عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۳۵۶۱
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۳:۳۸
پسرم، به زودی به دست گروهی از امتم در زمین كربلا كشته خواهی شد و سرت را در حالی‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏كه تشنه ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ای و آبی به تو نمی‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ نوشانند، از بدنت جدا می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ كنند، اینان با این حال، شفاعت مرا نیز امید دارند، خداوند شفاعتم را در روز رستاخیز به آنان نرساند و ایشان را در آن جهان بهره ای مباد.
عقیق:پس از مرگ معاویه، یزید در نخستین اقدام خود، نامه ای به ولید بن عتبه، عامل خود در مدینه نوشت و به وی دستور داد از مخالفان سرشناس مدینه برای وی بیعت بگیرد. نامه یزید به این مضمون بود: بدون هیچ گونه نرمش و گذشت، از حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر و اگر تابیعت نكردند، دست از آنان برمدار. به روایتی وی در این نامه متذكر شد: ای ابومحمد (ولید بن عتبه)! نامه مرا به آنان ابلاغ كن، پس هر كس بیعت نكرد، سرش را به همراه پاسخ نامه برایم ارسال كن. والسلام.
ولید، پس از دریافت نامه یزید، تلاش زیادی به عمل آورد تا از مخالفان وی به صورت مسالمت آمیز بیعت گیرد، ولیكن تلاش هایش بی نتیجه ماند. زیرا عبدالله بن عمر، مبنای خاص خودش را داشت و می گفت: با كسی باید بیعت كرد كه عامه مسلمانان او را پذیرفته باشند و من آخرین نفری هستم كه با او بیعت خواهم كرد. عبدالله بن زبیر، از بیعت امتناع كرد و شبانه به سوی مكه معظمه گریخت و نیروهای حكومتی در پی او روان شده، ولی به وی دست نیافتند. اما امام حسین (ع) بنا به دعوت ولید، به خانه اش رفت و پس از گفت و گو با یكدیگر، به وی چنین فرمود:ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. ماییم كه فرشتگان به خانه ما آمد و شد دارند و خداوند متعال رحمت خود را با ما آغاز نمود و با ما نیز به پایان خواهد برد. اما یزید، فردی است فاسق، شراب خوار، خونریز، متجاهر به فسق و شخصی مانند من هرگز با فردی چون او بیعت نخواهد كرد، ولی شما امشب را به صبح برسانید و ما نیز شب را به صبح خواهیم رسانید. شما نیك بنگرید و ما هم تأملی در كار خود می كنیم كه كدامیك از ما برای احراز مقام خلافت شایسته تریم؟ امام حسین (ع) از خانه ولید بیرون رفت و در اندیشه اقدامات بعدی خود برآمد.
امام حسین (ع) همان شبی كه از مجلس ولید خارج گردید، نزد قبر پیامبر(ص) رفت و گفت: درود بر تو ای رسول خدا، منم حسین پسر فاطمه، پسر تو و دختر تو و آن سبطی كه در میان امت به یادگار گذاشتی، اینك ای پیامبر خدا گواه باش كه این‌ها مرا فرو گذاشتند و تباه كردند و حرمت مرا پاس نداشتند، این شِكوِه من است، تا آن هنگام كه تو را دیدار كنم. درود و سلام خدا بر تو باد.
 چون شب دوم فرا رسید، برای بار دوم بر سر مزار پیامبر(ص) رفت، دو ركعت نماز گزارد و چنین گفت: بار پروردگارا؛ این قبرِ پیامبرِ تو، محمد است و من، پسرِ دخترِ محمد هستم، از آن‌چه بر من وارد آمده، نیك آگاهی، بار پروردگارا، من معروف را دوست و منكر را ناخوش می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏دارم، ای صاحب جلال و كرامت، به حقّ این خاك و به حقّ كسی كه در آن خفته است، از تو می‌خواهم كه آن‌چه را موجب خشنودی تو است، برایم میسّر گردانی.
 امام حسین (ع) مدتی نزد قبر پیامبر(ص) ماند و گریست. صبحگاه لحظاتی امام به خواب رفت و در خواب دید كه پیامبر (ص) با گروهی از فرشتگان كه از چهار سو، پیامبر (ص) را دربرگرفته بودند، نزد او آمدند. پیامبر(ص) پیش آمد و حسین (ع) را به سینه چسباند و میان دو دیده‌اش را بوسید و گفت: پسرم، به زودی به دست گروهی از امتم در زمین كربلا كشته خواهی شد و سرت را در حالی‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏كه تشنه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ای و آبی به تو نمی‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ نوشانند، از بدنت جدا می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ كنند، اینان با این حال، شفاعت مرا نیز امید دارند، خداوند شفاعتم را در روز رستاخیز به آنان نرساند و ایشان را در آن جهان بهره‌ای مباد، حبیب من، حسین، پدر و مادر و برادرت نزد من آمده‌اند و مشتاق دیدار تواند و تو را در بهشت، درجاتی است كه جز با شهادت بدان نرسی.
حسین (ع) در حالی كه به جدّش می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ نگریست، عرض كرد: ای جدّ بزرگوار، مرا هرگز نیازی به بازگشتن به دنیا نیست، مرا نزد خودت نگه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏دار و همراه خویش به خانه ببر. رسول خدا فرمود: حسین، تو ناگزیر باید به دنیا بازگردی، تا آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏كه شهادت و پاداش بزرگی كه خداوند برایت نوشته است، روزیِ تو گردد. تو، پدرت، برادرت، عمویت و عموی پدرت در روز رستاخیز در یك گروه محشور می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ شوید تا به بهشت درآیید.
 امام بیدار شد و خواب خود را برای خاندانش بازگفت و در آن روز در شرق و غرب، اندوهناك‌تر و گریان‌تر از خاندان پیامبر (ص) نبود. امام حسین(ع) آماده خروج از مدینه شد. نیمه شب بر سر خاك مادر و برادرش رفت تا با آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ها وداع كند؛ صبح نیز به خانه محمد حنفیه رفت تا با او نیز وداع نماید.

پی نوشت ها:
1- علامه مجلسی، بحارالانوار ج44: 3272.
2-سید مرتضی عسكری، معالم المدرسیتن، ج3: 55، 57.
3-شیخ مفید، الارشاد: 375.
4-خوارزمی، مقتل الحسین، ج1: 186.
منبع:قدس
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین