کد خبر : ۶۲۶۸۸
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۳

با خدا بیعت کردم...

ساعت دقیقاً ۳۴/۱ دقیقه بعد از نیمه شب است. اتاق
 -کم و بیش-تاریک است و من زیر نور چراغ سبز، روی کاغذها چمباتمه زده‌ام!
عقیق:سایه دستم هم مدام می‌افتد روی کاغذ و من از هر طرف که می‌چرخم، فایده ندارد. اما صراحتاً اعلام می‌دارم هیچ رقمی از نوشتن این مطلب کوتاه نمی‌آیم!
آخر دل مؤمن را که می‌شناسی! مجمع اضداد است! عسر و یسر را با هم دارد، سختی و شیرینی را با هم!
چه فرقی می‌کند؟ سیاه باشد یا سفید! پشت میز نشسته باشد یا زیر آفتاب داغ! چه فرقی می‌کند به دنیا آمده باشد یا هنوز نیامده باشد؟ مهم این است که: «به هر سیاه و سفیدی اعلام می‌کنم علی برادر من، وصی من، جانشین بر امتم، امام بعد از من است! من رسانیدم آنچه را که مأمور به ابلاغ آن بودم تا حجت باشد بر همه آنها که حاضر هستند یا نیستند، به دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند، پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان خود برسانند این پیام را تا روز قیامت!»(1)
آخر دل مؤمن را که می‌شناسی! مجمع اضداد است! سیاه و سفید را مثل هم دوست دارد! حاضر و غایب را مثل هم!
خوب، نمی‌دانی؛ راست حسینی بگو نمی‌دانم! بعدش هم برو یک کتاب لغت بخر تا بفهمی که معنایش یعنی چه! باور کن آدم وقتی با خودش روراست می‌شود، هر قدر هم که بدبخت باشد، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین است؛ باور کن!
نمی‌دانی؟! راست حسینی بگو نمی‌دانم؛ آخر دل مؤمن را که می‌شناسی! مجمع اضداد است! قدرت و تواضع را با هم دارد، عزت و خضوع را با هم! (2)
وای! چه لذتی دارد! انگشت اشاره‌ات را می‌گذاری روی جا انگشتی حرف «ب»! حرف اولش را که پیدا کردی، چند صفحه بعد، حرف دوم... بک... بق... آهان «بی»! این هم از دومی! حالا حرف سوم... «بیع»! نه! منظورم خرید و فروش و اینجور چیزها نیست! صفحه بعد، ستون دوم، کلمه آخر... جانمی جان! پیدایش کردم! «بیعت»! یعنی «عهد محکم؛ پیمان استوار، گویی بیعت کننده آنچه در توان دارد، برای دیگری واگذارد و خود را خالص در اختیار او قرار دهد؛ خالص خالص!»
دل مؤمن را که می‌شناسی، مجمع اضداد است! رحم و شدت را با هم دارد؛ رقت و صلابت را با هم! مگر می‌شود شیفته‌اش نشد؟! جایی که حتی دشمن علی در پنهان شیدایش است و حتی مخالفش در دل شیفته‌اش!
یکی «بی بیعت» علی را دوست دارد؛ می‌شود معاویه! چرا؟ چون خلافت را بیشتر از علی دوست دارد! یکی «با بیعت» علی را دوست دارد، می‌شود... می‌شود مالک! چرا؟ چون مالک فهمیده که بیعت یعنی همه چیزت خالص خالص برای او، او که لیاقتش را دارد! نشستن، ایستادن، آمدن، رفتن، شنیدن، دیدن، حتی تجربه کردن، حس کردن، فکر کردن، تخیل کردن...
«بیعت» یعنی «تسلیم» شدن! «بیعت» یعنی حرفها و جلوه‌ها و غریزه و هواها در تو کوچکتر از آن باشد که حتی در تو موجی ایجاد کنند! «بیعت» یعنی مالک شدن بر خود! یعنی فروختن خود به او! به اویی که...
 توی این دنیای کوچک رفتنی، تقویم چه کاره است؟! دنیایی کوچکتر از آن که شود به آن دل بست؛ با دلبستگی‌هایش غافل شد و با غفلتهایش خدا را فراموش کرد؛ دنیای کوچک رفتنی! تقویم چه کاره است؟! می‌شود هجده ذی حجه هجری باشد، می‌شود هزار و چهارصد و اندی سال بعدتر! دنیا کوچک است و رفتنی! می‌شود نبی برای «اول زمانی‌ها» فریاد زده باشد، می‌شود برای «آخر الزمانی‌ها»! می‌شود برای اولین وصی بیعت گرفته باشد؛ می‌شود برای دوازدهمی!
مهم این است که با گوش جان بشنوی صدای او را که می‌فرماید: «آی مردم! بدانید من پیامبرم و علی امام و وصی بعد از من و امامان بعد از او فرزندان او هستند و من پدرشان! آی مردم! بدانید که آخرین امام ما مهدی قائم (عجل‌ا... فرجه الشریف) است! بدانید مهدی یاری گر دین خداست! انتخاب شده و برگزیده خداست! او هدایت یافته و استوار است و حجت یافته خداست! همه حق‌ها و نورها با اوست! او ولی خدا روی زمین، حکم کننده بین مردم است! او وارث همه علوم و امین بر آشکار و پنهان خداست! (3)
دل مؤمن را که می‌شناسی! مجمع اضداد است! «گرمای حجاز» و «سرمای دی ماه» را با هم دارد! بیعت اولین و آخرین را با هم!
دیگر نمی‌شود! چشمهایم شده مانند چشمهای مورچه‌ها! آن قدر که توی این نور کم، ریز کردم‌شان تا بتوانم ببینم که دارم چه می‌نویسم! آخرش هم با تمام وجود بر درست بودن نقطه گذاری‌هایم شک دارم! مؤمن را که می‌شناسی؟ می‌داند که ظلم حرام است! حالا چه به خودش باشد، چه به دیگری! باید چرا را روشن کنم!
اسم من توی تاریخ نیامده! می‌خندی؟! جایی هم نخوانده‌ام که من توی حجاز بوده باشم! اما مطمئنم هنگامی که پیامبر اینها را می‌گفت، توی دلش یاد من هم بوده، یاد من که هنوز به دنیا نیامده بودم!
«آی مردم! آگاه باشید که من با خدا بیعت کردم و علی(ع) هم با من بیعت کرد و من از جانب خدا برای او و امامان بعد از او که از نسل او و من هستند، بیعت می‌گیرم.» با هم تکرار کنید: «ما بر این مطلب با دلهایمان، جانهایمان، زبانهایمان، دستهای خود و باطن خود با تو بیعت می‌کنیم و با این عقیده زنده و با آن می‌میریم و با آن محشور می‌شویم!»
«آی مردم! چه می‌گویید؟ که هر کس با آنا ن بیعت کند، با خدا بیعت کرده، دست خدا توی دست آنان است!» (4)
کتاب لغت را دوباره باز می‌کنم! وای چه کیفی دارد این دنبال معنی لغت گشتن! دوباره «بیعت» را پیدایش می‌کنم! «عهد محکم، پیمان استوار، گویی بیعت کننده آنچه در توان دارد برای دیگری واگذارد و خود را خالص در اختیار او قرار دهد.»
خالص خالص! هیچ کجای معنایش هم ننوشته بیعت، دیدن می‌خواهد! پس دیدن، لازمه بیعت کردن نیست! چه بسیار آنهایی که در غدیر بودند و دیدند و بیعت شکستند! بیعت، دیدن نمی‌خواهد! اگر راست بگویی بیعت‌ات ندیده، قبول! چرا که امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «همانا اهل زمان غیبت که اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند، از مردم همه زمانها بهترند؛ زیرا خداوند چنان عقل و فهم و معرفتی به آنها عنایت فرموده که بیعت برای آنها به منزله دیدن و حضور شده است!...» (5)
دل مؤمن را که می‌شناسی! مجمع اضداد است! صبر و شوق و دیدار را با هم دارد، غیبت و حضور را با هم!
 چیزی نمانده دیگر! دارد صبح می‌شود! آفتاب می‌آید! روز می‌شود! دل من تنگ می‌شود، می‌گیرد، وقتی که می‌خوانم: «اگر پیروان ما- که خدا آنها را توفیق طاعتش عطا فرماید.- قلباً بر وفای به «پیمانی» که از ما برعهده دارند همدل می‌شدند، برکت «دیدار» ما برای ایشان به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت مشاهده ما با معرفت واقعی و صحیح نسبت به ما، برای آنان هر چه سریعتر حاصل می‌شد.» (6)
مؤمن را که می‌شناسی؟ دست خدا توی دستش است...
از دیروز، پیمان غدیر دست در دست ما، تا ما و مهر علی (علیه السلام) تا قلبهای ما!
مؤمن! این بار وقت وفای ماست و این دستهای بیعت مهدی (عجل ا... فرجه الشریف) و امروز غدیر ما...

پی نوشت ها:
1. خطبه غدیر پیامبر صلی ا... علیه و آله و سلم
2. «اذله علی المؤمنین اعزه علی الکافرین» مائده، آیه 54
3. خطبه غدیر پیامبر اکرم صلی ا... علیه و آله و سلم
4. همان
5. کمال الدین، ج 23، باب 31
6. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 325
منبع:قدس
211008

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین