آیت الله جاودان در جلسه درس اخلاق:
اگر زن و فرزندت از تو خونجگر باشند، باور کن که خونجگر میشوی
یک عالم بزرگی در تهران بود که در مسجد سید عزیزالله نماز میخواند به نام حاج آقا یحیی،مرد بزرگی بود. خدمت ایشان بودم، و در راه با هم صحبت میکردیم، یک مسئلهای صحبت شد، من به ایشان عرض کردم که شاید فلانی این کار را کرده باشد، ایشان فرمودند غیبت کردی.
عقیق: جلسه درس اخلاق آیت الله جاودان هر هفته در حسینیه شیخ مرتضی زاهد برگزار میشود.أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّینآدم یک مجموعهی ارتباطات دارد؛ ارتباطی با خودش دارد، یعنی کارهایی در رابطه با خودش انجام میدهد، مثلا وقتی من غذا میخورم بخاطر شما که نمیخورم، به خاطر خودم میخورم. یک ارتباطاتی با خانوادهاش دارد، اگر کسی زن و فرزند دارد با زن و فرزند خودش، اگر او خودش فرزند هست با پدر و مادر خودش و اگر هر دوِ اینها هست که با هردو ارتباط دارد. یک ارتباطاتی هم با جامعهی خودش دارد، با ساکنان جامعهای که در آن زندگی میکند. اینها باید درست باشد؛ من ارتباطم با خودم باید درست باشد، اگر دروغ گفتم، گویی دارم یک خنجر به خودم میزنم. قرآن دارد که کسیکه مثلا علیه کسانی دارد دروغ میگوید، تهمت میزند، مثلا توطئه میکند و... این آدم دارد اول خودش را میزند، من دارم دیگران را میزنم اما دارم خودزنی میکنم، هرچه بدتر آنها را میزنم، به خودم بدتر ضربه میزنم. فرض ندارد که من علیه شما دارم کار میکنم و برای خودم هیچ نوع ضرری ندارد، این نمیشود، مهم این است که اول به خودم ضرر میزنم بعد به دیگری. برای مثال من یک شمشیر به ظلم علیه شما کشیدهام ، این شمشیر قبل از اینکه به شما بخورد به خودم میخورد، به جانم خورده است درواقع، بدنم ممکن است سالم باشد؛ اما گویی من جان خودم را دو نیمه کردهام. حالا مهم این هست که من نمیفهمم، اگر به خودم ضرر زدم نمیفهمم، آن فهم یک چیز ممتاز و یک نعمت بزرگی است که خدای متعال به هرکسی نمیدهد. آن فهمی که من اگر یک کاری کردم به ضرر خودم دارد تمام میشود این را هرکسی ندارد.حاج آقای حق شناس میفرمودند: یک عالم بزرگی در تهران بود که در مسجد سید عزیزالله نماز میخواند به نام حاج آقا یحیی، خیلی مرد بزرگی بود. خدمت ایشان بودم، و در راه با هم صحبت میکردیم، یک مسئلهای صحبت شد، من به ایشان عرض کردم که شاید فلانی این کار را کرده باشد، ایشان فرمودند غیبت کردی. همان لحظه من احساس کردم، یک حسّ درونی به من نشان داد که من گناه کردهام. من 10 تا غیبت میکنم، 10 تا دروغ میگویم فرقی در حال خودم احساس نمیکنم، نماز میخوانم اما هیچ فرقی در حال خودم احساس نمیکنم، این اسمش به زبان بنده -ببخشید- یک نفهمی است، برای اینکه آدم این نفهمی را نداشته باشد باید زحمت بکشد، برای اینکه به آن فهم برسد که بد کردم بفهمم، خوب کردم بفهمم، مثلا امروز همهی روزم را به بطالت گذراندم؛ بفهمم، نتیجه اش را ببینم، احساس بکنم باید زحمت کشید.در هرصورت، آدم یک ارتباطاتی با خودش دارد، این ارتباطات باید درست بشود، یک فصلی از این ارتباطاتی که باید درست بشود این است که من نیتم باید درست باشد، من به شما نگاه میکنم، مثلا با یک لبخند با یک نگاه خوب با شما برخورد میکنم، به چه نیت؟ اگر این نیت باشد، این حساب است، اگر آن نیت باشد آن حساب است، فرق میکند. پس در ارتباطات با خودم نیت لازم دارم، نیتم اگر خوب باشد همه چیزهایش خوب میشود، اگر آدم نیت خوب داشته باشد اصلا کار بد نمیکند دیگر. کاری که برای خودش ضرر داشته باشد نمیکند. خب از این میگذریم. اگر کسی مرد یک خانواده است، اگر زن و فرزند او از دستش خونجگر باشند، باور کنید خونجگر خواهد شد، حالا در دنیا نشود، البته در دنیا میشود، اما در دنیا فرض بکنیم که نشود، چون یک گناهانی است که اینجا یقهی آدم را میگیرد، از جمله همین ظلمی است که آدم به خانودهاش میکند، در همین دنیا گریبان این آدم را میگیرد، اما حالا فرض کنیم که نگیرد، وقتی خونجگر کردم، من باید خونجگر بشوم، البته بهتر این است که همینجا گریبان آدم را بگیرد، چون اینجا یک سالش به ده سال حساب میشود، امام اگر بماند برای آن طرف، یک سالش به صدهزارسال حساب میشود، من نمیخواهم عدد دقیق بگویم، صرفا میخواهم زیادی و تفاوت را بیان کنم.اگر شما یک شب دل پدر و مادرت را لرزانده باشی، واقعا نمیدانم چقدر ولی، یک روزی دلت را به یک دلیلی خواهند لرزاند، حالا بوسیله پسرت نسبت به تو یا با یک وسیله دیگر. اگر هروقت مثلا پدر من به من نگاه میکند میگوید بچهام حرام شد، همهی امید و آرزوهای من به باد رفت، حالا دی میان شما که نه انشاءالله، اما اگر اینجوری باشد آدم این را حتما میچشد، این را حتما میچشد، این را حتما بدانید آدم اینجا میچشد.خب، پس یک ارتباطاتی آدم با خانوادهاش دارد، این ارتباطات باید درست بشود. آن دوستمان از دایی خودش نقل میکرد که حالا اگر بگویم میشناسید، عالم بزرگی بود از علمای یکی از شهرهای ایران، میگفت او لبخند از روی لبش نمیافتاد، بچهها شلوغ میکردند، شیطنت میکردند، آتش میسوزاندند، بچه طبیعتش هست دیگر، بچهی 5 ساله، 6 ساله، ولی لبخند از روی لب این آدم نمیافتاد. شما اگر لبخند از روی لبت نیفتد در ارتباط با خانوادهات، پدر نسبت به بچههایش، مادر نسبت به شوهرش و بچههایش، به طور کلی در این ارتباطاتی که در خانواده وجود دارد، اگر رفتار خوب باشد، آن بخش دوم از ساختمانی که میخواهیم عرض بکنیم ساخته شده است که انشاالله به آن میرسیم.بخش سوم ارتباطاتی است که آدم در جامعه با مردم دارد، خب این خیلی وسیع است، ارتباطاتی که آدم با مردم دارد خیلی وسیع است، انواع و ابعاد مختلفی دارد، همین ابعاد را سعی میکند درست انجام بدهد. حالا برای مثلا عرض میکنیم، شما در یک دانشگاه دولتی درس میخوانی که در آن از بیت المال خرج شده است. من اگر به دانشگاه بروم و درست درس نخوانم به بیت المال بدهکار میشوم، این یک وجهش است. در اتوبوس سوار میشوم، در خیابان راه میروم، به مردم نگاه میکنم، با مردم صحبت میکنم، جواب مردم را میدهم، خرید میکنم، فروش میکنم و... ببینید پس خیلی ابعاد وسیعی را در بر میگیرد. من وقتی خرید و فروش میکنم باید صحیح خرید و فروش کنم، کسی را مغبون نمیکنم، کم نمیدهم، جنس بد نمیدهم. ببینید به طور طبیعی الان چقدر سفارش میشود که ما جنس ایرانی بخریم؟ خب چرا دستمان نمیرود سمت یک جنس ایرانی؟ این هم باز بستگی دارد به کاری که آن کارگر کرده است، آن مهندس در آن کارخانه چه کرده است، کارشان را دقیق انجام ندادهاند، میتوانستند، اما کارشان را دقیق انجام ندادهاند، یک وقت وسایل کافی نداشتهاند، خب تقصیری ندارند، اما اگر وسایل کافی در اختیار داشت، دانشش را داشت، کوتاهی کرد، باید جواب پس دهد.یک چیزی گفتند که خیلی فجیع بود، اینکه ساعت کار در ایران به طور طبیعی 8ساعت است، در این 8 ساعت آدم چند ساعت کار میکند؟ حالا من لفظش را عرض نمیکنم. یک داستانی در کتابهای اخلاقی نوشتهاند که یک کسی رفت به میدانی که معمولا در آنجا کارگران ایستادهاند، بنّا ممکن است در آنها باشد، کارگر معمولیِ ساختمانی هم باشد، او آمد یک نفر، دو نفر از اینها را استخدام کرد و به منزل برد. یک کارگر را دید خیلی خوب کار میکند، یک ذره از آن طرف بیشتر، یک ذره از این طرف بیشتر کار میکند، مثلا 8 ساعت را کمی از اینوَر و کمی از آنوَر بیشتر کار میکند و کار را خیلی دقیق و خوب میکند. گفت آقای کارگر میشود شما فردا هم تشریف بیاورید؟ گفت متاسفانه دیگر فردا نیستم. خیلی خوب کار کرد، مثلا در یک روز به اندازه دو روز کار کرد و کارش را خوب انجام داد. این داستان در کتابهای اخلاقی آمده است، این پسر هارون است، از پدر و خانواده بُریده است، آمده است کارگر ساختمانی شده است و گفت من یک روز کار میکنم و درآمد این یک روز را برای خرج یک هفتهی خودم استفاده میکنم، بعد هم میروم به کار خودم میپردازم. در کتابهای اخلاقی او را به عنوان یکی از اولیای خدا نام بردهاند. ولی خدا آن کسی است که کار نمیکند؟ اگر کسی است که کار نمیکند که اصلا هیچ چیز نیست، چه برسد که اولیاء خدا باشد. کار میکند، کارش را هم در نهایت خوبی میکند، حالا هرکسی کار خودش، من مثلا دارم چیزی مینویسم سعی میکنم یک کلمه نادرست نباشد، چون اگر یک کلمه نادرست باشد باید حساب پس بدهم.حاج آقای حق شناس فرمودند که من یک وقتی اسم یک کسی را بردم یک مقداری از او تعریف کردم، بعد شب در خواب به من گفتند که این را زیاد گفتی، این مقدار زیاد گفتی. در هر صورت انقدر دقیق حساب میشود، قرآن چه میفرماید؟ میفرماید: ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ،هیچ کلمهای از این دهان بیرون نمیآید الّا اینکه مراقب بالای سرش ایستاده است، این را ثبت میکنند و یک روزی میگویند این کلمه را چرا گفتی؟ حالا اگر مثلا من 3ساعت با رفیقم مینشینم حرف میزنم، -در جوانی از این چیزها هست، آدم حوصله دارد، 3ساعت حرف میزند- برای تک تک حرفهایی که میزنم باید بایستم، اگر به سن تکلیف رسیده باشم، مثلا 15 سال(برای کسی که تکلیفش در 15 سالگی اتفاق افتاده است) بیشتر سن دارم، بعد از 15 سال من تمام کلماتی که میگویم حساب و کتاب دارد و البته هرچقدر چیزفهمتر و داناتر بشوی، هرچه عاقلتر بشوی، حسابت دقیقتر است. خب، ارتباطات اجتماعی من باید صحیح باشد، این آدم کارمند است باید تمام ارتباطاتی که با مراجعه کننده دارد درست باشد، مثلا دقیقهای از کارش را تلفن میزند به خانواده خودش مثلا نیم ساعت صحبت میکند یا مثلا یکی از دوستانش زنگ زده است، این هم نیم ساعت کِش میدهد با هم صحبت میکنند. وقتی شما استخدام شدی یعنی روزی 8 ساعت اجیر هستی، اصطلاحا من اجیر هستم، حقوقی میگیرم در برابر این 8 ساعتی که کار میکنم، باید 8ساعت کار کنم، حالا یک ساعتی بیکار هستم، هیچ کس مراجعه نکرده است، من وظیفهام این است که اینجا بنشینم و آماده باشم؛ نشستهام و آماده هستم، من در هر صورت در تمام این مدت اجیر مردم هستم، بدهکار خواهم شد اگر لحظاتی را برای خودم مصرف کنم، اگر از مال دولتی برای خودم مصرف کنم که دیگر هیچ. آن ساعتی را هم که برای خودم یا دیگران مصرف میکنم، برای کارم مصرف نمیکنم، آن را هم بدهکار هستم. اگر مثلا با خودکار دولتی نوشتهام، خودکار مرکز کارم، نه صرفا دولتی، بدهکار میشوم. من تمام عمرم مثلا دزدی نکردهام، اما مثلا چند ساعت از وقتم را درست کار نکردهام، یا مثلا خودکاری که عرض کردیم، اینها بدهکاری میشود.ببینید، یک مجموعهای از ارتباطات همهی اینها باید صحیح انجام بشود، اگر صحیح انجام بشود نتیجهاش این میشود که شما یک نماز درست میخوانی. همه ی ما مشکل نماز را داریم دیگر. چرا؟ بستگی به همین ارتباطاتمان دارد. من در ارتباط خودم یک جایی کوتاهی کردهام؟ یک چیزی کم گذاشتهام؟ در ارتباطات با خانوادهام مشکل دارم؟ در ارتباطات با مردم مشکل دارم. ببینید شما اگر دارید کار میکنید، خدمت میکنید، مثلا کار درست انجام میدهید حساب میشود، هم اگر درست انجام ندهید حساب میشود، هرکدام حساب خودشان هست. مثلا شما به چه دلیل با مراجعه کننده تان بلند صحبت میکنید، به چه اجازه بلند صحبت کردی؟ او به من بد گفت، خب اگر او به من بد گفت من اجازه دارم به او بد بگویم؟ یک مراجعه کندهای به من بد گفت، حالا من کارمند هستم یا در کار خیریه هستم یا مثلا کاسب هستم، واقعا ما حساب را سخت میدانیم. یک کسانی اصلا به حساب نمیآیند، یعنی در جایگاه حساب وارد نمیشوند، کسی از آنها حساب نمیکشد، انقدر حسابش درست بوده، هیچ کس از آنها حساب نمیکشد، چون حسابش پاک است، دقیق، صحیح است و هیچ مشکلی ندارد. آنوقت من چجوری هستم؟ خلاصه، اگر ارتباطات من با خودم دقیق و صحیح باشد، ارتباطات با خانوادهام دقیق و صحیح باشد، ارتباطات اجتماعی من دقیق و صحیح باشد.یکی از آقایانی از این دکترهایی که در جریان پای من به اینجا آمدند، ایشان گفت که من اخلاقم خوب است(خیلی اخلاقش خوب بود) فقط با خانمم دعوا دارم، البته دلایلش را گفت که به چه دلیل. ببینید ممکن است من در ارتباطات اجتماعی خودم خیلی خوب باشم اما در خانه عبوس نشستهام، نمیشود. وقتی من وارد خانه میشوم، خانوادهی من میترسند، نمیشود. در روز حساب باید جواب بدهم. البته اینجا حسابش روشن است، عرض کردم، بلافاصله هر کاری من کردم در نمازم دیده میشود. همانطور که قبلا هم عرض کردهام، در مورد نماز فرمودهاند، الصلاة میزانٌ نماز، ترازو است؛ ترازوی اخلاق شماست، آیا اخلاقت خوب است یا نیست؟ نمازت نشان میدهد، اگر نمازت خوب باشد، همهی نمازت در اختیار خودت است، نماز میخوانی، تمامش با توجه است. اگر رفتارهایت درست و دقیق است و همهاش حساب شده است، نماز نشان میدهد. ببینید، ارتباط با خودم، ارتباط با خانوادهام، ارتباط با اجتماعم، آثار همهی اینها در ارتباط با خدای خودم نشان داده میشود. من دو رکعت نماز میخوانم، دو رکعت نماز درست میخوانم؛ چرا؟ چون همهی کارهایم درست است، اگر شما نمازت درست است، همه چیزت درست است، همه چیز که میگوییم یعنی همه چیز آخرت، اینجا به این معنی است که اگر نمازت درست است پس بدان همه چیزت درست است، این از این طرف، از آن طرف اگر من تمام رفتار و اعمالم درست است نمازم درست است، اگر نمازت درست است همه چیز رفتار و اعمالت بدان که درست است. حالا این را نمیخواستیم عرض کنیم، میخواستیم عرض کنیم که اگر نمازت درست است از لحظهی مرگ درست است.لحظهی مرگ یک چیز عجیبی است؛ همین تازگیها، خیلی وقت نیست، نمیدانم یک سال یا دوسال است که یکی از دوستان ما از دنیا رفته است، اتفاقا سنش هم خیلی نبود، دختر مثلا 16، 17 سالهی او سر قبرش خیلی اظهار تأثر و گریه و داد و شیون کرده بود، یک مقداری مثلا دستش دیده شده بود، ناگزیر است دیگر، مثلا فرض کنید قدری از موهایش پیدا شده بود، شب خواب پدرش را میبیند. میگوید چرا این کار را کردی؟ بعد درمورد مرگ خودش گفته بود که روح من را از ناخن پایم بیرون کشیدند، حالا لفظش هم شاید سختتر از این بود. آدم خوبی بود، در کار مردم بود، کار مردم را راه می انداخت، عبادتهایش، نمازهایش، سحرهایش سر جایش بود. حادثهی مرگ، حادثهی بزرگی است، اگر لحظهی مرگ را هم جزء زندگی حساب کنیم این سخت ترین لحظه است، أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم یکی از سختترین ساعتهایی است که بر ما میگذرد، جوان و غیر جوان هم ندارد.باز حاج آقای حق شناس را ذکر خیر کنیم، ایشان فرمودند که یک طلبهی جوانی بود، شاید مثلا 17، 18 ساله، خیلی مودّب بود، خیلی خوب بود. یک روز من از کنارش رد شدم، او غفلت کرد و به احترام بلند نشد، حالا چرا باید احترام میگذاشت؟ احتمالا ایشان استادش بوده است، مثلا یک درسی پیش ایشان میخواند. بعد آمد پیش من و گفت که، آقا خیلی ببخشید، من غفلت کردم، بی توجهی کردم، اینکه جلوی شما بلند نشدم غفلت داشتم نه عمدی داشتم، من را ببخشید. انقدر دقیق و با حساب کتاب بوده است. او قلبش مشکل داشت و دکتر به او گفته بود مثلا 6 ماه بیشتر زنده نیست و بعدش از دنیا میرود و حالا در هر صورت رسید به آن 6 ماه و پدر و مادرش آمدند من را خبر کردند که در حال احتضار است. من رفتم، بالا سرش نشسته بودم گویی مأموران قبض روح آمده بودند. قسم میداد، قسم میداد آنها را که به من رحم کنید، ما که چیزی نمیدیدیم که، آخرین لحظات عمر است، چشم باز شده است، یادم هست ایشان میفرمود آنها را به امام زمان قسم میداد. آدم 17، 18 ساله آخر گناهی نکرده است، خطایی نکرده است، آن هم قدیمها، 60، 70 سال پیش، در شرایط حوزههای آن موقع که خیلی صاف و سادهتر از حالا بود.از آن لحظه درستی رفتار و اعمال آدم که ثمره اش در نماز است نشان داده میشود. نماز درست اگر خواندید دیگر هیچ جایی مشکل نخواهی داشت، هیچ جایی. ببینید بخش اعظم عمر ما کجاست؟ بخش اعظم عمر ما آنطرف اتفاق خواهد افتاد، اینجا 60 سال، 70 سال، 80 سال الی مثلا 100 سال، آنور چه؟ بینهایت. شروع این بینهایت، عرض کردم اگر این لحظهی مرگ را جزء ساعات این دنیا حساب کنیم، سختترین لحظات طول عمر است با وجود همهی سختیهایی که شخص کشیده است، در این دنیا هرچقدر هم سختی کشیده باشد، در مقایسه با آن اندک است. با درست بودن نماز شما همهاش به بهترین صورت خواهد بود. همین اواخر یکی از دوستان ما از دنیا رفته بود، حالا مقدمات و مؤخّرات را عرض نمیکنم، یکی از خویشاوندان ایشان دید در خانه شان یک جوانی آمد خیلی زیبارو و خیلی خوب. پرسید: تو که هستی؟ به چه اجازهای به خانهی ما آمدهای؟ ایشان گفته بود من جایی اجازه نمیگیرم، من هیچ جا اجازه نمیگیرم میروم. تو که هستی؟ گفته بود من ملک الموت هستم. ملک الموت را یکجور دیگر گفتهاند که؟ همه از او میترسند. گفت به اعمالشان ربط دارد. مرگ چجوری است؟ بهترین صورت، اگر آدم درست رفتار کرده باشد بهترین لحظات عمر شما میشود. من درست رفتار کرده باشم، اخلاقم خوب باشد بهترین صورت میشود.برای جوانها و نوجوانها اخلاق از همین سن شما شروع میشود، اگر از همین الان همینطوری بیتفاوت زندگی نکنید(ما چون بی هدف و بی تفاوت عمل میکنیم)، یک ذره زندگیمان حساب و کتاب داشته باشد میتواند یک اخلاق خوبی برای ما به بار بیاورد. تمام عمر با اخلاق خوب. یک چیزی را هم تازگیها راجع به طلاق گفتند؛ آمار طلاقهایی که در ایران اتفاق میافتد، یک چیز خیلی مشکلی است. چرا؟ خب این آدم که مرد این خانواده است تربیت نشده، باری به هرجهت زندگی کرده است و به بار آمده است، آن خانم هم همینطور. خب دوتا همینطوری با هم بلافاصله برخورد خواهند کرد، به سرعت با هم برخورد خواهند کرد و چون تربیت نشده اصلا تحمل ندارد بنابراین به سرعت به طلاق میکشد. ابتدائاً به سرعت با هم برخورد خواهند کرد و این برخورد آنها را به طلاق خواهد کشاند. اخلاق خوب از همین جا برای شما بهشت را درست میکند، بهشتی که خواهید رفت از همین جا درست میکند.
صوت جلسه چهارشنبه 23 دی را بشنوید:
منبع:تسنیم211008