کد خبر : ۷۰۶۷۰
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۶

حکایت؛ داستان عجیب دو دختر روزه دار

به آن كسى كه جانم در دست اوست اگر اين گناه غيبت بر آنان باقى مانده بود اهل آتش بودند
عقیق:انس بن مالك مى‏ گويد: روزى رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله امر به روزه فرمود و دستور داد كسى بدون اجازه من افطار نكند. مردم روزه گرفتند، چون غروب شد هر روزه‏ دارى براى اجازه افطار به محضر آن جناب آمد و آن حضرت اجازه افطار داد.

در آن وقت مردى آمد و عرضه داشت: دو دختر دارم تاكنون افطار نكرده ‏اند و از آمدن به محضر شما حيا مى ‏كنند اجازه دهيد هر دو افطار نمايند؟ حضرت جواب نداد، آن مرد گفته ‏اش را تكرار كرد، حضرت پاسخ نگفت.

چون بار سوم گفتارش را تكرار كرد، حضرت فرمود: روزه نبودند، چگونه روزه بودند در حالى كه گوشت مردم را خورده‏ اند، به خانه برو و به هر دو بگو استفراغ كنند، آن مرد به خانه رفت و دستور استفراغ داد، آن دو استفراغ كردند در حالى كه از دهان هر يك قطعه ‏اى از خون بسته بيرون آمد، آن مرد در حال تعجب به محضر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آمد و داستان را گفت، حضرت فرمود: به آن كسى كه جانم در دست اوست اگر اين گناه غيبت بر آنان باقى مانده بود اهل آتش بودند!


پی نوشت:

برگرفته از کتاب حکایت های عبرت اموز استاد حسین انصاریان

منبع:جام


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین