۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۱۷
در آن وقت مردى آمد و عرضه داشت: دو دختر دارم تاكنون افطار نكرده اند و از آمدن به محضر شما حيا مى كنند اجازه دهيد هر دو افطار نمايند؟ حضرت جواب نداد، آن مرد گفته اش را تكرار كرد، حضرت پاسخ نگفت.
چون بار سوم گفتارش را تكرار كرد، حضرت فرمود: روزه نبودند، چگونه روزه بودند در حالى كه گوشت مردم را خورده اند، به خانه برو و به هر دو بگو استفراغ كنند، آن مرد به خانه رفت و دستور استفراغ داد، آن دو استفراغ كردند در حالى كه از دهان هر يك قطعه اى از خون بسته بيرون آمد، آن مرد در حال تعجب به محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و داستان را گفت، حضرت فرمود: به آن كسى كه جانم در دست اوست اگر اين گناه غيبت بر آنان باقى مانده بود اهل آتش بودند!
پی نوشت:
برگرفته از کتاب حکایت های عبرت اموز استاد حسین انصاریان
منبع:جام