۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۲ : ۱۰
حضرت سلمان را دیدی چقدر
با ادب نزد پیغمبر خدا و ائمه(علیهمالسلام) مینشست و آن جور علم را اخذ
کرد. نه مساله پرسید و نه این طرف و آن طرف دوید. مومنین را سرافراز کرد.
کم حدیث پرسیده، ولی روغن کلمات و جوهر کلام را میکشید. (سلمان منا اهل
البیت)، از ما شد از بس مودب نشست و همه را اخذ کرد. خدا روزی کند! یک
شاگرد سرپایین میاندازد و همه را در میآورد. محبت لازم است.
علی(ع) فرمود: «من رءانی رأی الحقَ»*؛ هر که مرا ببیند حق را دیده است. علی
جوهر حقیقت را آشکار کرد. نفرمود «مَن سَمِع کلامی»، یا «قرء حدیثی». در
صورتی که در کلامشان خودشان پیدا هستند. اساس، «من رءانی» است. بعد کلمات
هم در آن هست.
اصلا صاحب کلام در خود کلام است. هر هنرمندی در
هنرش هست، هر صنعتکاری در صنعتش هست. یک در، نجار را نشان می دهد. هر کس یک
نقاشی را ببیند نقاش را نگاه میکند. نقش را نگاه نمیکند نقاش را
میبیند. میگوید: ببین چه کرده است! نقش را میبیند و حواسش به نقاش
میرود. علی را نگاه میکند و حق را میبیند.
علما به سید بن
طاووس گفتند: در مجلس ما شرکت کن! ما وقتی شما را میبینیم خدا را
میبینیم. چرا بغداد نمیآیید؟ ایشان در جواب فرمود: اگر بیایم شما را
ببینم و خدا را نبینم و سرگرم شما شوم، کافرم. اگر شما را ببینم و خدا را
هم ببینم، مشرکم. برای چه بیایم؟ اگر شما را نبینم و خدا را ببینم که الان
همین طور هستم. آنها هم قبول کردند. رند نبودند تا از راه یگانگی و دوستی
وارد شوند.
دوست انسان را میبرد. این که فرمود: شیعیان ما علم
را از ثریا اخذ میکنند، مال محبت هم هست. از راه محبت و یگانگی. اول تسلیم
بعد هم محبت. از راه ولایت و محبت. تسلیم که شد علم را اخذ می کند، تسلیم
استاد، خدا، قرآن. این قاعده راه است. این اساس طریق و اساس تعلیم و تعلّم
است.