۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۱۸
عقدۀ حقارت جوانان
آنان كه از عقده حقارت يا احساس حقارت رنج مي برند، بايد درست بينديشند و براي جبران حقارت خود چاره جوييِ عاقلانه نمايند و از راه صحيح، خويشتن را از نقص و پستي رهايي بخشند و در خانواده و اجتماع كسب شخصيت و محبوبيت كنند.
مثلا، نقص عضوي، يكي از علل اساسي عقده حقارت است؛ كساني كه از كودكي گرفتار آن بوده يا بعداً دچار آن شده اند، وقتي به جواني مي رسند، از وجود آن نقيصه در رنج و عذاب اند و همواره در خود احساس حقارت مي كنند.
نقص بدني شامل خيلي چيزها مي شود. از يك خال يا لكه كوچكي كه در صورت يك دختر زيبايي باشد تا كجي استخوان پا يا ستون فقرات و غيره. تمام اين ها و نواقص مشابه آن ها مي توانند انسان را از اول تا آخر عمر زير فشار عقده حقارت، شكنجه دهند و حتي كار را به ديوانگي و جنون يا انتحار بكشانند.
كودكي كه ضعيف است يا نقص بدني دارد، نمي تواند از خود دفاع كند و مجبور است پيوسته تمسخر و سرزنش هم بازي هاي سالم خود را تحمل نمايد. تنها عكس العمل او اين است كه فقط به روي خودش نياورد. ولي همين خودخوري و سركوبي غرور و احساسات است كه مقدمه بدبختي هاي بعدي و ناراحتي هاي فكريِ او مي شود.
احساسات جريحه دار، وقتي كه به وسيله اي التيام نيافت، به ضمير ناآگاه مي خزد و تمام انرژي هاي سركوفته را دور خود جمع كرده و مايۀ تباهي انديشه و اختلال فكر مي گردد.
دنياي امروز، با پيشرفت هاي عظيمي كه در رشته هاي مختلف جراحي نصيبش شده، قادر است قسمتي از عيوب و نقايص عضوي را برطرف سازد. اين قبيل جوانان در درجه اول بايد از روش هاي علمي و فني استفاده كنند و خود را در اختيار كارشناسان متخصص بگذارند تا اگر ميسر باشد، نقص بدني خويش را اصلاح كنند و عقدۀ دروني خود را بگشايند.
در صورتي كه عيب عضوي آن ها با وسايل علمي قابل اصلاح نباشد، مي توانند از قابليت هاي دروني خود بهره برداري نمايند و براي چاره جويي، بعضي از استعدادهاي باطني خويش را به فعليت بياورند و بدين وسيله نقص عضو خود را جبران نمايند.
* جبران نقايص
چه بسيار افرادي كه به كوري يا كري يا لنگي يا ديگر عوارضي نظاير اين ها مبتلا بودند و نقص عضوي نتوانست آنان را مأيوس كند؛ به سعي و كوشش پرداختند و با استفاده از استعدادهاي خود مدارج كمال را پيمودند و بدين وسيله نقص خويش را جبران كردند و از احترام و تكريم همگان برخوردار شدند.
* سوء تربيت و حقارت
يكي ديگر از علل حقارت، سوء تربيت دوران كودكي است. كساني كه در طفوليت بر اثر سختگيري و خشونت پدر و مادر، مقهور و خودباخته بار آمده اند، يا به سبب محبت هاي افراطي والدين، لوس و از خود راضي پرورش يافته اند، و در جواني گرفتار عقده حقارت اند و قادر نيستند به شايستگي با مردم بياميزند و در فعاليت هاي اجتماعي با آنان سازش نمايند؛ اينان اگر بخواهند، مي توانند با ارادۀ جدي و تصميم قاطع خود را اصلاح كنند و تمام صفات ناپسندي را كه بر اثر تربيت بد پدر و مادر در نهادشان مستقر شده واپس زنند و صفات پسنديده اي را جايگزين آن ها نمايند و بدين وسيله حقارت خويش را جبران كنند و از احساس پستي و خواري رهايي يابند.
* حقارت موهوم
يكي از مسائلي كه در بحث حقارت لازم است مورد بررسي واقع شود اين است كه بسياري از جوانان و بزرگسالان، حقارت واقعي را از حقارت موهوم تميز نمي دهند و بر اثر عدم توجه به واقعيت هاي طبيعي و ناآگاهي از حالات رواني انسان ها در سنين مختلف، خود را ضعيف و حقير مي پندارند و هر يك به نوعي در خود احساس نقص و كمبود مي كنند و براي پوشاندن ضعف تخيلي و جبران حقارت موهوم خويش به كارهاي تند و خشن دست مي زنند. همين امر، جوانان و بزرگسالان را روي در روي هم قرار مي دهد و آنان را به ستيزه جويي و ناسازگاري وا مي دارد.
* جوانان و احساس حقارت
جوانان نوخاسته و تازه بالغ، از دو جهت خود را ضيعف مي بينند و در خويشتن احساس حقارت مي كنند. يكي از خاطرات ناتواني ايام گذشته و ديگري از تزلزل و اضطراب نسبت به آينده.
اول. دختران و پسران جواني كه تازه دوران كودكي را پشت سر گذارده و به منزل شباب قدم نهاده اند، تشنه قدرت و نيرومندي هستند، زيرا هنوز ضعف ايام طفوليت را از ياد نبرده اند. به خاطر دارند كه تا ديروز طفل بودند و از خود استقلال و شخصيتي نداشتند. اينك كه جوان و نيرومند شده اند، از خاطره ضعف و رنج آور دوران كودكي متأثرند و در خود احساس حقارت مي كنند و مي خواهند اين نقيصه هر چه زودتر جبران شود تا بتوانند مستقلاً اظهار وجود نمايند و توانايي خود را به دیگران بقبولانند.
آدلر، تشخص طلبي را واكنشي در برابر احساس حقارت واقعي يا خيالي يا جبران آن مي داند. او مي گويد: «نوعي حقارت و كهتري دامنگير همه هست و آن اين كه همه، روزي بچه بوده اند و در كودك حس حقارت بر سه تجربه متقارن مبتني است؛
نخست احساس ناتواني؛
دوم احساس ضعيف تر بودن از بزرگسالان؛
سوم احساس وابستگي به بزرگسالان.
هر كودكي، مي خواهد آدم بزرگي باشد و در راه برتري مي كوشد تا بر احساس كم و كاستي خود فائق آيد».
* آرزوي قدرت
اثبات وجود در جوانان، مبيّن پيشرفت نيروي بدني و فكري در آخرين دورۀ رشد است و در عين حال، عكس العمل آرزوي قدرت در مقابل احساس زيردستي است كه نسبت به اشخاص بالغ و نسل پيش از خود مشاهده مي نمايند.
جوانان فهميده و دانا، ضعف ايام كودكي را از سُنن الهي در نظام آفرينش مي دانند و هرگز از يادآوري آن احساس حقارت نمي كنند تا بخواهند با كارهاي ناروا، از خود عكس العمل نشان دهند و با تفوّق طلبي، آن را جبران نمايند. اينان از بزرگسالان تنها يك توقع صحيح و عاقلانه دارند و آن اين كه استقلال و شخصيتشان را محترم شمارند و آنان را به چشم كودكي نگاه كنند.
* عكس العمل حقارت
جوانان نادان و غيرمتوجه، از يادآوري ضعف ايام كودكي رنج مي برند و آن را يك حقارت واقعي تلقي مي كنند و براي اين كه آن را جبران نمايند و خود را بزرگ و نيرومند نشان دهند به اعمال خشن و ناروا دست مي زنند و اين كار را از محيط خانه آغاز مي كنند. در پاره اي از مواقع، با پدر و مادر به سختي مخالف مي كنند و از دستورشان سرباز مي زنند؛ پدربزرگ و مادربزرگ را به باد مسخره مي گيرند؛ به اطفال خانواده امر و نهي مي كنند و گاهي آنان را مي زنند؛ در غذا و لباس بهانه جويي مي كنند؛ فرياد کشیده و عربده مي زنند تا اهل خانه را به خود متوجه كنند و آنان را مرعوب خويش سازند. اين كارها عكس العمل حقارت موهومي است كه آنان از دوران كودكيِ خود به خاطر دارند.
هدف اين جوانان در اعمال تند و نادرستي كه مرتكب مي شوند آن است كه خود را بنمايانند؛ اظهار وجود كنند؛ شخصيت خويش را اثبات نمايند؛ اعضاي خانواده را از قدرت و نيرومندي خود آگاه سازند و به همه بفهمانند كه ما كودك ديروز نيستيم، دوره ضعف ما سپري شده و اكنون روز توانايي و برتري ماست.
* نگراني از آينده
ضعف و حقارت ديگري كه جوانان در ضمير خود احساس مي كنند، نگراني و تزلزلي است كه نسبت به آينده خويش دارند. جوانان به كشش طبيعي، عاشق آزادي و استقلال اند. آن ها مي خواهند هر چه زودتر خود را از قيد وابستگي پدر و مادر برهانند و از طفيلي گري خلاص شوند، ولي اعتماد به نفس ندارند و خود را از راهنمايي و حمايت والدين بي نياز نمي بينند و همين احساس ضعف و نيازمندي، آنان را به عكس العمل هاي نامطلوب وا مي دارد.
براي جوانان، زمان بلوغ، زمانِ پرواز از آشيانه هاست. زماني است كه مي توانند تنها و آزاد به سوي انجمن ها و مجامع جوانان بگريزند، در حالي كه هنوز از جدايي و تنهايي وحشت دارند. همين تفاوت بين خواسته ها و قدرت آن ها سبب مي شود كه جوانان غالباً رفتاري زننده و ناموزون پيدا كنند.
* حركات بچه گانه
بعضي از جواناني كه به دنبال آزادي و استقلال مي روند و آرزوي جدايي از پدر و مادر در دل مي پرورند، هر چه ناتوان تر مي شوند، از اين تنهايي بيشتر مي ترسند و نسبت به والدين خشن تر و گستاخ تر مي گردند.
از اين رو بيشتر به حركات بچه گانه دست مي زنند. پسري كه فحش مي دهد؛ خشونت مي كند؛ در را به هم مي كوبد؛ سر ميز غذا دير حاضر مي شود و به طور كلي غيرقابل تحمل است؛ مسلّماً بر اثر بلاتكليفي شديد روحي است. او استقلال مي طلبد و در عين حال از آزادي مي ترسد و به علت عقده هاي روانيِ ناشي از آن است كه ستيزه جويي مي كند.
اين قبيل جوانان اگر از كارهاي زننده و ناروا بپرهيزند، به شخصيت و محبوبيت خود آسيب نرسانند، و حدود و حقوق پدر و مادر را محترم شمارند، مي توانند با راهنمايي و كمك آنان، مشكلات خويش را حل كنند و به آساني نقايص خود را جبران نمايند و در پرتو سازگاري و حُسن تفاهم خانوادگي، راه ترقي و استقلال را با سرعت بپيمايند و آينده پرفروغ و درخشاني را براي خود پايه گذاري كنند.
پی نوشت:
بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین فلسفی
منبع:حوزه