عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

دوشنبه در حسینیه سادات با حضور شاعران آیینی تهران وقم
شصت و نهمین جلسه شعر ولایی فرات با حضور سید مهدی حسینی ،جواد هاشمی، محمد بیابانی ، علی اکبر فرهنگیان ، مجتبی عسگری ، حسن ملکان ، هادی ملک پور ، محسن غلامحسینی ، محمد مهدی عبداللهی ، سید جواد میرصفی ، مهدی قاسمی ، محمد رضا شفیعی و دیگر شاعران آیینی روز دوشنبه سیزدهم دی ماه 94 در حسینیه سادات برگزارشد.
سرویس شعر آیینی عقیق : شصت و نهمین جلسه شعر ولایی فرات با حضور سید مهدی حسینی ،جواد هاشمی، محمد بیابانی ، علی اکبر فرهنگیان ، مجتبی عسگری ، حسن ملکان ، هادی ملک پور ، محسن غلامحسینی ، محمد مهدی عبداللهی ، سید جواد میرصفی ، مهدی قاسمی ، محمد رضا شفیعی و مصطفی قربانعلی و دیگر شاعران آیینی روز دوشنبه سیزدهم دی ماه 94 در حسینیه سادات برگزارشد.
 
 

محمد مهدی عبداللهی :

صدای زنگ تاریخ است در دهلیز تکراریم
قلم بردار تا از داغ دیگر پرده برداریم

قلم بردار تا وقت شفق از لاله بنویسیم
که خونین دل به پشت در ،کنار زخم مسماریم

قلم باید تمام عمر خون گرید که می بیند
به رنگ کربلا هر روز و شب ،داغی دگر داریم

اگر چه واژه هایم رنگ خون دارند،حق دارند!
کنار علقمه ای دوست ،در سوگ علمداریم

حدیث قصه غم هایمان ،شرحی دگر دارد
اگر امروز در سوگ «نمر» اینسان عزاداریم

دوباره آل نفرین ،مستحقّ رمیِ شیطان است
روا باشد که از آل سعود اینگونه بیزاریم

زمان از جوشش فریاد مظلومان لبالب شد
بیا ای منتقم بی تاب از این آشفته بازاریم

شمیم مقدم سبز تو در جان جهان جاریست
ببار ای حضرت باران، که با شوق تو بیداریم

نقد استاد:شعر خوبی بود . حضرت چون کلمه فارسی نیست ترکیبش با باران یا دریا  از نظردستوری ایراد دارد .

محسن غلام حسینی :

ای که از وصفت زبانم قاصراست
واژه ها را هرچه گشتم نادراست
کی نیازی باشدت گویم غلو
واژه ها مغلوبت ای شرح علو
من چه گویم با زبان الکنم
عاجزانه دست و پایی میزنم
تو در اوجی و فرودت کس ندید
در فلک هم چون وجودت کس ندید
مادرت مام پیمبر گشته است
زنده از تو نام حیدر گشته است
تا صبوری از تو مشاقی کند
معرفت بهر تو مشتاقی کند
خستگی ها از تو نستوه آمده
خاک پای درگهت کوه آمده
در شکیبایی شکیبا آفرین
کام عطشانی و دریا آفرین
معجرت را هرگز ای بنت الکریم
حس نکرده لحظه ای دست نسیم
تا حیا از تو حیات آموخته است
استقامت مایه ها اندوخته است
ناقه تو گرچه محصور آمده
چشمهای دشمنت کور آمده
با صلابت رفته تا مرز خطر
ای صلاتت روح داده بر سحر
تا که آه از روی لب افشانده ای
کاخ ظلم شام را لرزانده ای
شعله آه تو دشمن سوز شد
با قیام تو حسین پیروز شد
در اسارت هم قیامت کرده ای
کاروانی را زعامت کرده ای
گر ملائک رتبه ات را عارفند
کی به قلب غصه هایت واقفند
اربعین رو بر وطن می آوری
بی کفن را پیرهن می آوری
خاک قبرش را نوازش میدهی
اشک میریزی گزارش میدهی
ای دل ای دل خجلت تو در برش
ای دل ای دل آمدی بی دخترش

نقد استاد:مثنوی خوبی بود و مضمین خوبی داشت اگر عاجزانه را برای قلم می آوردید بهتر بود مثلا قلم عاجزانه دست و پایی می زند.
مشاقی تکلف دارد . آمده به جای شده یا رای فک اضافه قدیمی است و منسوخ شده است.

در بی کفن را پیرهن آورده ای را به معنای برای است که زبان امروزی نیست.

ای جمال حسن زمین خوردی
شاخ شمشاد زود پژمردی
نیزه ها شیره ی وجود تو را
تو هم از نیزه ها عسل خوردی
سنگباران شدی از آنجایی
کز علی نام مختصر بردی
برتنت جای نعل می بینم
زرهی کاش بود و می بردی
خاک صحرا به گریه آمد و گفت
کاش از قحط آب می مردی

نقد استاد:بیان حسی در این شعر بازتاب پیدا کرده . از چند جهت شعر خوبی بود وزن کوتاه داشت در نتیجه  واژه های کمتر و محتوای بهتر و بیشتر است .
اطناب  هم البته تکنیک است اما باید اصول اطناب در شعر های طولانی رعایت شود.

جمال حسن در مصرع اول کمی خوش ننشسته است بازنگری کنید.
مصرع اول با کل شعر متجانس نیست.
مصطفی قربانعلی:

ای وجه ذوالجلال چه والا نشسته ای
بر عرش نی به غارت دلها نشسته ای
از پشت ابر خون رخ ماهت چه دیدنی است
ای یک شبه هلال چه زیبا نشسته ای
باور مکن فراق تو باور کنم حسین
باور نمی کنم که تو آنجا نشسته ای
گه ماه در محاقی  و گه مهر در شفق
در اوج آسمان به تجلا نشسته ای
دستم دگر به پای سرت هم نمی رسد
از بس که قد کشیدی و بالا نشسته ای
در دست باد زلف پریشان رها مکن

جانا به قصد جان من آیا نشسته ای
ای سر به دست نیزه ی اعدا چه می کنی
آشوب شهر را به تماشا نشسته ای
کنج تنور دیشب و امروز روی نی
چشم انتظار قصه ی فردا نشسته ای
ای ایستاده بر سر نی با تنت بگو
آیا هنوز در دل صحرا نشسته ای ؟

نقد استاد:
قافیه و ردیف جدید نیست اما تنوعی که در لحن آوردید خوب است بعضی قافیه ها پایان دهنده ی شعر نیستند مثل بالا والا زیبا
تجلا غلط است و تجلی درست است.
روح الله گایینی:

تصور کن کبوتر تشنه و بی بال و پر باشد
و با بال و پر مجروح در فکر سفر باشد
تصور کن پسر آبی بخواهد از پسر اما
پدر هم با لبانی تشنه مانند پسر باشد
کسی که ساقی اهل حرم گردید و راهی شد
چگونه لحظه ای از حال طفلان بی خبر باشد
کنار رود می گرید نمی نوشد ولی از آب
رهاوردش از این دریا همین چشمان تر باشد
حدیث ماه پشت ابر را اهل حرم خواندند
همان ماهی که در هر اشک او صدها قمر باشد
عمود خیمه افتاد و رقیه گفته بی تردید
که الان انکسر ظهری به لبهای پدر باشد
غروب دستهای او طلوع غارت خیمه است
و خواهر بعد از این باید مهیای سفر باشد
قوی و پهلوان نام آور و جنگاوری بی دست
چرا با این قد و بالا مزارش مختصر باشد

نقد استاد:شعر از منظر خلاقیت حرفی برای گفتن ندارد اما از منظر حسی خیلی زیبا بود.

اکثر دوستان شاعر جوان اشعار شاعران هم سطح خود را می خوانند در ح الیکه باید منابع مطالعاتی شان قوی باشد و شعر قدما و شاعران طراز را بخوانند.
شاعران آیینی باید برای سرودن شعر آیینی مطالعه اشعار غیر آیینی داشته باشند .
آیینی سرایی بازی در تیم ملی است .
مطالعه شعر شاعران معاصر مثال قیصر امین پور علیرضا قزوه،سعید بیابانکی که روی زیان کار کردند و ضعف واژه ندارند ظرفیت های واژگانی را خوب می شناسند و تپش واژه ها در آثارشان موج می زند. ما از چشمه ی اصلی آب نمی خوریم .

سید جواد میرصفی:
چنانت اي قرار بي قراران بيقراري نيست
تو را آنگونه که بايد تو را ...چشم انتظاري نيست
شگفتا! ما اگر سنگ تو را بر سينه ميکوبيم
چرا بر شانه هامان از غم تو کوله باري نيست؟
گرفتيم  از تو اينک فرصت سبز شکفتن را
تو را جز سنگلاخ سينه هاي ما حصاري نيست
هم از اول نهال عشق را از ريشه خشکانديم
سپيداري نمي رويد در اينجا سربداري نيست
دريغا ما و ياد از تو ، شگفتا ياد تو از ما
تو با ما کارها داري و ما را با تو کاري نيست
سراسر آيه ياس يم ، و بشري را نمي فهميم
که از ما کمترين ها بيش از اين هم انتظاري نيست
خودت کاري کن اي حسن ختام قصه ي  خلقت
که بي لطف تو  عالم را اميد رستگاري نيست

نقد استاد :شعر خوبی بود زبان شعر اعتراضی خشن است که شاعر  آن را رعایت کرده ولی یک دست نیست و خشونت زبانی همه جا نیست بعضی ابیات خیلی امروزی می شود.

محمد بیابانی:
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینقدر نامهربان باشد
دریایی از رنج و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی در میان باشد.
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد

آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای عطشانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد

نقد استاد:وقتی ها خیلی خوب است اما دگر ها آزار می دهد .
در مصرع اول دنیا فصل فصلش ضمیر و اسم با هم آمده اصطلاح عوامانه است و از نظر دستوری و ادبی زیبا نیست.
مصرع دریایی از رنج مصیبت را هم باز نگری کنید .
تعابیر بیشتر حسی بود و از بازی زبانی و آرایه خبری نبود .

محمدرضا شفیعی :

حتی شفاعت است از آن دو دست تو
ماییم تا ابد در امان دو دست تو
اصلا بعید نیست که یعقوب روز حشر
غبطه خورد به گریه کنان دو دست تو

محمد رضا شفیعی :
هست رضای خدا رضای محمد
شمس و قمر هست رونمای محمد
فخر کند او که بنده هست خدا را
مفتخر از خلقتش خدای محمد
عاقبتش می شود بخیر هر آنکه
می شود از لطف حق گدای محمد
اهل کسا فاطمه علی حسنین است
بر سر اهلش رود عبای محمد
از طرف حق ولی روی زمین است
بعد محمد علی است جای محمد
هر که در این بزم خادم در مولاست
می شود او شامل دعای محمد
هست رضای نبی رضایت زهرا
هست رضای خدا رضای محمد

مهدی قاسمی:

آقا روا کن حاجت محتاج ها را
آرام کن این غرش امواج ها را
ما اهل فرش و چشم تو از عرش بهتر
دیدم در آن عین الیقین معراج ها
تا دینشان را اندکی دنیا بگیرد
شستند با خون جهان تاراج هارا
بنگر که می آید زما نشکو الیک
درمان نما درد دل مواج ها را
تاج ولای ات را همین که سر نهادیم
سرداده ایم اما ندادیم تاج ها را
چون شیخ ابراهیم ما هم پای داریم
بر دار عشق خود ببین حلاج ها را
من رو سیاهم از کرم کن رو سپیدم
آقا روا کن حاجت محتاج ها را

نقد استاد:بیت اول بیت خوبی است دربیت دوم برتر باید جایگزین بهتر شود . تعبیر  مصرع دوم کمی جرات و معرفت می خواهد چون تعبیر ساده ای نیست و باید با توجه از این عبارات استفاده شود. مواج ها در بیت چهرم معنی را درست نرسانده
مصرع دوم بیت پنجم ایراد وزنی دارد.

مجتبی عسگری :

مثل یتیم ها به برم گریه کن علی
بر داغ مانده بررجگرم گریه کن علی
در محضر تو آرزوی مرگ مشکل است
اما به جان محتضرم گریه کن علی
اشک تو مرهم است برای شکستگی ام
پس بیشتر به بال و پرم گریه کن علی
قدری به یاد خاطره های خدیجه و
قدری به خاطر پدرم گریه کن علی
با اینکه دردسر شده پهلوی زخمی ام
اما برای دردسرم گریه کن علی
پشت سرم بریز دو تا کاسه اشک چشم
بی تو مسافر سفرم گریه کن علی
بر میخ و هیزم و در و بر آتش ولگد
بر روضه های شعله ورم گریه کن علی
در بسته بود بازشد و روضه باز شد
دیگر نپرس از پسرم گریه کن علی
من بر حسین بی کفنم گریه می کنم
تو هم به حال اهل حرم گریه کن علی

نقد استاد:اگر خودتان هم توجه کرده باشید ابیات هر چه به آخر شعر نزدیک می شد بهتر می شد
مثل یتیم ها در بیت اول نه از نظر دستوری و نه از نظر محتوایی خوب نیست . در بیت دوم مضمون خوبی آورده اید . تعبیر بیت چهارم با فضای حماسی شعر مطابقت ندارد . بیت در بسته بود .. شاه بیت شعر شماست . بیت آخر هم در مصرع دوم تو هم به حال .. ایراد وزنی پیدا می کند.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین