کد خبر : ۶۳۱۵
تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۲:۰۰

نجوای شبانه/آیا وقتش نرسیده؟!

عقیق: معصومه میری/

مقابلم ایستاده بود. بعد از کمی گفتگو سنم را پرسید. با کمی مکث پاسخش را دادم .

ناخودآگاه در دلم زمزمه ای شروع شد ...


"
وَيْلِي كُلَّمَا كَبُرَ سِنِّي كَثُرَتْ ذُنُوبِي

وای بر من که هر چه بیشتر از سنم می گذرد گناهانم بیشتر می شود .

  وَيْلِي كُلَّمَا طَالَ عُمْرِي كَثُرَتْ مَعَاصِيَّ 

وای بر من که هر چه عمرم طولانی تر  می شود نافرمانی هایم زیادتر می شود .

   فَكَمْ أَتُوبُ وَ كَمْ أَعُودُ

پس چقدر توبه کنم ؟ و چقدر ( دوباره ) برگردم ؟!

   أَ مَا آنَ لِي أَنْ أَسْتَحْيِيَ مِنْ رَبِّي ... "

آیا زمان آن نرسیده که از پروردگارم شرم کنم ؟!!؟

 

و من چقدر غافلم از گذر عمرم !...

 

ـ متن مناجات از اعمال ِ مسجد ِ " زید " در مفاتیح الجنان

 
211001

 

 


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین