کد خبر : ۶۴۷۸۸
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۹

معنای کلمة «کتاب» در آیات قران چیست؟

آنچه ما از بررسی آیات قرآن و روایات معصومین(ع) به دست آورده‌ایم، این است که با نزول شریعت کامل اسلام، بر خلاف شرایع پیشین، همة آنچه بشر در باب معارف دین تا دامنة قیامت بدان نیاز داشت بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد.
عقیق:آنچه ما از بررسی آیات قرآن و روایات معصومین(ع) به دست آورده‌ایم، این است که با نزول شریعت کامل اسلام، بر خلاف شرایع پیشین، همة آنچه بشر در باب معارف دین تا دامنة قیامت بدان نیاز داشت بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد

آیات دستة دوم

آیاتی که عموم مؤمنان را دعوت می‌کند تا به آنچه بر انبیای تبلیغی نازل شده است، ایمان آورند:

1. «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَما أُنْزِلَ إِلى  إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِیَ مُوسى  وَعِیسى وَما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره: 136)؛

2. «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَما أُنْزِلَ عَلى  إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِیَ مُوسى  وَعِیسى  وَالنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون »؛ (آل‌عمران: 84).

امام صادق(ع) نیز دربارۀ ضرورت بعثت انبیا می‌فرماید:

وقتی ثابت کردیم که برای ما خالق و صانعی است که برتر از ما و همة خلق است و نیز صانع حکیم و متعالی است که خلق توان مشاهدۀ او را ندارند و نمی‌توانند با حواس ظاهر خود او را درک کنند، تا او و خلقش به طور مستقیم با یکدیگر روبه‌رو شوند و با یکدیگر احتجاج نمایند، بنابراین ثابت می‌شود که بایستی برای او سفیرانی در میان خلقش باشند تا از سوی او برای خلق و بندگانش سخن بگویند و آنان را به مصالح و منافعشان و آنچه مایۀ بقایشان و ترکش مایۀ فنایشان است، راهنمایی کنند.34

پس ثابت می‌شود که باید برای خداوند حکیم و علیم آمران و ناهیانی در میان خلق باشند تا از سوی او سخن بگویند که آنان انبیا و بندگان برگزیدۀ اویند.

در این روایت، فلسفۀ بعثت انبیا رساندن پیام‌های خداوند به خلق است؛ بنابراین آنچه به خلق می‌رسانند در جهت هدایت و تکامل بشر است؛ وگرنه نیازی به بعثت انبیا باقی نخواهد ماند.

از این آیات و روایت به‌دست می‌آید که بر همۀ انبیا از جمله انبیای تبلیغی، معارفی در راستای هدایت بشر نازل می‌شده است که بر مردم واجب بود بدانها ایمان آورند.

آیات دستة سوم

آیاتی که دلالت می‌کنند رسالت‌های انبیا، متعدد و متفاوت بوده است:

1. «داناى نهان است، و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند، جز پیامبرى را که از او خشنود باشد، که [در این صورت ] براى او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانى برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیام‌هاى پروردگار خود را رسانیده اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است.» (جن: 26-28)35

از این آیه می‌توان نتیجه گرفت که به همۀ انبیای الهی معارفی نازل می‌شده و رسالت‌هایی بر عهدۀ آنان قرار داده می‌شده که مأمور به رساندن آنها به مردم بودند. بدیهی است که این رسالت‌ها و معارف باید در جهت هدایت بشر باشند که در واقع همان معارف دین است؛ ازاین‌رو برای اینکه معارف مزبور به همان گونه‌ای که خدا نازل کرده به دست مردم برسند، خداوند نگهبانانی قرار می‌داده است تا آنها را از دستبرد شیاطین حفظ کنند.36

البته ممکن است گفته شود که این آیه، رسولان الهی را به غیب اختصاص داده و آنان هستند که مأمور به ابلاغ معارف به مردم‌اند، نه همۀ انبیا، تا شامل انبیای تبلیغی نیز بشود. در پاسخ این اشکال علّامه طباطبائی می‌فرماید:

اگر مراد از «رسول»، امری است در مقابل «نبی»، می‌گوییم اگرچه عموم «فَلا یُظْهِرُ عَلى  غَیْبِهِ أَحَداً» با عبارت «إِلَّا مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُولٍ» تخصیص خورده است، این عموم ابا از این ندارد که با مخصص دیگری نیز تخصیص خورده شود؛ زیرا آیات قرآن بر نزول وحی بر انبیا دلالت می‌کنند: «إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى  نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ» (نساء: 163) و دلالت می‌کند که وحی غیب است، پس نبی نیز به غیب دسترس دارد؛ اما اگر مراد از «رسول»، مطلقِ کسانی باشند که از سوی خدا به سوی خلق فرستاده شده‌اند، نبی نیز از فرستاده‌شدگان بوده و رسول است؛ همچنان‌که آیات زیر بر آن دلالت می‌کنند: «وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ» (حج: 52)؛ «وَما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ» (أعراف: 94).

در هر صورت آیۀ فوق، شامل انبیای تبلیغی نیز می‌شود؛37

2. «وَإِلى  عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی  سَفاهَةٌ وَلکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رب الْعالَمینَ أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمینٌ» (اعراف: 65-68).

در این آیات از زبان حضرت هود(ع) چنین آمده است: «من فرستادۀ پروردگار عالمم تا رسالت‌های پروردگارم را تبلیغ کنم و به شما برسانم. همین سخن از زبان حضرت نوح(ع) چنین نقل می‌شود: «وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رب الْعالَمینَ أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (اعراف: 61و62).

از اینکه «رسالت» به‌صورت صیغۀ جمع آمده است، معلوم می‌شود که رسالت انبیای الهی اعم از انبیای تشریعی و تبلیغی متعدد بوده و مسائل پرشماری از عقاید و احکام و اخلاق را دربرمی‌گرفته است. اگر گفته شود که این رسالت، بیان همان معارف انبیای تشریعی پیشین است، می‌گوییم که بیان رسالت انبیای تشریعی متوقف بر نبوت نیست؛ بلکه امام هر عصری نیز می‌تواند چنین وظیفه‌ای را به عهده بگیرد؛ بنابراین روشن می‌شود که بشر به معارفی جدید نیاز داشت که دریافت و بیان آنها متوقف بر بعثت نبی جدیدی بود.

علّامه طباطبائی ذیل آیات مربوط به حضرت نوح(ع) می‌گوید:

از اینکه در این آیه کلمۀ «رسالت» به صورت صیغۀ جمع آمده است، دلالت بر گوناگون و متعدد بودن آن و نیز اهدافی دارد که خداوند او را مأمور به تبلیغ آنها کرده بود؛ زیرا حضرت نوح(ع) از انبیای اولوالعزم و صاحب کتاب و شریعت بوده است؛ بنابراین رسالت او علاوه بر توحید و معاد، شامل احکام شرعی نیز بوده است.38

همین سخن را دربارۀ انبیای تبلیغی نیز در قلمروی محدودتر می‌توان بیان کرد.

آیات دستة چهارم

آیاتی که بر پایة آنها، خداوند به انبیای تبلیغی نیز کتاب عطا کرده است:

1. «مردم امت واحدی بودند. پس خداوند انبیا را برای بشارت و انذار مبعوث کرد و با آنها کتاب را به حق فرستاد تا در بین مردم در آنچه اختلاف دارند، داوری کنند.» (بقره: 213) (از ظاهر این آیۀ شریفه برمی‌آید که بر همۀ انبیا کتاب نازل شده است؛ همچنان‌که اگر الف و لام در «الکتاب»، الف و لام جنس باشد، این معنا تقویت می‌شود)؛

2. «و چون از انبیا پیمان گرفتیم که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم و سپس رسولی از جانب خداوند به سوی شما آمد که تصدیق‌کنندة کتاب شما بود، به او ایمان آورید و یاری‌اش کنید.» (آل‌عمران: 81) (از ظاهر این آیه نیز استفاده می‌شود که به همة انبیای الهی کتاب نازل شده است؛ همچنان‌که تعبیر «مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ» نیز مؤید این مطلب است)؛

3. «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و هریک را هدایت کردیم و پیش از او نوح را و نیز از دودمان ابراهیم، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که از صالحان بودند، هدایت کردیم و نیز اسماعیل و یسع و یونس و لوط را هدایت کردیم. اینان کسانی بودند که به آنها کتاب و حکم و نبوت دادیم.» (انعام: 84ـ88) (این آیه بیانگر آن است که خدای سبحان به انبیای تبلیغی کتاب و حکم داده است. بدیهی است کتابی که به انبیا از آن جهت که نبی هستند داده می‌شود، باید دربردارندة معارفی در راستای هدایت بشر باشد؛ وگرنه به نزول کتاب نیازی نخواهد بود)؛

4. «یا یَحْیى  خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» (مریم: 12).

معنای کلمة «کتاب» در آیات پیش‌گفته

به عقیدۀ علّامۀ طباطبائی عنوان «کتاب» در قرآن در سه معنا به کار رفته است: 1. به معنای وحى انبیا و به‌ویژه آن وحیى که متضمن شریعت است؛ 2. کتابی که اعمال بندگان را از خوب و بد ضبط می‌کند؛ 3. به معنای کتابی که جزئیات و رویدادهای نظام هستی در آن ثبت شده‌اند.

وی سپس در توضیح معنای اول می‌گوید: «قسم اول، کتاب‌هایى‌اند که مشتمل بر شریعت‌اند که عبارت‌اند از: کتاب نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر اسلام(ص).»39 وی همچنین ذیل آیۀ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» می‌گوید:

کتاب همان وحیى است که قابلیت نوشتن و کتاب شدن را دارد و دربردارندة معارف دین، یعنی عقاید و اعمال است. کتاب‌های آسمانی به این معنا عبارت از پنج کتاب نوح و ابراهیم و تورات و انجیل و قرآن‌اند.40

نیز علامه ذیل آیۀ «اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزانَ» می‌گوید: «مراد از کتاب، وحیى است که مشتمل بر شریعت و دین حاکم در مجتمع بشرى است و مراد از عنوان «کتاب» در قرآن کریم، همین معناست.»41 و در ذیل آیۀ «وَآتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا» می‌فرماید:

کلمة «کتاب» در موارد بسیاری در قرآن کریم بر مجموع شرایعى که بر مردمى واجب شده، و رافع اختلافات آنان در عقاید و اعمال است، اطلاق شده است. بنابراین از اطلاق کتاب در این معنا برمی‌آید که کتاب، مشتمل بر وظایفى اعتقادى و عملى است که باید به آن معتقد شوند و عمل کنند.42

بنابراین عنوان «کتاب» از نظر علّامه طباطبائی در قرآن کریم، تنها دربارة کتاب‌هایی به کار رفته است که مشتمل بر شریعت‌اند و این کتاب‌ها عبارت از کتب نوح، ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن‌اند.

مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای معنایی گسترده را برای عنوان «کتاب» در قرآن لحاظ می‌کنند و در این‌باره می‌فرمایند:

عنوان «کتاب» در اصطلاح قرآن هنگامی که به صورت مطلق و مجرد از قرینۀ معینه بیان می‌شود، به معنای مطلق آن چیزی است که از طریق وحی بر انبیا نازل می‌شود و اختصاص و اشاره‌ای به کتاب ویژه ندارد. به‌عبارت‌دیگر کتاب، همان وحی و صحیفۀ الهی است که مشتمل بر معرفت حق‌تعالی و معرفت حقایقی است که ادیان آسمانی متصدی تحقق آن هستند؛ و حد فاصل بین ایمان و کفر از جهت اعتقاد و عمل است و افراد و جماعات را از ظلمت کفر و شرک نجات می‌دهد و به سوی دین حق و عبادت خداوند می‌کشاند؛ ازاین‌رو این معنای کتاب عام است و انواع کتاب‌های آسمانی را دربرمی‌گیرد.43

ایشان سپس برای تأیید سخن خود، آیات و روایاتی را بیان می‌فرمایند که بر پایة آنها، عنوان «کتاب» اشاره به کتابی ویژه ندارد و همۀ کتاب‌های آسمانی را دربرمی‌گیرد:

«وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ» (بقره: 78)؛ «وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَالْأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ» (آل‌عمران: 20)؛ «ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَلَا الْمُشْرِکِینَ» (بقره: 105)؛ «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ».(بقره: 213)

در آیۀ اخیر، کتاب حد ممیز نبوت و حاکم و داور برای اهل دین در اختلافاتشان قرار داده شده و این صفت برای همۀ کتاب‌های نازل از سوی خداست. بنابراین از این آیات و آیات دیگر نتیجه می‌گیریم که عنوان «کتاب» در اصطلاح قرآن، آن چیزی است که خدای سبحان به جهت هدایت مردم و حاکمیت در بین آنان و اخراجشان از ظلمت کفر و الحاد بر انبیا نازل می‌کند.44

ایشان سپس روایاتی را برای تأیید سخن خود می‌آورند: «امام صادق(ع) فرمودند: رسول خدا در پاسخ نامۀ اهل کفار دربارۀ جزیه گرفتن از مجوس فرمودند: برای مجوس پیامبری بود که او را کشتند و کتابی که آن را آتش زدند. پیامبرشان با کتابی به سوی آنها آمد.»45

مقام معظم رهبری ذیل این روایت می‌فرمایند که اطلاق کتاب بر کتاب مجوس، دلیل بر این مطلب است که عنوان «کتاب» اختصاص به کتابی ویژه مانند تورات و انجیل ندارد؛ بلکه عام است و همۀ کتاب‌های آسمانی را دربرمی‌گیرد.

همچنین در روایت معتبری که سماعه از امام صادق(ع) نقل کرده46 و نیز روایت موثق زراره،47  مجوس از اهل کتاب دانسته شده است که این خود دلالت بر این دارد که پیامبرِ آنها صاحب کتاب بوده و بر مصحف او نیز عنوان «کتاب» اطلاق شده است.48

ایشان دربارۀ اهل کتاب بودن صابئه نیز به دو آیۀ دیگر استناد می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که صابئین اهل کتاب بوده‌اند: «به‌یقین کسانی که ایمان آورند و یهودیان و صابئیان و نصارایی که به خدا و روز جزا ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ترسی بر ایشان نیست و اندوهگین نخواهند شد.» (مائده: 69)؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هادُوا وَالنَّصارى  وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ.» (بقره: 62)

ایشان ذیل این دو آیه می‌فرمایند: «از اینکه در دو آیۀ فوق صابئین در صورت داشتن ایمان و عمل صالح اهل نجات دانسته شده‌اند، معلوم می‌شود که دینشان صحیح و از سوی خدا بوده است.» سپس به علّامه طباطبائی چنین اشکال می‌کنند:

اینکه شما آنها را اهل ملتی غیر از ملل دیگر می‌دانید با این سخن شما که مذهب آنها ترکیبی از مذاهب یهود و نصارا و مجوس است، ناسازگار است؛ زیرا از ظاهر آیات فوق برمی‌آید که آنان اهل ملت مستقلی بوده‌اند.49

ایشان همچنین ذیل آیۀ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصارى  وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى  کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» (حج: 17) می‌فرمایند: «این آیه ظهور تام دارد در اینکه صابئین در عرض یهود و نصارا و مجوس دارای کتاب و دین آسمانی‌اند.»50 سپس در ادامه می‌فرمایند: صابئین به پیروان کتاب یحیی(ع) یا کتاب شیث و صحف آدم یا کتاب ادریس ـ بر مبنای اختلافی که در این باب بیان شده ـ گفته می‌شود و از سویی اصل نزول کتاب بر یحیی و آدم‡ مورد تأیید قرآن است؛ زیرا در سورۀ انعام، پس از بیان شماری از انبیا، از جمله زکریا، یحیی، عیسی، الیاس، اسماعیل، الیسع، یونس و لوط در ادامه می‌فرماید: «أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ. » از ظاهر این آیه برمی‌آید که هریک از این انبیای عظام دارای کتابی مستقل غیر از کتاب دیگر انبیا بوده‌اند و قرینة آن نیز عبارت «الْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ » است.51

آیت‌الله خامنه‌ای سپس نتیجه می‌گیرند که مراد از کتاب در آیۀ «یا یَحْیى  خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ» کتاب خود اوست نه تورات؛ زیرا بعید است که به نبیِ صاحب کتاب امر شود کتاب نبی دیگر را اخذ کن؛ به‌ویژه با علم به اینکه کتاب نبیِ دیگر نیز پس از گذشت چند سال نسخ می‌شود.52

نتیجه‌گیری

به نظر می‌رسد عنوان «کتاب»، عنوانی عام است که همۀ کتاب‌های آسمانی را دربرمی‌گیرد و اختصاصی به کتاب‌های انبیای اولوالعزم ندارد و شاهد این مدعا، آیات و روایاتی‌اند که آن را تأیید می‌کنند:

آیة اول: «وَیُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالْإِنْجیلَ» (آل‌عمران: 48).

در این آیه، سخن دربارۀ عطایای خدای سبحان به حضرت عیسی است که می‌فرماید ما به عیسی کتاب و حکمت و تورات و انجیل دادیم و مراد از کتاب، غیر از تورات و انجیل است؛ زیرا تورات و انجیل را در ادامه بیان کرده است. بنابراین می‌توان گفت مراد از کتاب، همۀ کتاب‌های آسمانی انبیای پیشین است؛ چنان‌که در تفسیر فرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن در ذیل همین آیه آمده است: «مراد از الکتاب، جنس کتاب است که همۀ کتاب‌های آسمانی قبل را شامل است.»53

نویسندة تفسیر مجمع‌البیان نیز می‌گوید آنچه با ظاهر آیه تناسب بیشتری دارد، این است که بگوییم مراد از «الکتاب»، برخی از کتاب‌های نازل بر انبیای پیشین است.54

در تفسیر شریف لاهیجی نیز چنین آمده است: «وَیُعَلِّمُهُ الْکِتابَ و بیاموزد خداى تعالى به او کتاب‌هاى منزله غیر تورات و انجیل را، چه این دو کتاب بعد از این مذکور می‌شود»؛55

آیة دوم: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی  مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَبِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (آل‌عمران: 79).

از ظاهر این آیه نیز برمی‌آید که خدای سبحان به همۀ انبیا کتاب داده است و شاهد آن، ادامۀ آیه است که می‌فرماید: «وَالْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ»؛ زیرا نبوت اختصاصی نیست، بلکه شامل همۀ انبیا می‌شده است؛ بنابراین از عطف کتاب و حکم و نبوت استفاده می‌شود که هر سۀ آنها به همۀ انبیا داده شده‌اند؛

آیة سوم: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید: 25).

از ظاهر این آیه نیز پیداست که خدای سبحان به هریک از انبیا سه چیز داده است که عبارت‌اند از معجزه، کتاب و میزان؛

آیة چهارم: «فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتابِ الْمُنیرِ» (آل‌عمران: 184).

در این آیه نیز سخن از انبیایی است که با معجزه و کتاب به سوی بشر آمده‌اند؛ ولی از سوی قومشان تکذیب شده‌اند و چون تکذیب انبیا، اختصاصی به انبیای اولوالعزم نداشته، از آیه استفاده می‌شود که همۀ رسولان الهی صاحب کتاب بوده‌اند. ذیل این آیه، روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است بدین مضمون که مراد از «الزبر»، کتاب‌های انبیاست و مراد از «الکتاب»، حلال و حرام است.56 در این روایت نیز صحبت از کتاب‌های انبیاست که اشاره به کتابی ویژه ندارد. بنابراین می‌توان گفت که غیر از انبیای اولوالعزم، انبیای تبلیغی نیز صاحب کتاب بوده‌اند؛ گرچه کتاب ایشان، نه حاوی شریعتی کامل و جدید، بلکه دربردارندة معارفی در راستای هدایت بشر بوده است.

آیات دستة پنجم

آیاتی که بر نزول حکم بر انبیای تبلیغی دلالت می‌کنند:

آیات پرشماری در قرآن کریم بر نزول «حکم» بر انبیای تبلیغی دلالت می‌کنند. ما نخست متن آیات موردنظر را بیان می‌کنیم، سپس به معنا و مفهومشان می‌پردازیم:

آیة اول: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ» (بقره: 213) (از ظاهر این آیه استفاده می‌شود که به همة انبیای تبلیغی کتابی حاوی احکام قضایی نازل می‌شده است)؛

آیة دوم: خدای سبحان دربارۀ حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (یوسف: 22)؛

آیة سوم: «وَلُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتی  کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقین» (انبیاء: 74).

بر اساس این آیه خدای سبحان به حضرت لوط(ع) «حکم» نازل کرده است که یک مصداق آن را می‌توان حکم تحریم عمل قوم لوط دانست؛ چنان‌که از برخی آیات و روایات برمی‌آید که آن عمل شنیع را نخستین بار افراد این قوم انجام دادند؛ ازاین‌رو حکم تحریم چنین عملی را، نخستین بار حضرت لوط(ع) بیان کرد. بنابراین حکم مزبور نخستین بار باید بر جناب لوط(ع) نازل شده باشد: «وَلُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ وَأَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ» (اعراف: 80، 81 و 84).57

در روایات نیز ذیل آیۀ شریفۀ «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ» آمده است که ابلیس با صورتی زیبا و با لباس‌هایی فریبنده نزد جوانان آنها آمد و از آنان خواست که با وی لواط کنند. اگر از آنان می‌خواست که او با آنها لواط کند نمی‌پذیرفتند؛ لذا از ایشان خواست که با او لواط کنند. پس چون چنین کردند، از آن لذت بردند. آن‌گاه شیطان از میان آنها رفت و برخی را به برخی دیگر واگذار کرد؛58

چهارم «وَلَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّة» (جاثیه: 16).

در این آیه نیز سخن از اعطای حکم به انبیای بنی‌اسرائیل است و مراد از حکم بنابر نظر علّامه طباطبائی، وظایفی است که کتاب بر آن حکم می‌کند. ایشان در این‌باره می‌فرمایند:

مراد از «حکم» به قرینة اینکه آن را با کتاب ذکر فرموده، عبارت است از آن وظایفى که کتاب بر آن حکم مى کند؛ همچنان‌که مى بینیم در آیة شریفه «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»، این اجمال، تفصیل داده شده است؛ و نیز دربارة تورات فرموده «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ». پس حکم یکى از لوازم کتاب است؛ همچنان‌که نبوت نیز از لوازم آن است؛59

آیة پنجم: دربارۀ حضرت داوود و سلیمان‡ می‌فرماید: «وَداوُدَ وَسُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدین فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَکُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَعِلْماً» (انبیاء: 78-79).

بر اساس این آیه، به حضرت داوود(ع) حکم داده شده است؛ چنان‌که از برخی روایات استفاده می‌شود که زبور حضرت داوود(ع) دربردارندة برخی معارف در باب عقاید و احکام قضایی بوده است:

روایت اول: در تفسیر قمی آمده است که زبور داوود(ع) مشتمل بر معارفی در باب توحید و تمجید و دعا و برخی اخبار دربارۀ پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و دیگر ائمه(ع) و اخبار رجعت و حضرت مهدی(عج) بوده است؛60

روایت دوم: امام علی(ع) می‌فرماید: «اگر برای من مسندی قرار داده شود، بین اهل قرآن با قرآن و بین اهل تورات با تورات و بین اهل انجیل با انجیل و بین اهل زبور با زبور حکم می‌کنم.»61 از اینکه زبور در عرض تورات قرار گرفته، معلوم می‌شود که برخی احکام زبور، با احکام تورات فرق می‌کند؛ بنابراین احکام جدیدی پس از حضرت موسی(ع) بر حضرت داوود(ع) نازل شده است؛

روایت سوم: امام رضا(ع) می‌فرماید: «زنان زمان داوود هنگامی که همسرانشان می‌مردند و یا کشته می‌شدند، حق ازدواج دوباره نداشتند و نخستین کسی که خداوند برای او ازدواج با زن شوهرمرده را مباح کرد، حضرت داوود(ع) بود.»62 در این روایت سخن از حکمی شرعی است که نخستین بار خدای سبحان آن را به حضرت داوود(ع) عطا می‌کند.

نیز برخی مواعظ اخلاقی که بر حضرت داوود(ع) وحی شده است، دلالت بر نزول معارف اخلاقی بر انبیای تبلیغی دارد، که در ادامه به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

روایت اول: «خداوند به داوود(ع) وحی کرد که بندۀ من روز قیامت کار نیکی را با خود می‌آورد که به واسطۀ آن، او را بهشتی می‌کنم. داوود(ع) عرض کرد: خدایا این بنده چه کرده است که سزاوار چنین پاداشی است؟ خداوند فرمود: بنده‌ای است که در برآمدن حاجت برادر دینی‌اش می‌کوشد؛ چه بتواند نیازش را برآورد و چه نتواند»؛63

روایت دوم: «خداوند به داوود فرمود: ای داوود! از قلب‌های وابسته به شهوات دنیا دوری کن؛ زیرا عقل‌های اینان از دسترس به من ناتوان‌اند»؛64

روایت سوم: «خداوند به داوود(ع) وحی کرد که ای داوود! بندگان متواضع، نزدیک‌ترین مردم به من، و متکبران دورترین بندگان نسبت به من‌اند.»65

همچنین حکم تحریم کم‌فروشی بر حضرت شعیب(ع) نازل شده است: «إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ» (شعراء: 177و181-183). در روایتی از امام سجاد(ع) چنین نقل شده است: نخستین کسی که کیل و ترازو را ساخت، حضرت شعیب نبی(ع) بود که آن را با دست خود ساخت. پس مردم کیل را تمام می‌دادند. آن‌گاه به مرور زمان آنها در کیل و وزن کم گذاشتند؛ ازاین‌رو زلزله آنها را فراگرفت و گرفتار عذاب شدند و در خانه‌های خود از پا درآمدند.66

با توجه به آیه و روایت پیش‌گفته می‌توان به این نتیجه رسید که پیش از حضرت شعیب حکم تحریم کم‌فروشی در بین نبود و نخستین‌بار توسط آن حضرت بیان شده است. بنابراین خدای سبحان حکم جدیدی بر آن حضرت نازل کرد که در شریعت حضرت ابراهیم(ع) مطرح نبوده است.

البته با توجه به اینکه در داستان حضرت یوسف(ع) نیز که پیش از حضرت شعیب(ع) است بحث از کیل به میان آمده است: «وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی  بِأَخٍ لَکُمْ

مِنْ أَبیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَأَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ فَإِنْ لَمْ تَأْتُونی  بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی» (یوسف: 59-60) می‌توان گفت که تا زمان حضرت شعیب(ع) مردم حقوق یکدیگر را

از این جهت محترم می‌داشتند و کم‌فروشی نمی‌کردند، اما از زمان آن حضرت به بعد کم‌فروشی در میان مردم رواج یافت؛ لذا حکم تحریم این عمل بر حضرت شعیب(ع)

نازل شد.

معنای کلمة «حکم» در آیات فوق

دربارۀ اینکه حکم در این آیات به چه معنایی است بین مفسران اختلاف است. برخی آن را به معنای حکمت، شماری آن را به معنای نبوت و برخی نیز آن را به معنای قضاوت دانسته‌اند؛ اما ایشان هیچ دلیل و شاهدی بر این مدعای خود نیاورده‌اند. برای اینکه معنای حکم در این آیات روشن شود، باید معنای حکم در لغت و در خود قرآن کریم مشخص گردد.

حکم در لغت به معنای چیزی است که بر موضوعی حمل و ملحق می‌شود و به واسطۀ آن، امر و نهی تحقق می‌یابد؛ البته با این قید که از روی قطع و یقین باشد. حکمت، گونة ویژه‌ای از حکم است که به معارف قطعی و حقایق یقینی که در آن اختلاف و اضطراب و تردیدی نیست، مربوط می‌شود؛ بنابراین فرق آن با قضا در این است که آنچه در قضا لحاظ می‌شود اظهارنظر قاضی در موردی ویژه است که قطع و یقین در آن لازم نیست.67

موارد کاربرد واژة حکم در قرآن، چنان‌که از سخنان علّامه طباطبائی برمی‌آید، به دو معناست: یکی در معنای حکم تشریعی و دیگری در معنای حکم تکوینی. علّامۀ طباطبائی در تفسیر گران‌سنگ المیزان ذیل بحث «سخنی در معنای حکم در قرآن» می‌فرماید:

کلمۀ حکم هنگامی که به خدا نسبت داده شود، اگر به معنای حکم تکوینی باشد، مراد [از آن] همان قضای وجودی و ایجادی است که مساوق با وجود حقیقی اشیا و حقیقت خارجی آن در مراتب وجود است؛ مانند آیۀ «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» (رعد: 41)؛ و اگر در معنای تشریع به کار رود، مراد قانون‌گذاری و حکم مولوی است؛ مانند آیۀ «وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ» (مائده: 43)؛ و هنگامی که به انبیا نسبت داده شود به معنای قضاست که یکی از مناصب الهی است که به انبیا اعطا شده است؛ مانند آیۀ «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ» (مائده: 48)؛ «أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ» (انعام: 89)؛ و شاید برخی آیات هم دال بر این باشد که به انبیا حکم به معنای تشریع داده شده است؛ «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» (شعراء: 83)؛ اما نسبت حکم به غیر انبیا به معنای قضاست؛ همانند آیۀ «وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ» (مائده: 47)؛ «وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ» (هود: 45). این آیه به حسب موردش شامل حکم به معنای انجاز وعده و اجرای حکم می‌شود. 68

از آنچه گذشت می‌توان به این نتیجه رسید که کلمۀ «حکم» در قرآن در غیر موارد تکوین، به معنای حکم تشریعی است؛ لذا در آیات مورد بحث که صحبت از اعطای حکم به انبیاست، مرادْ نزول حکم تشریعی بر ایشان است.

ممکن است گفته شود همان‌گونه که از کلمات علّامۀ طباطبائی پیداست، یکی از معانی حکم تشریعی، اعطای جایگاه داوری به انبیاست؛ بنابراین نمی‌توان از آیات مزبور، نزول حکم تشریعی بر انبیای تبلیغی را نتیجه گرفت. در پاسخ به این اشکال باید گفت از آیات قرآن کریم برمی‌آید که غیر از حضرت داوود و سلیمان‡ که خدای سبحان به آنان منصب داوری در میان مردم را بخشیده بود، انبیای دیگر یعنی لوط، یوسف و یحیی(ع) از این جایگاه برخوردار نبودند. قرآن کریم دربارۀ حضرت یوسف می‌فرماید که آن حضرت از عزیز مصر خواست تا او را وزیر خزانه‌داری قرار دهد: «قالَ اجْعَلْنی  عَلى  خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ» (یوسف: 55) از ماجرای دستگیری بنیامین نیز برمی‌آید که آن حضرت از منصب قضا برخوردار نبوده است؛ بلکه امر قضاوت در اختیار دیگران بوده است؛ لذا آن حضرت دست به چاره‌ای می‌زند تا مطابق با قانون قضایی آن سرزمین باشد: «این‌گونه ما براى یوسف چاره اندیشى کردیم؛ زیرا در آیین شاه روا نبود که برادرش را بازداشت کند» (یوسف: 76).69

حال اگر آن حضرت از منصب قضا برخوردار می‌بود و از سویی حق تشریع را نیز در حوزۀ مسائل دادرسی می‌داشت، دیگر آیۀ مزبور معنا نمی‌داشت.

دربارۀ حضرت لوط(ع) نیز وضعیت آن حضرت در میان قوم خود گویای این مطلب است که آن حضرت از منصب قضا برخوردار نبود؛ زیرا آن حضرت در میان آن قوم طاغی جایگاهی نداشت و جز خانوادۀ خود آن حضرت، کسی به او ایمان نداشت: «فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ» (ذاریات: 35-36)؛ ازاین‌رو دادن منصب قضا به آن حضرت کاری لغو است. این آیات گویای جایگاه اجتماعی آن حضرت در میان قوم خویش‌اند: «وَجاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفی  فَلا تَفْضَحُونِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلا تُخْزُونِ قالُوا أَ وَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمینَ قالَ هؤُلاءِ بَناتی  إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی  سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ» (حجر: 67-72)؛ «قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ» (شعراء: 167). بنابراین حکم در آیات یادشده، به معنای نزول حکم تشریعی بر انبیای تبلیغی است و معنای دیگری را نمی‌توان پذیرفت.

بنابر آنچه گفتیم، روشن می‌شود که بر انبیای تبلیغی برخی معارف اعتقادی و اخلاقی و احکام نازل می‌شده است. البته این معارف آن‌قدر گسترده نبوده‌اند که موجب تحول در شریعت پیشین شوند.

نتیجة کلی

از بررسی ادلة عقلی و نقلی به نظریه‌ای جدید در باب ختم نبوت تبلیغی دست یافتیم و آن این که سرّ ختم نبوت تبلیغی، در «اکمال شریعت و اتمام نزول معارف و احکام دینی» نهفته است؛ یعنی آنچه بعثت انبیای تبلیغی را ضرور می‌کرد، نقص شرایع پیشین و نیاز به معارف جدید در زمان‌های بعدی بود؛ ازاین‌رو انبیای تبلیغی مبعوث می‌شدند تا خلأهای دینی مردم را از طریق دریافت وحی پر کنند؛ اما ازآنجا که شریعت اسلام شریعتی کامل است و همۀ معارف و احکام دینی موردنیاز بر پیامبر اسلام نازل شده، دیگر نیازی به نبی دیگر نیست تا در موارد نیاز، معارف موردنیاز بشر را دریافت دارد. ازاین‌رو با بعثت نبی مکرم اسلام(ص) نبوت تبلیغی نیز پایان یافت و حجت تشریعی خداوند، امامانی از نسل آن حضرت شدند که علاوه بر حجت تکوینی و واسطة فیض، حجت تشریعی و مرجع دینی بشر نیز هستند و در حفظ، تبیین، تفسیر و تبلیغ شریعت نبوی و قرآن می‌کوشند.

 

پی نوشت:

34. محمد‌بن یعقوب کلینی، همان، ج1، ص168.
35. قرآن ترجمة محمدمهدی فولادوند.
36. ومن طریق المخالفین ما ذکره ابن أبی الحدید فی (شرح نهج البلاغة)، قال: روی أن بعض أصحاب أبی جعفر محمد بن علی الباقر(ع) سأله عن قول الله عز وجل: إِلَّا مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً فقال(ع): «یوکل الله بأنبیائه ملائکة یحصون أعمالهم ویؤدون إلیه بتبلیغهم الرسالة الخ». (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 513؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 20، ص84).
37. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 20، ص56.
38. همان، ج 8، ص175.
39. همان، ج 7، ص 252 و 253.
40. همان، ج 19، ص 171.
41. همان، ج 18، ص 38.
42. همان، ج 13، ص 36.
43. سیدعلى خامنه اى، بحث حول الصابئة، ص 12-13.
44. همان، ص13.
45. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 3، ص 567 و محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج 4، ص 113.
46. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج 4، ص 268؛ همو، تهذیب الأحکام، ج 10، ص 186 و محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 29، ص 219.
47. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج4، ص270؛ همو، تهذیب الأحکام، ج 10، ص188 و محمدبن حسن حر عاملی، همان، ج 29، ص220.
48. سیدعلى خامنه اى، همان، ص14.
49. همان، ص35.
50. همان، ص 37.
51. زیرا همان‌گونه که حکم و نبوت اختصاصی به برخی نداشته و همۀ آنها از حکم و نبوت برخوردار بوده‌اند، همین‌گونه برخورداری از کتاب نیز اختصاصی به برخی نداشته و همۀ آنها صاحب کتاب بوده‌اند.
52. سیدعلى خامنه اى، همان، ص 39.
53. محمد صادقى تهرانى، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 5، ص144.
54. فضل‌بن حسن طبرسى، همان، ج 2، ص752.
55. محمدبن على شریف لاهیجى، تفسیر شریف لاهیجی، ج 1، ص326.
56. سیدهاشم بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 719.
57. تحریم این عمل از عبارت «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» و نزول عذاب بر آنها فهمیده می‌شود. (محمدبن على شریف لاهیجى، همان، ج3، ص 516)
58. سیدهاشم بحرانی، همان، ج2، ص564 و على بن جمعه عروسی، همان، ج 2، ص50.
59. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 18، ص251.
60. علی‌بن ابراهیم قمی، همان، ج2، ص126 و محمدباقر مجلسی، همان، ج 14، ص3.
61. محمدبن حسن صفار، همان، ص132. «و أما حکمه صلوات الله علیه بسائر الکتب فلعل المعنى الاحتجاج علیهم بها أو الحکم بما فیها إذا کان موافقا لشرعنا أو بیان أن حکم کتابهم کذلک وإن لم یحکم بینهم إلا بما یوافق شرعنا». (محمدباقر مجلسی، همان، ج40، ص 136).
62. محمدبن علی ابن‌بابویه، الأمالی، ترجمة محمدباقر کمره‌ای، ص92؛ همو، عیون أخبارالرضا(ع)، تصحیح سیدمهدى حسینى لاجوردى، ج 1، ص194 و محمدباقر مجلسی، همان، ج 11،ص73.
63. محمدباقر مجلسی، همان، ج14، ص 36.
64. همان، ص 39.
65. همان.
66. قطب‌الدین راوندی، قصص الأنبیاء للراوندی، ص 142؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج12، ص 382 .
67. حسن مصطفوى، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص 265.
68. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج7، ص254-255.
69. قرآن ترجمة علی مشکینی.
مآخذ:
ابن‌بابویه قمى، محمدبن علی (شیخ صدوق)، الأمالی، ترجمة محمدباقر کمره‌ای، تهران، کتابخانه اسلامیه، 1362.
ـــــ ، عیون أخبار الرضا(ع)، تصحیح سیدمهدى حسینى لاجوردى، تهران، جهان، 1378ق.
بحرانى، سیدهاشم،  البرهان فى تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
حر عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، چ دوم، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1409ق.
خامنه‌ای، سید‌علی، بحث حول الصابئه، بیروت-لبنان، الغدیر، 1419ق.
راوندى، قطب‌الدین، قصص الأنبیاء(ع)، مشهد، بنیاد پژوهش هاى آستان قدس رضوى، 1409ق.
سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، تهران، دارالکتب اسلامیه،1400ق.
شریف لاهیجى، محمدبن على، تفسیر شریف لاهیجى، تهران، دفتر نشر داد، 1373.
صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، چ دوم، قم، فرهنگ اسلامى، 1365.
صفار قمی، محمدبن حسن، بصائر الدرجات فى فضائل آل محمّد(ص)، تصحیح حاج میرزامحسن کوچه‌باغى تبریزى، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشى نجفی، 1404ق.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی‌همدانی، چ پنجم، قم، جامعۀ مدرسین، 1417ق.
طبرسى، فضل‌بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372.
طوسی، محمدبن حسن، الإستبصار فیما اختلف من الاخبار، تصحیح حسن خراسانی و علی آخوندی، چ سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390ق.
ـــــ ، التهذیب الاحکام فى شرح المقنعه، تحقیق سیدحسن خرسان، چ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1365.
عروسى حویزى، عبدعلى بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
عیاشى، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی (کتاب التفسیر)، تهران، چاپخانه علمیه تهران،1380ق.
قمى، على‌بن ابراهیم، تفسیر قمى، قم، دارالکتاب،1367.
کلینى، محمد‌بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365.
مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت – لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
مطهری، مرتضی، مجموعه  آثار، تهران، صدرا، 1374.
موسوی خوئى، سیدابوالقاسم، المستند فی شرح العروة الوثقى، نرم‌افزار کتابخانۀ نور ـ جامع فقه اهل‌بیت(ع).
علی زمانی قشلاقی: کارشناس ارشد کلام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
معرفت کلامی 6- سال دوم، شماره دوم، تابستان 1390، ص 137 ـ 164.

منبع:فارس


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین