هر حال باید چشمش را کنترل کند که آن هم در این جلواتی که امروزه وجود دارد، بسیار سخت است. امروز با قدیم فرق می‌کند، زنان و دختران مع‌الأسف با وضعیّت بدی در جامعه حضور دارند. گرچه مژده هم دادند و گفتند: اگر کسی توانست مبارزه کند (برای همین است که گفتند رنج و سختی دارد و اوّلش باید تحمّل کنی)، آن‌وقت دریچه‌هایی برای او باز می‌شود که غوغاست. در همین دنیای مادّی که نه تنها چیزی نمی‌بینند، بلکه دیدن اولیاء خدا (آن عرفایی که لب به سخن نمی‌گشودند، نه آن‌هایی که اهل دکّان و بازار هستند) را هم انکار می‌کنند، آن‌ها هم چیزهایی را می‌بینند که دیگران نمی‌بینند و باورشان بعضاً برای انسان غیرممکن است. البته کسانی که نمی‌بینند؛ چون خودشان نرسیدند، از طرفی هم حقّ دارند که باور نکنند.

خوف و رجای حقیقی چیست؟

بعد فرمودند: «وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ»، بیان کردیم: خوف حقیقی این است که از خدا دور شود. البته آن خوف هم هست که انسان بترسد به عذاب دچار شود. امّا حقیقتش عندالاولیاء این است که انسان، از ذوالجلال و الاکرام دور شود. لذا اولیاء خدا دائم این دو حالت خوف و رجا را دارند. یعنی از یک طرف می‌ترسند از این که نکند از مراحم ذوالجلال و الاکرام دور شوند و از یک طرف هم همیشه به لطف خدا(نه به عملشان) امید دارند. به عملشان، ولو صالح‌ترینش، هیچ موقع اعتماد ندارند.

وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمودند: «لا عمل إلّا بصدق و لا صدق إلّا بتوکّل و لا توکّل إلّا تفویض الأمر إلی اللّه تبارک و تعالی»، هیچ عملی نیست مگر درستش باشد و هیچ عمل درستی هم نیست، إلّا به این که توکّل به خدا کنیم؛ یعنی نگوییم: این عمل من است. هیچ توکّلی هم نیست إلّا به این که انسان، امورش را به خدا بسپارد؛ یعنی کار خود را انجام بدهد و مابقی را به دست پروردگار عالم بسپارد، «أُفَوِّضُ أمْرِى إلَي اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ».

پس اولیاء خدا این حال خوفی و رجائی را که دارند، دائمی است. یعنی یک لحظه هم به عملشان، دل نمی‌بندند و امید به خدا دارند. اعمال را حسب وظیفه انجام می‌دهند، امّا آن‌ها را به پروردگار عالم می‌سپارند و به لطف خدا امید دارند، حتّی یک لحظه هم نمی‌گویند: این عمل من ... .

امید به پروردگار یعنی انسان از عمل صالح خود دل بکَند

لذا این که می‌گویند: «صحّت عمل دست ماست و قبولی عمل، دست پروردگار عالم است»؛ عندالاولیاء یعنی امید من فقط به خداست. امیدم این است که پروردگار عالم مرحمت کند، من هیچی ندارم. اگر پروردگار عالم مرحمت فرمود و لطف کرد، تمام است و این‌طور نیست که من تصوّر کنم به خاطر عملم بوده؛ من مأمور به تکلیف و صحّت عمل هستم. تا آن‌جایی که بتوانم، سعی می‌کنم صحیح انجام بدهم که تازه خیلی‌ها را هم معلوم نیست صحیح انجام بدهم، امّا باید سعی کنیم که عملمان را صحیح انجام دهیم که این، صحّت عمل است. پس صحّت عمل تا آن‌جایی که می‌توانیم، دست خودمان است. امّا رجاء یعنی این که باور کنم دیگر همه چیز دست خداست، امید دارم او قبول کند.

امّا آن کسی که می‌گوید: حالا من که این عمل را انجام دادم، مگر می‌شود که خدا قبول نکند؟! این «مگر می‌شود»، اگر از این باب باشد که خدا، ارحم الرّاحمین است، بله؛ امّا اگر منظورش این است که بالاخره من نسبت به کسی که یک رکعت هم نماز نخوانده، اعمالی انجام دادم. باید به چنین کسی گفت: از کجا معلوم آن نمازی که خواندیم، قبول باشد؟! قبول شدن باید باید امضاء شود.

پس معلوم می‌شود امید - که اولیاء به پروردگار عالم امید دارند - عندالله تبارک و تعالی، این است که انسان، از صالح‌ترین عمل خود هم دل بکند. خودش که نباید بگوید، امّا اگر دیگران هم بگویند: این، عمل تو صالح است؛ بگوید: معلوم نیست، خدا می‌داند.

بنده حقیقی به عمل خود دل نمی بندد

حتّی اگر خودش هم احساس می‌کند که این عمل را با خلوص نیّت انجام داد و یک لحظه هم کسی در آن نیست و فقط خدا را دیده است، برای خدا حرف زده، برای خدا داد زده، برای خدا سکوت کرده، برای خدا انفاق کرده، برای خدا جهاد کرده، حتّی برای خدا جهاد با نفس کرده و ...، امّا همان موقع هم نباید دل ببندد. رجاء یعنی همین که امید داشته باشم که پروردگار عالم عملم را بپذیرد. او هم دیگر خودش بلد است، مضاعف می‌کند، چندین برابر می‌کند و ... . پس من نباید دل ببندم، او، اکرم الاکرمین است. وقتی ذوالجلال و الاکرام، اکرم الاکرمین است؛ طبعاً دیگر کسی نباید نگاه به عمل خودش داشته باشد. مگر عمل ما در مقابل کرامت ذوالجلال و الاکرام، چقدر ارزش دارد؟! لذا وقتی دل به کرامت او بستی؛ او هم عیار این را بالا می‌برد.

کدام افراد حتّی اگر نزد حکیم هم بروند، از حکمت، نفعی نمی‌برند؟

امّا در ادامه فرمودند: «وَ ذِكْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ». در جلسه گذشته بیان کردیم: برای ورود قلب به صدق و صفا، هیچ راهی نیست، مگر این که انسان، هر چه را غیر خداست، بر خود حرام کند. یعنی از این‌جا به بعد تازه کار شروع می‌شود. وقتی قلب، حرم الهی است؛ جز خدا هم هیچ چیزی نباید در آن باشد و باید همه چیز را از این قلب بیرون بریزد.

آن کسی که این قلب را از شهوات خالی نکند، به ملکوت راه نمی‌یابد که بیان کردیم: پیامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: «حَرَامٌ عَلَى كُلِّ قَلْبٍ عُزِّيَ بِالشَّهَوَاتِ أَنْ يَجُولَ فِي مَلَكُوتِ‏ السَّمَاوَات‏»، بر آن دلی که به شهوات، خو گرفته است؛ حرام است که در ملکوت آسمان‌ها گردش کند.

معلوم می‌شود که وقتی قلب، حرم الله شد، اوّلین کاری که می‌کند، این است: انسان را از مادّیات می‌کَند و به سمت ملکوت می‌برد. لذا فرمود: اگر قلبی با شهوات آرام شده باشد، نمی‌تواند.

کما این که بیان کردیم، مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیّ بن‌أبی‌طالب صلوات اللّه و سلامه عليه فرمودند: «حَرامٌ على كُلِّ عَقلٍ مَعلولٍ بِالشَّهوَةِ أن يَنتَفِعَ بِالحِكمَةِ»، بهر‌ه‌مندی از حکمت - که توضیح دادیم فوق علم است - بر هر قلبی که مریض و گرفتار شهوت شده باشد، حرام است. چنین کسی قادر نیست که دیگر حکمت به دست آورد، ولو به این که برود عرفان هم بخواند! با الفاظ نمی‌شود کاری کرد، قلب مهم است. حتّی برود حکمت هم بخواند، تا قلبش به حکمت آشنا نشود، افکارش هم حکمتیّه و افکار حکیمان الهی نخواهد شد. چه زمانی این‌طور می‌شود؟ آن موقعی که قلب انسان به شهوات گرفتار نباشد. اگر به شهوات گرفتار شد، معلوم است که نمی‌تواند. حتّی عندالحکیم هم برود هیچ چیزی عایدش نمی‌شود.

فرمودند: «هَلَكَ مَن لَيسَ لَهُ حكيمٌ يُرشِدُهُ»، نفرمودند: «هَلَكَ مَن لَيسَ لَهُ عالم يُرشِدُهُ»، امّا وقتی دنیا و مافیها درون این قلب باشد، ولو عندالحکیم هم برود، فایده‌ای برای او نخواهد داشت. البته حکیم، فیض می‌رساند و این، قاعده است، امّا باید ظرف وجودی من و تو هم قابلیّت این دریافت حکمت را داشته باشد. اگر این قابلیّت را نداشته باشد، محال است و اصلاً نمی‌تواند ورود پیدا کند.

شهوات رنگارنگ هستند و از هر دری وارد می شوند

دیگر بالاتر از پیامبر عظیم‌الشّأن صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، آن شمس نبوّت؟! مگر کنار ایشان نبودند؟! از حکمت نبوی، نعوذبالله چیزی کاسته شده است؟! پیامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، حکیم مطلق و طبیب دوّار است، امّا چرا برخی کنار پیامبر نه تنها بهره‌ای نبردند، بلکه برعکس هم شد، طوری که سقیفه را درست کردند و انحرافی به وجود آوردند که تا به حال هم موجود است. چرا؟ وقتی امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) می‌فرمایند: هر قلبی به شهوات گرفتار شد، حرام است که از حکمت بهره ببرد، همین است.

همان‌طور هم که بیان شد، شهوت، فقط شهوت جنسی نیست، بلکه شهوت قدرت، عنوان، ریاست و ... هم داریم. لذا برخی از بزرگان در این زمینه‌ها خیلی احتیاط می‌کردند. آیت‌الله انصاری قمی که از منبری‌های بزرگ بود و در زمان آیت‌الله بروجردی در محضر ایشان منبر می‌رفت، بسیار متبحّر و حدیث‌شناس قوی‌ و ملّا بود. گاهی یک ساعت و نیم، دو ساعت منبر می‌رفت، امّا مباحثش، پر از مطلب بود و خسته‌کننده هم نبود.

ایشان یک موقعی به آقا گفته بود: آقا! من دیگر نمی‌خواهم منبر بروم. آقا فرموده بودند: چطور؟! گفته بود: آقا! می‌ترسم. آقا پرسیده بودند: چرا؟! گفته بود: آقا! آرام آرام احساس می‌کند که نکند شهوت سخن دارم! - مردان خدا این‌قدر مراقب هستند - آقا فرموده بودند: هر موقعی که چنین احساسی کردی، به خودت بگو: دیگر منبر نمی‌روم. امّا از آن طرف، بلافاصله بگو: بروجردی امر کرده بروم، پس برو. یعنی وقتی گفتی: نمی‌خواهم بروم، بعد شهوتت را کوبیدی، امّا از آن طرف هم به عنوان امر برو.

لذا مولی‌الموالی صلوات اللّه و سلامه عليه هم شهوت نفرمود، بلکه فرمود: شهوات! پس شهوت انواع مختلفی دارد و وقتی هم بیاید، قلب را در غل و زنجیر می‌اندازد. پس وقتی انسان گرفتار شود، از حکیم چیزی برداشت نمی‌کند. لذا حضرت فرمودند: «حَرامٌ على كُلِّ عَقلٍ مَعلولٍ بِالشَّهوَةِ أن يَنتَفِعَ بِالحِكمَةِ». لذا قلبی که به شهوت، اسیر شد، از حکمت نفعی نمی‌برد، ولو پیش حکیم برود؛ چون برایش حرام می‌شود. لذا گاهی هم که متوجّه نمی‌شوند، حکمت اولیاء خدا را به سخره می‌گیرند.

وقتی ما از قم می‌آمدیم و به محضر آن کنز خفیّ الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) می‌رفتیم، عدّه‌ای از دوستان ما شنیده بودند و یک مرتبه گفتند: می‌شود ما هم با شما بیاییم؟ من هم بدون این که به آقا بگویم، آن‌ها را به محضرشان بردم. خدمت آقا رفتیم، سلام و علیکی کردند، امّا آقا هیچ چیزی نگفتند. گفتند: آقا! یک نصحیتی کنید. آقا هم با همان لهجه خودشان فرمودند: بهترین نصحیت همین است که گناه نکنید، عملتان را هم انجام دهید و فکرتان را درست کنید. بعد هم سرشان را پایین گرفتند. یک چای هم خوردیم و دیدیم آقا هیچ نمی‌گویند. تا گفتند: آقا! اجازه می‌دهید برویم. سریع فرمودند: بله، بروید.

وقتی برگشتیم، من خیلی ناراحت شدم که چرا برخورد ایشان این‌گونه بود. آن‌ها با آب و تابی از قم آمده بودند آقا را ببینند، امّا آقا این‌طور برخورد کردند. بعد از مدّتی این‌ها من را در قم دیدند و یکی از آن‌ها گفت: ببین ما آن روز نگفتیم، امّا برای این که غیبت نشود، به تو می‌گوییم. ما گفتیم: قرهی، بیکار است، از این‌جا بلند می‌شود برود یک افغانی را ببیند!

این‌جا بود که فهمیدم قضیّه چه بوده. چون وقتی هم که خدمت آقا رفتم، بدون این که خودم چیزی بگویم، فرمودند: شما برای چه این‌ها را می‌آورید؟! بعضی‌ها ما را قبول ندارند. بعد هم فرمودند: آقا! زمینه می‌خواهد، اجبار نیست.

لذا گاهی انسان عندالحکیم می‌رود، امّا چیزی هم عایدش نمی‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: نفع بردن از حکمت بر قلبی که مریض است و گرفتار شهوات شده، حرام است. این یک مطلب بسیار مهم است.

شیفته‌ شهوات شدن و دوری همیشگی از ورع!

یا باز پیامبر اکرم، محمّد مصطفی صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: «حَرامٌ على كُلِّ قَلبٍ مُتَوَلِّهٍ بِالشَّهَواتِ أن يَسكُنَهُ الوَرَعُ»، بر هر دلی که شیفته‌ی شهوات شود و از شهوات، خوشش بیاید؛ حرام است که پارسایی و ورع در او، سکنی گزیند.

شاید یک معنی «‌ مُتَوَلِّهٍ بِالشَّهَواتِ» این است که یک موقعی انسان نمی‌تواند و دستش به شهوات نمی‌رسد، امّا دوست دارد. دستش به آن مال‌های آن‌چنانی نمی‌رسد که اختلاس کند، امّا بدش هم نمیآید که اگر یک زمانی، امکانش بود، چنین کاری انجام دهد. الآن به تعبیر عامیانه دستش به گوشت نمی‌رسد و می‌گوید: بو می‌دهد، امّا اگر نعوذبالله به آن‌جا رسید، گرفتار، بیچاره و بدبخت می‌شود که خدا نیاورد. لذا دعا کنید اگر بناست یک مقام، پست، مدیریت، پول، کاسبی، تجارت و ... ما را دگرگون کند، خدا اصلاً آن را نیاورد.

من نمی‌خواهم سیاسی صحبت کنم، گرچه بارها عرض کردم: سیاست ما، عین دیانت ماست، امّا بعضی‌ها در خاطرات خودشان هم هست که نوشتند: بعضی‌ها اگر پیروز نشوند، می‌گویند: تقلّب شده و این‌ها اشتباه می‌کنند، ولی حالا خودشان این‌طوری شدند. چرا؟  برای این که مزّه ریاست زیر زبانشان رفته و دلشان می‌خواهد همیشه رئیس باشند. این همیشه رئیس بودن، این شهوت ریاست هم انسان را گرفتار می‌کند.

حاج آقا فلسفی از شهوت محراب می گفتند

خدا حاج آقا فلسفی اعلي اللّه مقامه الشّريف را رحمت کند، یک موقعی در جمع آقایان روحانی بودند، گفتند: شاید پیش بیاید که شما بخواهی به حجّ بروی که یک ماه و اندی هم طول می‌کشد، حالا باید یک روحانی به جای خودت در مسجد بگذاری که تا تو برمی‌گردی، امور مسجد و نماز را انجام دهد. امّا می‌ترسی که بیایی ببینی جایت را گرفته است. برای همین یک مکلّا را می‌گذاری و عبایی روی دوشش می‌اندازی و می‌گویی: شما نماز را بخوان. ایشان فرمودند: به این، اگر نعوذبالله چیزهای دیگر پشت آن نباشد، شهوت محراب می‌گویند که انسان را گرفتار می‌کند.

پس شهوت همه جوره هست و کسی که به آن، گرفتار شد، دیگر ورع در قلبش نیست و نمی‌تواند حکمت پیدا کند، حتّی اگر کنار حکیم هم برود، حکمت گیرش نمی‌آید.


منبع:شبستان


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین