۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۲ : ۰۷
* اندیشه سازی
امام حسین علیه السلام نه تنها انفاق و خدمت گزاری را در جامعه آن روز به نحو احسن و اعلی انجام می داد بلکه تلاش داشت اندیشه عالی و دیدگاه بلند خویش را درباره خدمت رسانی به جامعه اسلامی القاء نماید . برای تحقق همین امر است که فرمودند: «ای مردم! با ارزشهای والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایه های سعادت شتاب کنید، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنشها را به جان نخرید، اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید; زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد، و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است .» آن گاه فرمودند: «واعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تملوا النعم فتحور نقما; (1) بدانید نیازهای مردم به سوی شما، از نعمتهای پروردگار برای شما است; پس نعمتها را [پس نزنید و] از دست ندهید که دچار عذاب الهی می شوید .»
امام حسین علیه السلام در ادامه همان حدیث باز به اندیشه سازی می پردازد و می فرماید: «ایها الناس من جاد ساد و من بخل رذل وان اجود الناس من اعطی من لایرجوا; (2) ای مردم! هر کس بخشش کند، سروری کند و هر کس بخل ورزد، پستی کرده است، و همانا بخشنده ترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که [به او] امیدی نداشته باشد .»
همچنین آن حضرت درباره پاداش و پی آمد خدمت گزاری فرمودند: «من سعی فی حاجة اخیه المؤمن فکانما عبدالله تسعة الاف سنة صائما نهاره قائما لیله; (3) کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مؤمنش تلاش کند، گویا خدا را نه هزار سال عبادت کرده است که روزهایش را روزه دار و شبهایش را بیدار بوده است .»
چنان که در روایت دیگری فرمود: «ان المسالة لاتحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع اودین مقرح او فقر عدقع; (4) کمک خواستن از دیگران حلال نیست مگر در سه مورد:
1 . [پرداخت] خون بها، 2 . دین و قرض کمرشکن، و 3 . فقر ذلت بار .»
* خدمت گزاری در عمل
در ذیل نمونه هایی از خدمت گزاری امام حسین علیه السلام را برمی شمریم بدان امید که از آن امام خدوم الگو گیریم .
الف) مردی از انصار نزد امام حسین علیه السلام آمد . می خواست نیاز خود را مطرح کند، ولی امام حسین علیه السلام به او فرمودند: «یا اخا الانصار صن وجهک عن بذلة المسالة وارفع حاجتک فی رقعة فانی آت فیها ما سارک ان شاء الله; ای برادر انصاری! آبرویت را از اینکه آشکارا درخواست کنی نگهدار و درخواست خود را به صورت کتبی عرضه کن، و من نیز طوری عمل می کنم که زمینه شادی و خوشحالی تو فراهم شود، ان شاءالله .»
آن مرد به حضرت چنین نوشت: ای اباعبدالله! فلانی از من پانصد دینار [سکه طلا] طلبکار است و برای دریافت آن پافشاری می کند . با او گفتگو فرمایید تا زمان میسر شدن مهلت دهد .
هنگامی که امام حسین علیه السلام نامه را خواند، به منزل خود رفته، کیسه ای که در آن هزار دینار بود آورد و به او داد و سپس فرمود: «پانصد سکه آن را به قرضت بده و پانصد سکه دیگر را کمک خرج زندگی خود ساز و حاجت خود را فقط با سه گروه مطرح کن: دیندار، جوانمرد، و ریشه دار [و آن که از نظر خانوادگی اصالت دارد] . اما دیندار برای حفظ دین خود حاجت تو را برآورده می سازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می کند و انسان ریشه دار می داند که تو با این رو انداختن به او، از آبرویت مایه گذاشتی، لذا با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ می کند .» (5)
به جهت همین حفظ آبروی افراد بود که تمام ائمه ما از جمله امام حسین علیه السلام شبانه و مخفیانه و سر و صورت بسته به فقرا کمک می کردند .
ب) حضرت امام حسین علیه السلام آن قدر کمک و خدمت رسانی به فقراء داشت که پشت و بازویش زخم شده بود . از شعیب بن عبدالرحمان خزاعی نقل شده است که: «وجد علی ظهر الحسین بن علی یوم الطف اثر فسالوا زین العابدین عن ذلک فقال: مما کان ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل والیتامی والمساکین; (6) بر پشت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا اثر [زخمی] یافت شد، پس از امام زین العابدین علیه السلام درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمود: [این اثر] مربوط به انتقال بارها است که حضرت [شبانه] به منزل بی سرپرستها و یتیمان و فقیران می برد .»
ج) روزی امام حسین علیه السلام برای عیادت «اسامة بن زید» به خانه او رفت که سخت بیمار بود، وقتی نگاه او به امام افتاد آهی کشید و از اندوه خود یاد کرد . حضرت فرمودند: «وما غمک یا اخی؟ ای برادر! چه اندوهی داری؟»
اسامه عرض کرد: اندوه من قرض فراوان است . من شصت هزار درهم بدهکارم . حضرت فرمودند: «ادای دین تو بر عهده من است . » اسامه گفت: می ترسم از دنیا بروم و قرض من پرداخت نگردد . حضرت فرمودند: «لن تموت حتی اقضیها عنک; پیش از آنکه مرگ تو فرا برسد من قرض تو را می پردازم .» (7)
د) روزی امام حسین علیه السلام با جمعی از دوستان وارد باغ خود در مدینه شد . غلام آن حضرت به نام «صافی » نگهبان آن بود . امام به گونه ای وارد شد که غلام متوجه او نشد، حضرت دید او مشغول غذا خوردن است، روش غذا خوردن او امام را به خود جلب کرد; زیرا او هر قرص نانی که برمی داشت نصف آن را به سوی سگی که در پیش روی او بود می انداخت .
ناگهان غلام متوجه آمدن حضرت شد . حضرت پرسیدند: چرا در غذا خوردن هر قرص نانی که برمی داشتی نصف آن را به سگ باغ می دادی؟ غلام عرض کرد: من غلام شما و نگهبان این باغم و این سگ نیز نگهبان این باغ است . وقتی سفره انداختم، در مقابل من نشست و به من نگاه می کرد . من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از این رو هر قرص نان را مساوی تقسیم کردم .
حضرت از پاسخ غلام به گریه افتاد و فرمود: «ان کان کذلک فانت عتیق لله تعالی ووهبت لک الفی دینار; اگر چنین است تو را در راه خدا آزاد کردم و دو هزار دینار نیز به تو بخشیدم .»
غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی من دست از تو برنمی دارم و باغبان تو در این باغ باقی میمانم . وقتی امام وفاداری او را دید، همه باغ را به او بخشید و فرمود: «انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تایید کند ... این باغ را با آنچه در آن است بتو بخشیدم، پس دوستان مرا میهمانان من به حساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قیامت کرامت ببخشد، و اخلاق نیکو و ادب تو را مبارک گرداند .» (8)
پی نوشت:
1) کشف الغمة، ج 2، ص 29; بحارالانوار، ج 78، ص 121، حدیث 4; اعیان الشیعه، ج 1، ص 620; فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام (همان)، ص 82، حدیث 32 .
2) کشف الغمه، ج 2، ص 29; فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام (همان) ص 82 .
3) بحارالانوار، ج 74، ص 315، حدیث 73; فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، ص 84، حدیث 33 .
4) موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 759 - 760 .
5) تحف العقول، ص 430 .
6) منتخب میزان الحکمه (همان) ص 45، روایت 501 .
7) بحارالانوار، ج 44، ص 189، حدیث 2 .
8) بحارالانوار، ج 44، ص 194، حدیث 4 .
مبلغان - شماره51
منبع:حوزه