عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۵۳۳۵
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۴
شأن خدا بالاتر از آن است كه منافق را به مسخره گرفته، يا از در فريب وارد شود. علّت اين كه اين آيات، در ابتدا براى افراد غير وارد، مشكل ايجاد مى كند، اين است كه...
عقیق:قرآن مجيد، آيات الهى را به دو قسم تقسيم مى كند: محكم و متشابه. مقصود از محكم، آياتى است كه ظهور ثابت و پايدار دارند. هيچ نوع احتمال ديگر درباره آنها نيست، مانند «قُل هُوَ اللهُ أحد» يا «لا أعبد ما تَعْبُدون» ولى يك رشته آياتى است كه ظهور آنها پايدار نبوده، بلكه لرزان می باشد، آن هم به خاطر آن كه لغت عرب، مالامال از كنايه و مجاز است در آياتى كه در آن ها از طريق كنايه يا مجاز سخن گفته شده گاهى ظهور آن ها ناپايدار بوده و مشكلاتى براى افراد ناآگاه پديد مى آورد، مانند آيات چهارگانه زير:
1. «سخّر الله منهم». (1) خدا آنان را به مسخره گرفت.
2. «الله يستهزئ بهم». (2) خدا آنان را مسخره مى كند.
3. «وَ مَكَرُوا وَمَكَرَ الله». (3) آنان نيرنگ كردند خدا نيز نيرنگ كرد.
4. «يُخادِعُونَ الله وَهُو خادِعُهُم». (4) آنان خدا را مى فريبند و خدا نيز آنان را مى فريبد.
مسلّماً ظهور اين آيات، آن هم ظهور ابتدايى با ديگر آيات، سازگار نيست. شأن خدا بالاتر از آن است كه منافق را به مسخره گرفته و يا از در فريب وارد شود. علّت اين كه اين آيات، در ابتدا براى افراد غير وارد، مشكل ايجاد مى كند، اين است كه آن ها از روش سخن گفتن به زبان عربى، آگاه نيستند.
نكته آن اين است كه گاهى طرف، با منطق خاصى سخن مى گويد. طرف ديگر نيز در مقام پاسخ، همان منطق را به كار مى برد و به اين كار در زبان عرب «مشاكله» مى گويند. يعنى همگون سخن گفتن.
قبل از آن كه آيات را از لسان امام رضا (عليه السلام) تفسير كنيم، به قاعده ای ادبى كه مايه زيبايى كلام است، اشاره مى كنيم، علاقه مندان كسى، از محبوب خود خواستند كه روزى دعوت آنها را بپذيرد و براى او غذايى بپزند و چنين گفتند: «قالُوا اقترحْ شيئاً نُجِدْ لَك طَبخَه». گفتند سفارش بده چيزى براى تو بپزيم. او در پاسخ گفت: «قلتُ اطبخُوا لى جبّة وقميصاً». گفتم براى من يك پوستين و پيراهنى بپزيد.
ملاحظه مى فرماييد به جاى اين كه بگويد براى من پوستين و پيراهن بدوزيد از واژه پختن استفاده مى كند تا پاسخ او با پرسش آنان هماهنگ باشد و به اين كار در علم بديع، «مشاكله» مى گويند.
تمام اين آيات از باب مشاكله است چون مخالفان اسلام اين واژه را به كار برده اند، خدا هم در مقابل پاسخ از همان واژه استعمال مى كند؛ مثلاً در آيه نخست چنين آمده: «فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» يعنى منافقان، مسلمانان را مسخره مى كنند در پاسخ مى گويد: «سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ».
در آيه مى گويد: «إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ».
و خدا در پاسخ مى فرمايد: «اللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ».
در مورد آيه سوم مى فرمايد: «وَ مَكَرُوا» حيله ورزيدند و خدا در پاسخ مى فرمايد: «وَ مَكَرَ اللهُ».
در مورد آيه چهارم چنين آمده: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللهَ» منافقان حيله مى ورزند، در پاسخ مى فرمايد: «وَ هُوَ خَادِعُهُمْ»، او نيز آنان را مى فريبد.
تا اين جا نكته اين كه چرا قرآن از اين واژه ها كه در شأن او نيست، كمك مى گيرد و آن ها را به خود نسبت مى دهد، روشن شد و آن اين كه همگونه سخن گفتن يكى از زيبايى هاى سخن است.
در اين جا، جاى يك سؤال باقى است، پس مقصود جدى خدا چيست؟؛ اينجاست كه امام هشتم (عليه السلام) پيرامون اين آيات چنين توضيح مى دهد. خدا هرگز مسخره، استهزاءف مكر و خدعه نمى كند، بلکه مقصود اين است كه مسخره كنندگان را كيفر مى دهد و همچنين حيله ورزان و فريبكاران را به سزاى اعمالشان مى رساند.
آنگاه فرمود: خدا بالاتر از آن است كه ظالمان تصور مى كنند.(5)
در برخى از آيات، به خدا نسبت نسيان داده شده است، چنان كه مى فرمايد: «نَسُوا اللهَ فَنَسِيَهُمْ» (6). خدا را فراموش كردند، خدا نيز آنها را فراموش كرد.
و در آيه ديگر مى فرمايد: «فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا» (7). ما امروز آنها را فراموش مى كنيم، همچنان كه آنها چنين روزى را فراموش كردند.
اين آيات نيز به سان آيات پيشين توجيه مى شود، يعنى چون طرف مقابل جدّاً فراموش مى كند، خدا نيز كيفر دادن خود را فراموش كردن او مى خواند؛ و لذا امام هشتم (عليه السلام) در تفسير اين آيات مى فرماید: مقصود از فراموش كردن افراد اين است كه آنها را رها مى كنيم، همچنان كه آنان آمادگى براى ديدار امروز را فراموش كرده اند و به يك معنى مراد از فراموشى آن است كه آنان از رحمت خدا محروم مى شوند. (8)
ابوالصلت هروى مى گويد: مأمون سؤالات گوناگونى از حضرت رضا (عليه السلام) مى كرد، روزى به امام هشتم (عليه السلام) گفت: اى فرزند رسول خدا! معنى اين آيه چيست؟ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» (9)، اگر خدا مى خواست همه كسانى كه در روزى زمين هستند، ايمان مى آوردند، اى پيامبر خدا با زور و اكراه مى خواهى مردم مؤمن بشوند؟.
طبعاً سؤال مأمون اين بود كه چرا خدا چنين مشيّتى را به كار نبرده كه همه مردم مؤمن بشوند. امام هشتم (عليه السلام) فرمود: پدرم موسى بن جعفر(عليهما السلام) و او از پدرش امام صادق (عليه السلام) و او از پدر خود امام باقر (عليه السلام) و او از پدر خود امام سجاد(عليه السلام) و او نيز از پدرش حسين بن على(عليهما السلام) و او از پدرش على(عليه السلام) نقل مى كند مسلمانان به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گفتند: اگر كسانى را كه بر آنها استيلا پيدا كرديم وادار كنيم اسلام بياورند، در اين صورت، عدد ما افزون مى شود و بر دشمنان پيروز مى شويم. پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: كارى كه به من امر نشده، بدعت است و من آن را انجام نمى دهم.
آنگاه اين آيه فرود آمد: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا»، اگر خداى تو مى خواست همه مردم، ايمان مى آوردند؛ سپس حضرت فرمودند: مراد اين است كه آنها را ناخودآگاه به سوى ايمان سوق مى داديم، همان ايمانى كه مردم در روز رستاخيز به هنگام مقابله با دوزخ خواهند آورد؛ چنين ايمانى كه از روى اضطرار و فشار الهى باشد، ارزش ندارد. بلکه ايمانى، ارزش دارد كه از روى اختيار باشد تا از اين طريق، شايستگى خود را نشان داده و به مقام ربوبى نزديك شوند.

پی نوشت ها:
1 . توبه: 79.
2 . بقره: 15.
3 . آل عمران: 54.
4 . نساء: 142.
5 . توحيد صدوق، باب21، شماره 1، ص 163.
6 . توبه: 67.
7 . اعراف: 51.
8 . توحيد صدوق، باب16، شماره 1، ص 159.
9 . يونس: 99.
کتاب مناظره هاى معصومان، آیت الله العظمی سبحانی، ص 169-164
منبع:حوزه
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین