کد خبر : ۶۹۲۶۲
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۶

روایت استاد و شاگردی در کلام آیت الله بهجت

مرحوم آیت الله العظمی بهجت می فرمود: استاد و شاگرد امتیازات عجایب و غرایب داشتند و حرف‌های به ظاهر رکیک، اما به جا و به موقع، در کلماتشان زیاد بود.
عقیق:مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: مرحوم آقا سید علی یزدی – از شاگردان مرحوم آخوند اردکانی – که بعد از میرزای بزرگ* خود را اعلم می‌دانست، می گوید: در کربلا به درس آخوند می‌رفتم و کربلا در آن زمان مرکز علم اصول، و نجف اشرف مرکز فقه بود، ایشان نقل می‌کرد: هم شهری‌های ما از یزد یا اردکان به کربلا آمدند و گفتند: آیا می‌شود به خدمت آخوند برسیم؟ به هر حال وقت گرفتیم و قرار شد وقت خاصی به خدمت آخوند برسیم. همراه با جماعتی از زوار به خدمت ایشان رسیدیم، و در حالی که ما جلو حرکت می کردیم و آن‌ها دنبال سر ما، وارد شدیم.

من که شاگرد آخوند بودم به عنوان سوال از ایشان ولی برای اظهار فضل و علمیت و فقاهت، مساله‌ای را که خود را در آن کاملا آماده کرده بودم مطرح نمودم و خوب آن را تقریب و تقریر کردم و به آخر رساندم، البته به صورت سوال ولی با بیان کاملا علمی و استدلالی و منتظر جواب بودم. آخوند- رحمه‌الله- به من اشاره کرد که نزدیک بیا، نزد ایشان رفتم، و ایشان آهسته در گوشم گفت: «نمی‌دانم!»
این سخن خیلی در من اثر کرد و رنگ و روی من سرخ شد، ساکت محض شدم. آخوند می‌خواست به من بفهماند که نباید این کار را کرد. فردای آن روز که برای بازدید زوار به مسافرخانه رفتم، از دریچه‌ پنجره‌ کوچه صدای آن‌ها شنیده می‌شد، شنیدم به هم دیگر می‌گفتند: «دیدید آقا سیدعلی چه قدر صحبت کرد، ولی آخوند همه را با یک کلمه جواب داد!»
بالاخره، استاد و شاگرد امتیازات عجایب و غرایب داشتند و حرف‌های به ظاهر رکیک، اما به جا و به موقع، در کلماتشان زیاد بود.

پی نوشت:

*محمد حسن شیرازی - رحمه الله -

در محضر حضرت ‌آیت ا... العظمی بهجت - ص 18
محمد حسین رخشاد

منبع:تسنیم


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین