۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۱۳
*تبلور بندگی پروردگار عالم در عبادت
تبلور بندگی پروردگار عالم، برای عبّاد عالم، در عبادت معلوم و مشهود میگردد. لذا آنها که بالجد بنده خدا هستند، عشق و محبّت آنها به عبادت، عجیب است.
گر چه در باب عبادت تبیین فرمودند: عبادت حالاتی برای انسان دارد، از جمله اینکه واقعاً عابد حقیقی، آن کسی است که در بندگی خدا، آنچه که خدا میگوید، انجام بدهد و اصل عبادت، این است. لذا عبادت بما هی عبادت، آن است که آنچه پروردگار عالم، برای انسان تکلیف کرده، انجام بدهد.
در روایات شریفه انواعی از این اصل عبادت را تبیین کردند، از جمله اینکه پدر آقاجانمان، حضرت حجّت، یعنی امام حسن عسگری(ع) فرمودند: «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّه» عبادت به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه در تفکّر آثار الله و تفکّر در خود انسان است و اینکه ببیند آثار رحمت خدا و خلقت چگونه است.
*برترین جزء از هفتاد جزء عبادت!
یا پیامبر عظیمالشّأن، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَال» عبادت هفتاد جزء دارد و افضل این اجزاء، طلب رزق حلال است که رزق و روزی انسان، حلال باشد و مراقب و مواظب باشد.
*مراقبت از مثلّث وجودی بدن
لذا همه این مطالب در همین است که اگر مواظبت نکند، گرفتار است. بارها هم بیان کردم که اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان فرمودند: انسان باید این مثلّث وجودی خودش؛ یعنی چشم، گوش و دهان را مراقب باشد.
از این دهان، لقمه شبههناک و حرام وارد نشود. زبان را کنترل کند، تهمت نزند، دروغ نگوید، فحّاشی نکند و حتّی دل کسی را نشکاند.
چشمش را کنترل کند که با آن، گناه نکند. به آثار رحمت الهی نگاه کند، امّا به گناه نگاه نکند. به قرآن و دعا نگاه کند. چشم را خدا به او داده و لطف کرده، او هم مواظبت کند که تصویرهای زشت نبیند.
یکی از آقایان در زمان طاغوت، سال 1355، یک بیماری سختی گرفت و کور شد. ما به دیدنش رفتیم، ایشان با اینکه دائم قرآن میخواند و ... میفرمود: مواظب باشید تا این چشم را دارید، قدر بدانید. مریضی است میآید و چشم را از بین میبرد. لذا تا میتوانید آیات الهی و قرآن و احادیث و روایات را ببینید، مراقب باشید که با این چشم، گناه نکنید. اگر نعوذبالله انسان با اتّفاقی (تصادف و ...) چسم خود را از دست بدهد، آن موقع قدر این نعمت را به تعبیری میگویند: سلطان بدن است، میداند.
گوش خود را مواظبت کند که غیبت، تهمت، حرفهای بیهوده و فحّاشیها را نشود. در مجالس خوب شرکت کند.
لذا این مثلّث وجودی را حفظ کند، به خصوص دهان را که میگویند لقمه بسیار اثرگذار است. کسب حلال، خودش عبادت است و طبق روایتی در جلد 13 مستدرکالوسائل، افضل عبادت هم است.
*یک ساعت عدالت، برتر از هفتاد سال عبادت!
یا پیامبر عظیمالشّأن راجع به مطلب حکومتداری میفرمایند: «عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَة»، یک ساعت عدالت، از هفتاد سال عبادت برتر است. آن هم چه عبادتی؟ «قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا»، شبهایش را به عبادت بپردازد و روزهایش را هم روزه باشد.
امّا باز این به این معنا نیست که انسان بگوید: حالا اینطور است، دیگر من نماز شب نخوانم و دعا نخوانم، خیر، اتّفاقاً آنهایی که ساعت عدالت را دارند، عشق به عبادت و قیام در دل شب دارند و مطالب را درک میکنند. امیرالمؤمنین، عدل مطلق پروردگار عالم است، امّا شبخیزیهای ایشان را هم هیچ احدی ندارد.
*مقایسه همّ و غمّ مؤمن و منافق
لذا خیلی جالب است، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْعِبَادَة»، همّت مؤمن این است که توفیق به صلاه و صیام پیدا کند، عشقش است و دوست دارد. لذا بعد از ماه مبارک رمضان هم آن کسی که توانش را دارد، معمول این است که دوشنبه، پنجشنبه، اوّل ماه، وسط ماه و آخر ماه را روزه میگیرد و عشق و علاقه به صیام دارند و اتّفاقاً سالم هم میمانند و با صیام، طول عمر هم پیدا میکنند.
این را از این باب نمیگویم که والده مکرّمه ما بودند، از این باب میگویم که دیدم. ایشان قبل از آن مریضی سخت، دوشنبه، پنجشنبهها، اوّل و آخر ماه را روزه میگرفت. تا آخر عمر شریفشان که روز تاسوعای سال گذشته، غروب، غریق رحمت الهی شدند، نه اوره داشت، نه قند داشت، نه چربی داشت، چهار پاره استخوان بود، امّا هیچ مشکلی نداشت. اینطور نیست که فکر کنیم روزه و ...، انسان را ضعیف میکند. اینها حرفهای بیهودهای است که بعضی میزنند. تازه قدرت و توان هم میدهد و مهمتر از همه این است که علاوه بر قدرت جسمی، قدرت روحی هم به انسان میدهد.
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْعِبَادَة»، همّت مؤمن در نماز و روزه است و عشق به عبادت دارد. «وَ الْمُنَافِقَ هِمَّتُهُ فِی الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ کَالْبَهِیمَة»، امّا خیلی عجیب است، در مورد منافق میفرمایند: همّ و غمّ منافق در این است که بخورد، بیاشامد و خوش باشد. یا مثل تعابیری که بعضی بیان میکنند و میگویند: این دو روز دنیا را خوش باشیم، خوب خوش بودی، کجا را گرفتی؟! آن که مثلاً خوش نبود، چه شد؟! تو که خوش هستی، چه شدی و کجا را گرفتی؟! اصلاً این نشانه منافق است که گرفتار خوردن و آشامیدن است، مثل حیوانات.
امّا عشق بندگان خدا، عبادت، نماز و روزه است. حالا چرا اینها را بیان میکنم؟ برای این شب باعظمت میگویم که حضرت خواستند امشب را مهلت بدهند تا به عبادت بپردازند که بیان خواهیم کرد.
*تنها راه درک سفر قرب الی الله
لذا امام حسن عسگری(ع)، همان حضرتی که فرمودند: «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّه» که بیان کردیم؛ میفرمایند: «إنَّ الوُصولَ إلَی اللّه ِ عَزَّ وجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ إلاّ بامتِطاءِ اللَّیلِ»، اتّصال به ذوالجلال و الاکرام و وصول به حقّ، اینکه انسان قرب الی الله پیدا کند، متّصل به پروردگار عالم شود و در آخر، فانی فی الله شود؛ خودش یک سفر است. منتها سفری است که جزء با عبادت در دل شب، حاصل نمیشود.
لذا همین است که اولیاء خدا میگویند: به هر کس، هر چه دادند، به خاطر شبخیزی و قیام در لیل و عشق او به خداست. آنجا که همه خواب هستند، او پشت پا به بستر گرم و نرم خود میزند، قیام میکند و با عشق، وضو گرفته و نماز میخواند و با پروردگار عالم سخن میگوید.
«إنَّ الوُصولَ إلَی اللّه ِ عَزَّ وجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ إلاّ بامتِطاءِ اللَّیلِ»، «امتطاء اللّیل» فقط به عنوان شبخیزی نیست. «امتطاء» یعنی با یک ذوق و حالی در لیل قیام کند، طوری که حتّی اولیاء خدا با اینکه در روز کار میکنند و خدمت به خلق میکنند، امّا در طیّ روز، حین خدمت به خلق که آن هم خالصاً لوجه الله است، مدام منتظر شب هستند.
ولیّ خدا، خلق خدا را طبق روایات شریفه، عیال الله محسوب میکند و خود را خدمتگزار مردم میداند «رئیس القوم خادم القوم» و به این خدمت هم افتخار میکند و دنبال هیچ اجر و مزدی نیست و فقط میداند که خدا اینگونه دوست دارد.
اولیاء خدا اینقدر در رشد به بالا میروند که حتّی دیگر برای جنّت هم کار نمیکنند، به خاطر ترس از نار هم نیست و به قول مولیالموالی، عبادت آنها کعبادة الأحرار است، حرّ هستند و فقط برای خود خدا کار میکنند و چون خدا فرموده که خدمت به خلق بعد از واجبات، برترین عبادت است، این کار را انجام میدهند. امّا با همه این حرفها، لحظهشماری میکنند که پس چه زمانی شب میرسد؟! «امتِطاءِ اللَّیلِ»، این است. اینطور عشق به شبخیزی و عبادت دارند.
*دعای اولیاء خدا: ای خدا! مافوق تصوّراتمان به ما مرحمت کن
برای همین هم آنچه که سزاوار این عبادت است، خدا به آنها میدهد، چیزهایی میدهد که به عنوان مثال در قبال عبادت امشب به أبیعبدالله و یارانش داد که بیان خواهم کرد.
حضرت أبیعبدالله الحسین(ع) میفرمایند: «مَن عَبَدَ اللّه َحَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّه ُ فَوقَ أمانیهِ و کِفایَتِهِ»، هر کس، خدا را آنگونه که سزاوار است، بندگی و عبادت کند؛ پروردگار عالم بیش از آرزوها و آنچه کفایتش است به او عطا میکند.
اولیاء خدا وقتی برای آن کسانی که حالشان، حال خاصّی است، دعا میکنند، میگویند: إنشاءالله فوق تصوّر تو، تفضّل خدا شامل حالت گردد. یعنی خدا فوق ادراکات تو به تو عطا کند. چون ما هر چقدر هم بالا بخواهیم، محدود میخواهیم و نمیدانیم که قادر، قادر است و حتّی در مورد آنچه که به ذهن ما خطور نمیکند، قادر است. لذا باید دعا، دعای اولیاء خدا باشد. ما دعا هم بلد نیستیم و آنها بلدند. لذا یکی از دعاهای من این است: آنچه خوبان عالمت دعا بلدند و ما از آن دعاها محروم هستیم، ای خدا! همه آن ادعیّه را تفضّلاً، تفضّلاً در حقّ همه ما مستجاب شده، قرار بده. الهی آمین. یکی دیگر از دعاهایی که اولیاء خدا به ما یاد دادن، این است که خدا را به قادریّتش قسم دهیم و بگوییم: ای قادر! ای قادر! ظهور آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) را در عمر ناقابل ما قرار بده. یا همان دعایی که در اوّل گفتم، یعنی بیان میکنند: خدایا! به این جمع، مافوق تصوّرمان از خوبیها و نیکیهایت مرحمت بفرما.
لذا حضرت أبیعبدالله(ع) در اینجا میفرماید: خدا به کسی که حقّ عبادت و بندگی خدا را به جا بیاورد، بیش از آن که آرزو و کفایت و لیاقتش را داشته باشد، مرحمت میکند.
لذا باید بدانیم که درست است خدمت به خلق، ساعتی تفکّر و ساعتی عدل و ... برتر از عبادت است، امّا آنچه که انسان را به پروردگار عالم وصل میکند، همین عبادت است.
*در شب عاشورا بر أبیعبدالله(ع) و یارانش چه گذشت؟
لذا یکی از درسهای بزرگ أبیعبدالله(ع) در شب عاشورا، به من و شما همین است که متّصل به خدا باشیم. مانند امروزی یعنی در روز تاسوعا، وقتی ابالفضل العبّاس(ع) نزد سپاهیان دشمن رفت، طبق فرموده حضرت، از دشمن درخواست مهلت کرد که امشب یعنی شب عاشورا را به عبادت بگذرانند.
عمربنسعد در موافقت با این درخواست مردّد بود که دلیل آن را بیان کردم. عمرو بن حجّاج گفت: سبحان الله! اگر از مردم دیلم(بیگانگان) هم از تو چنین درخواستی میکردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی. قیس بن اشعث گفت: درخواست آنان را اجابت کن، به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو خواهند جنگید. عمربنسعد هم گفت: به خدا قسم اگر بدانم که چنین کاری میکنند، هرگز با درخواست آنان موافقت نمیکنم ولی این یک مطلبی بود که همه گفتند: بپذیرید.
فرستاده ابنسعد نزد ابالفضل العبّاس(ع) آمد و گفت: ما تا فردا به شما مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد میفرستیم، اگر سرباز زدید، ما دست از شما برنخواهیم داشت.
امام زینالعابدین(ع) میفرماید: من در تب میسوختم، نماز مغرب و عشاء خوانده شد، بعد حضرت اصحاب خودشان را خطاب قرار دادند: «أُثْنِی عَلَی اللَهِ أَحْسَنَ الثَّنَآءِ. وَأَحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّآءِ والضَّرَّآءِ. اللَهُمَّ إنِّی أَحْمَدُک عَلَی أَنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّه، وَعَلَّمْتَنَا الْقُرْءَانَ؛ وَفَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتّخذُوهُ جَمَلًاوَلیاءْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِبَیْتِى، فَجَزاکُمُاللّه جَمِیعاً خَیْراً وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِکُمْ وَمَدائِنِکُم ،فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنى وَلَوْ اَصابُونى، لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرى ».
حضرت بعد از حمد ثنای الهی فرمودند: امّا بعد، من هیچ صحابهای را بالاتر از شما نمیدانم، شما یاران باوفایی هستید؛ اهلبیت من هم اهلبیت فرمانبرداری هستند و اهل صله ارحام هستند و تا اینجا خوب با من آمدند. امّا بدانید اینها فردا با من کار دارند و با شما کاری ندارند. الآن هم بدانید که من بیعتم را از شما برداشتم، یک موقع نگویید: مثلاً تحت بیعت من هستید و نمیتوانید. شب هم تاریک است، شما از این سیاهی شب استفاده کنید و بروید. برای اینکه آنها خجالت هم نکشند، فرمودند: دست یکی از این اهلبیت ما را هم بگیرید و ببرید. اینها فردا با من کار ندارند. خدا به شما جزای خیر بدهد، اینها فقط طالب من هستند. شما هم بروید.
تا خطبه تمام شد، همه اینها لب به سخن گشودند. امام زینالعابدین میفرمایند: تا حبیب آمد صحبت کند، دید که لبهای ابالفضل العبّاس گشوده شد، به احترام ایشان، سخن نگفت. ابالفضل العبّاس جملهای بیان میکند، میگوید: مولای من! ما شما را رها کنیم، کجا برویم؟! ما برای این آمدیم که تو زنده بمانی و ما فدایی تو شویم. خدا نیاورد آن روزی را که ما دور از تو باشیم. فردا جواب رسول الله را چه بدهیم؟! همینطور اشک میریزد و بیان میکند.
بعد به پیروی از عبّاس بن علی، برادرانش لب به سخن میگشایند، بعد هم بنیهاشم از جمله فرزندان عبدالله بن جعفر مطالبی را بیان کردند.
حضرت قبل از صحبت کردن سپاه رو به فرزندان عقیل کرد و فرمود: شما را کشته شدن مسلم، بس است، بروید. آنها گفتند: سبحان الله، ما شما را رها کنیم و برویم، رسول الله و بالاتر از او، خدا چه میگویند؟! سوگند به خدا ما آمدیم که همه مال و منال و اهل خود را فدای تو کنیم. ننگ بر آن زندگی باد که پس از تو باشد و تو در کنار ما نباشی.
بعد حبیب بن مظاهر بلند شد که مسلم بن عوسجه از او اجازه خواست که اوّل صحبت کند. مسلم هم خطاب به امام گفت: آقای من! اگر شما را تنها بگذاریم، ما چه جوابی در پیشگاه خدا داریم؟! به خدا سوگند این نیزه و شمشیر را در سینه دشمن فرو میبرم وآن قدر به آنها حمله میکنم که قلع و قمع شوند. اگر سلاح نداشته باشم، سنگ به آنها پرتاب میکنم. به خدا سوگند ما تو را رها نمیکنیم و حرمت پیامبر را در غیبت ایشان، محفوظ میداریم. حسین! بیرون این خیمه، خیمههای دختران رسول الله است، اجازه نمیدهم دست و چشم نامحرمان به آنها برسد. خدا را شاهد میگیرم که اگر هفتاد بار زیر پای ستوران بدنم قرار گیرد و دوباره زنده شوم؛ باز هم میجنگم و هرگز از تو جدا نمیشوم. فقط به امید آن هستم که آن لحظهای که میمیرم سرم به دامن تو باشد.
دیگر حبیب سکوت اختیار کرده و اشک میریزد، زهیر بن قین بلند شد و گفت: به خدا قسم، دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم؛ سپس کشته شوم و باز زنده شوم. مسلم گفته است: اگر هفتاد بار زیر سم اسبان بروم و کشته شوم و باز زنده شوم، باز هم میجنگم. حسین جان! خدا را گواه میگیرم من اگر تا هزار مرتبه هم کشته شوم و قطعه قطعه گردم، تو و اهلبیت تو را حمایت میکنم.
بعد از زهیر، تعدادی دیگر هم بلند شدند و نکاتی را بیان کردند. حبیب بن مظاهر که میخواست در ابتدا صحبت کند، دیگر در آخر بلند شد و گفت: حسین جان! از روزی که با جدّت رسول الله بودم، منتظر این لحظه بودم که محاسنم را در خون خضاب کنم و امروز خوشحالم که محاسنم را در پای کسی به خضاب خون آغشته میکنم که جدّ گرامش فرمود: حسین منّی و أنا من حسین. هیهات! هیهات که کسی بخواهد دست از دامن شما بردارد.
حضرت وقتی عزم اینها را دیدند، فرمودند: بشارت باد بر شما، فردا، همه شما مهمان جدّم رسول الله هستید .....
«السّلام علیک یا أباعبداللّه(ع)»
منبع:فارس