۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۰۶
برخي از مسلمانان در بحث از صفات انبياء عليهم السلام می گويند: تبرك جستن به آثار انبياء عليهم السلام و عبادتگاه گرفتن محل قبر ايشان شرك است. مجلس بزرگداشت تولد ايشان و تولد اولياء، معصيت و بدعت حرام است. و در يك كلام، توسل به خدا به وسيله غير خدا، در حد شرك است و وسيله قرار دادن رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از وفات آن حضرت، مخالف شرع اسلام است.
مخالفان اين گروه در پاسخ چنين استدلال مي كنند:
الف: تبرك به آثار پيامبر (ص)
در همه كتب حديثي با نقل متواتر آمده است كه: صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار آن حضرت تبرك مي جستند. چنان كه پس از وفات ايشان نيز، اين روش را ادامه دادند. برخي از دلايل ايشان چنين است:
*آب دهان پيامبر(ص) تبرک است
در صحيح بخاري از سهيل بن سعد روايت شده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در جنگ خيبر فرمود: فردا اين پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خداوند خيبر را به دست او مي گشايد، او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله دوستدار او هستند. راوي گويد: مردم آن شب را به سختي سپري كردند تا بدانند پرچم به دست كدامين آنها داده خواهد شد. بامدادان همگي به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمدند و هر يك اميد آن داشت كه پرچم به او داده شود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: علي كجاست؟. گفته شد: يا رسول الله! او از درد چشمانش مي نالد. پيامبر (ص) به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشيد، به گونه اي كه گويا دردي وجود نداشته است ... تا آخر حديث.
اين روايت در صحيح مسلم از قول سلمۀ بن اكوع چنين آمده است: نزد علي آمدم و او را كه دچار درد چشم بود با خود مي كشيدم تا نزد رسول خدا آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشيد و پرچم را به دست او داد.
* تبرك به وضوي رسول خدا (ص)
در صحيح بخاري از انس بن مالك روايت كند كه گفت: وقت نماز عصر فرا رسيد و مردم براي وضو به جستجوي آب پرداختند و آن را نيافتند. پيامبر صلي الله عليه و آله با ظرف وضو سررسيد و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگيرند. ناگهان ديدم آب از سر انگشتان آن حضرت همچون چشمه مي جوشيد و مردم تا آخرين نفر از آن وضو گرفتند.
و در روايت ديگري از جابر بن عبدالله می گويد: من با پيامبر صلي الله عليه و آله بودم كه وقت نماز عصر فرا رسيد و ما جز اندكي آب نداشتيم. آب اندک را در ظرفي ريختند و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آوردند. ايشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز كرده و فرمودند: وضو گيرندگان بشتابند كه خداوند بركت افزايد. ناگهان ديدم آب از ميان انگشتان آن حضرت مي جوشيد تا آنگاه كه مردم وضو گرفتند و نوشيدند، و اين معجزه چنان در من اثر كرد كه ديگر دچار ترديد نگشتم و دانستم كه اين عين بركت است. به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بوديد؟. گفت: يك هزار و چهارصد نفر! و در روايت ديگري، پانصد نفر.
* تبرك جستن به موي پيامبر (ص)
مسلم در صحيح خود روايت مي كند كه: رسول خدا صلي الله عليه و آله به مِني آمد و پس از رمي جمرات و قرباني كردن، سر خود را تراشيد و آن را به مردمان داد.
و در روايت ديگري گويد: آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشيدن موها، آنها را به اباطلحه داد. رواي گويد؛ او نيز آنها را ميان مردم تقسيم كرد.
و نيز از اَنَس بن مالك روايت كند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديدم كه سر مي تراشيد و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مويي كه فروافتد در دست يكي از آنان قرار گيرد.
و در كتاب اُسد الغابۀ در شرح حال خالد بن وليد گويد: خالد بن وليد كه در نبرد با ايرانيان و روميان نقش ويژه و برجسته اي داشت به هنگام فتح دمشق در شب كلاهي كه با آن مي جنگيد، تار مويي از رسول خدا صلي الله عليه و آله از رسول خدا صلي الله عليه و آله را قرار داده بود كه به بركت آن فتح و ظفر مي جست و هميشه پيروز بود.
همچنين در شرح حال او در اصابۀ و مستدرك حاكم گويند: خالد بن وليد در نبرد يرموك شب كلاه خويش را گم كرد و دستور داد آن را بجويند. ابتدا آن را نيافتند، ولي دوباره جستجو كردند و آن را يافتند و ديدند شب كلاهي كهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله در سالي عمره به جاي آورد و سر تراشيد. مردمان به جمع آوري موهاي آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موي پيشاني بر آنان سبقت گرفتم و آن را در اين شب كلاه نهادم و اكنون در هيچ نبردي حاضر نمي شوم كه اين شب كلاه با من باشد مگر آنكه پيروزي نصيب من مي گردد.
در صحيح بخاري نیز روايت كند كه: تارهايی از موي پيامبر صلي الله عليه و آله نزد ام سلمه زوجۀ رسول خدا صلي الله عليه و آله بود كه هرگاه كسي را چشم زخمي مي رسيد ظرف آبي خدمت ايشان مي فرستاد تا آن موها را در آن فرو كند و آسيب ديده را شفا بخشد.
عبيده گويد: اگر يك تار موي پيامبر (ص) نزد من باشد از همه دنيا و هر چه در آن است نزد من محبوب تر است.
* تبرك به لباس پيامبر (ص)
عبدالله خادم اسماء دختر ابوبكر گويد: بانوي من اسماء جبه و روپوش بلندي با نشان هاي سبز به من نشان داد و گفت: اين جبه را رسول خدا صلي الله عليه و آله مي پوشيد و ما آن را مي شوييم و از آن شفا مي گيريم.
و در صحيح مسلم گويد: اين جبه رسول خدا صلي الله عليه و آله است. سپس جبه اي بلند و خسروانه بيرون آورد كه جادكمه ها و چاك هاي آن از حرير و ديباج بود و گفت: اين جبه نزد عايشه بود تا از دنيا رفت و پس از او به من رسيد. پيامبر صلي الله عليه و آله آن را مي پوشيد و ما آن را مي شوييم تا بيماران به وسيله آن بهبود يابند.
* تبرك تير و پيكان پيامبر(ص)
بخاري درباره صلح حديبيه روايت كرده و می گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله با سپاهيان خود در انتهاي حديبيه بر سر چاهي كم آب فرود آمدند مردم به سوي آن شتافتند و با سرعت آب آن را كشيدند و اندكي بعد، از تشنگي به رسول خدا صلي الله عليه و آله شكوه كردند. پيامبر صلي الله عليه و آله تيري از تيردان خود بيرون كشيد و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پيوسته جوشيد و آنان را سيراب كرد تا از آنجا كوچ كردند.
* تبرك به جاي دست پيامبر(ص)
در كتاب اصابۀ و مسند احمد در شرح حال حنظله روايتي است كه فشرده آن چنين است: حنظله گويد: جد من مرا خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله برد و گفت: من پسراني بزرگ و كوچك دارم كه اين كوچكترين آنهاست؛ براي او دعا بفرماييد. پيامبر صلي الله عليه و آله دستي بر سر او كشيد و فرمود: خداوند سعادتت افزايد. يا: او سعادتمند است. راوي گويد: با چشم خود ديدم كه بيمارانِ صورت باد كرده يا حيواناتِ پستان ورم كرده از نزد حنظله مي آوردند و او بر دست خود آب دهان مي زد و با بسم الله آن را به سر خود مي كشيد و مي گفت: اين جاي دست رسول خدا صلي الله عليه و آله است؛ سپس محل ورم كرده را مسح مي كرد و به گفته راوي، ورم برطرف مي شد.
و در عبارت اصابه آمده است: حنظله بسم الله مي گفت و دستش را بر سر خود كه جاي دست رسول خدا صلي الله عليه و آله بود مي نهاد و آن را مسح مي كرد و سپس بر محل ورم كرده مي كشيد و آماس آن بر طرف مي شد.
باري، بركت و فرخندگي همچون نور خورشيد و عطر شكوفه از رسول خدا صلي الله عليه و آله به اطراف او پراكنده مي شد؛ و در كودكي و بزرگي، در سفر و حضر، در شب و روز، هيچ گاه از آن حضرت جدا نگرديد. چه آنگاه كه در خيمه حليمه سعديه مادر رضاعي خود بود، و چه در سفر شام براي تجارت، يا در خيمه ام معبد در حال هجرت، يا در مدينه در كسوت قيادت و رهبري و حكومت؛ و بديهي است كه آنچه را ما در اينجا آورديم نمونه اي از انواع است و ما هرگز درصدد آمار و احصاء نبوده ايم. زيرا، احصاي همه در توان هيچ پژوهشگري نگنجد؛ و آنچه بيان شد براي دارندگان قلب سليم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.
در بخش بعد موضوع شفاعت خواهي و وسيله قرار دادن پيامبر صلي الله عليه و آله به درگاه خداي متعال را بررسي كرده و سپس - به ياري خدا - به منشاء اختلاف درباره ويژگيها و امتيازات رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ساير مردمان مي پردازيم.
ب: وسيله قرار دادن پيامبر (ص) نزد خدا و توسل به آن حضرت:
معتقدان به جواز و مشروعيت توسل به رسول خدا صلي الله عليه و آله و وسيله قرار دادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دوران ها مي گويند: اين گونه توسل پيش از خلقت رسول خدا صلي الله عليه و آله و در زمان حيات و بعد از وفات آن حضرت با رضاي الهي انجام گرفته است و همچنان تا روز قيامت نيز به دلايل زير، ادامه مي يابد:
نخست: توسل به رسول خدا (ص) قبل از خلقت
گروهي از راويان حديث از جمله حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك خود از قول عمر بن خطاب روايت می كنند كه، آدم (ع) هنگامي كه دچار آن لغزش گرديد، عرض كرد: پروردگار! از تو مي خواهم كه به حق محمد و آل محمد مرا ببخشي. خداوند سبحان فرمود: اي آدم! تو محمد را چگونه شناختي در حالي كه من هنوز او را نيافريده ام؟.
عرض كرد: پروردگارا! هنگامي كه مرا به دست قدرت خود آفريدي، و از روح خودت در من دميدي، سر كه برداشتم ديدم بر ستون هاي عرش نوشته شده: لا الله الاّ الله محمد رسول الله. پس دانستم كه تو نام كسي جز محبوب ترين آفريده ات را كنار نام خود قرار نمي دهي.
خداوند فرمود: راست گفتي اي آدم! او محبوب ترين آفريده هاي من است. مرا به حق او بخوان كه تو را بخشيدم؛ و اگر محمد نبود تو را نمي آفريدم.
اين حديث را طبراني نيز در كتاب خود آورده و بر آن افزوده: و او آخرين پيامبر نسل توست.
و در تفسير اين آيه شريفه:
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ»
و هنگامى كه از طرف خداوند، كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هايى بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزى بر كافران مى دادند(كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند.) با اين همه، هنگامى كه اين كتاب، و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند؛ لعنت خدا بر كافران باد!. (بقره 89)
محدثان و مفسران در تفسير اين آيه روايت كرده اند كه: يهود مدينه و خيبر پيش از بعثت هرگاه با همسايگان عرب و مشرك خود از قبيله اوس و خزرج و غير ايشان، مي جنگيدند، به نام رسول خدا صلي الله عليه و آله كه در تورات يافته بودند بر آنان پيروزي مي جستند و پيروز مي شدند و عليه كفار دعا مي كردند و مي گفتند: پروردگارا! به حق نبي امي از تو مي خواهيم كه ما را بر آنها پيروز گرداني. يا مي گفتند: پروردگارا! به نام نبيّ خودت ما را بر آنها پيروز گردان.
اما هنگامي كه كتاب خداوند، قرآن كريم و تصديق كننده تورات و انجيل به وسيله كسي كه او را به خوبي و بي ترديد مي شناختند، يعني محمد، به سويشان آمد، بدان كافر شدند، زيرا او از بني اسرائيل نبود.
دوم: توسل به پيامبر (ص) در حال حيات
احمد بن حنبل، تِرمذي، ابن ماجۀ و بيهقي از عثمان بن حنيف روايت كنند كه: مردي نابينا خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و عرض كرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: اگر خواستي دعا مي كنم، و اگر بخواهي صبر مي كني كه براي تو بهتر است. عرض كرد: دعا بفرماييد. پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: وضو بگير، وضوي نيكو و اين دعا را بخوان: اللهم اني اسالك و اتوجّه اليك بنبيّك محمد نبي الرحمۀ. يا محمد اني توجهت بك الي ربي في جاجتي لتقضي لي. اللهم شفّعه فيّ.
پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد پيامبر رحمت، به سوي تو مي آيم و از تو درخواست مي كنم. اي محمد! من براي درخواست جاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار ده. (19)
اين روايت را بيهقي و ترمذي صحيح السند دانسته اند.
سوم: توسل به پيامبر (ص) بعد از وفات:
طبراني در معجم الكبير از عثمان بن حنيف روايت كند كه: مردي براي نياز خويش نزد عثمان بن عفان آمد و شد مي كرد ولي عثمان به او و خواسته او توجهي نشان نمي داد. آن مرد ابن حنيف را ديد و از وضع موجود شكوه كرد.
عثمان بن حنيف به او گفت: به وضو خانه برو وضو بگير. سپس به مسجد وارد شو و دو ركعت نماز بگزار و بگو:
اللهم اني اسالك و اتوجه اليك بنبينا محمد نبي الرحمه. يا محمد اني اتوجه بك الي ربي لتقضي حاجتي. و تذكر حاجتك.
پروردگارا! من به وسيله پيامبرمان محمد پيامبر رحمت، به سوي تو مي آيم و از تو درخواست مي كنم. اي محمد! من براي رفتن به سوي خدا نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد. سپس خواسته ات را يادآور مي شوي.
آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به درِ خانه عثمان بن عفان آمد كه ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان كرد. او نيز وي را روي زيرانداز كنار خود نشانيد و گفت: خواسته ات چيست؟. او خواسته اش را بيان كرد و وي آن را برآورده ساخت. سپس به او گفت: تو تا اين ساعت نيازت را يادآور نشده بودي؛ و گفت : هر نياز و حاجت ديگري كه داري بيان كن.
ج: توسل به قبر پيامبر (ص)
در سنن دارمي و وفاء الوفاء سمهودي از اوس بن عبدالله روايت كنند كه گفت: مردم مدينه دچار قحطي شديد شدند و به عايشه شكوه كردند. عايشه گفت: به سوي قبر پيامبر صلي الله عليه و آله برويد و دريچه اي از آن به سوي آسمان باز كنيد تا ميان قبر و آسمان سقفي نباشد. راوي گويد: چنين كردند. پس از آن ، چنان باراني بر ما باريد كه گياهان روييدند و شتران فربه شدند.
د: توسل به عباس عموي پيامبر(ص)
در صحيح بخاري است كه: عمر بن خطاب هر گاه قحطي مي شد عباس بن عبدالمطلب را شفيع و وسيله قرار مي داد و مي گفت: اللهم انا كنا نتوسل اليك بنبينا فتسقينا، و انا نتوسل اليك بعم نبينا فاسقنا قال فيسقون.
پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پيامبرمان به سوي تو مي آمديم و تو بارانمان مي دادي و سيرابمان مي كردي؛ و اكنون با توسل به عموي پيامبرمان به سوي تو مي آييم. پس بارانمان ده و سيرابمان كن.
راوي گويد: پس از آن باران مي باريد و سيراب مي شدند.
ه: توسل به لباس پيامبر (ص) براي كاستن از فشار قبر
در كنز العمال، استيعاب، اُسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روايت كنند كه گفت: هنگامي كه فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام وفات كرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله پيراهن خود را بر او پوشانيد و در قبر وي در كنار او خوابيد.
حاضران با تعجب گفتند: آنچه را كه با اين جنازه انجام دادي، تا به حال از شما نديده بوديم!. حضرت فرمود: اين براي آن است كه هيچ كس - بعد از ابي طالب - نسبت به من نيكوكارتر از او نبوده است. من پيراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه هاي بهشتي بپوشد، و در قبر با او خوابيدم تا از فشار قبر در امان باشد.
و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روايت كند كه گفت: زني با عبايي بافته شده حاشيه دار خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و گفت: يا رسول خدا! من اين عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام كه بر شما بپوشانم. راوي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله كه بدان نياز داشت، آن را پذيرفت و پوشش خود قرار داد و روزي كه با آن در جمع ما آمده بود، فلان بن فلان آن را برانداز كرد و گفت: يا رسول الله! اين عبا چه قدر نيكوست! آن را بر من بپوشان! حضرت فرمود: باشد. پس، تا آنجا كه خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسيد، آن را پيچيد و نزد او فرستاد. مردم به او گفتند: كار خوبي نكردي، رسول خدا صلي الله عليه و آله چون به آن نياز داشت آن را پذيرفت و تو كه مي دانستي پيامبر هيچ سائلي را رد نمي كند آن را از او درخواست كردي! آن مرد گفت: به خدا سوگند! آن را براي پوشيدن بر خود نخواستم، بلكه او را از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست كردم تا كفن روز مرگم باشد. سهل گويد: آن عبا روز مرگ، كفن او بود.
پی نوشت: