۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۱۰
اکثر مسلمانان بعد از وفات پیامبر(ص) از نص غدیر اعراض نموده و آن را انکار کرده یا به فراموشی سپرده و در نتیجه گرفتار مشکلات و مصیبت های فراوانی شدند. در حالی که قرآن مردم را به متابعت از آن دعوت کرده بود خداوند متعال می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ ای کسانی که ایمام آورده اید دعوت خدا و پیامبر(ص) را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد.
ویا در آیه 36 احزاب وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا ﴿٣٦﴾ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بداند، اختیاری( در برابر فرمان خدا) داشته باشد، و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکار گرفتار شده است.
ودرآیه 68 قصص می فرماید: وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ پروردگار تو هر چه می خواهد می آفریند و هرچه بخواهد برمی گزیند.
طبیعی به نظر می رسد که انکار نص شرعی و الهی بر امام معصوم(ع) و واگذاری آن بر امت دارای عواقب خطراتی خواهد بود که از روشنفکران اهل سنت نیز پوشیده نمانده است. اینک به نقل برخی از عبارات از اندیشمندان اهل سنت می پردازیم:
* دکتر احمد محمود صبحی:
او می گوید« نحوه فکر اهل سنت در مسئله سیاست و اصول حکم یا به تعبیری جامع تر نظام بیعت، بسیاری از چالش ها را ایجادنمود. سه خلیفه اول هر کدام به طریقی برخلاف طریق دیگری حکم کردند، حال چگونه ممکن است که رأی اسلام را از عملکرد گوناگون آنان استنباط کرده و جمهور مسلمین بر آن اتفاق داشته باشند».
او نیز می گوید: هنگامی که معاویه به فکر افتاد تا خلافت را از بعد خودش برای فرزندش یزید به ارث گذارد، در نظام اسلامی بدعت گذارده و در آن تقلید جدیدی ایجاد نمود که با آن سنت سلف را تغییر داد و خلافت را شبیه پادشاهان فارس و بیزنطی ها نمود، و خلافت را آنگونه که جا حظ گفت- به پادشاهی قیصر و کسری تبدیل نمود.
او نیزمی گوید: هر چه که به اسم اسلام از تسلط و زور در عصر خلفای جائر اتفاق افتاد، دین خدا از آن متبری است و گناه آن تا روز قیامت به گردن کسانی است که چنین حکومتی داشتند.
*جاحظ
او در عین حال که از طرفداران عثمان است به روش معاویه در حکومت داری اعتراض کرده و می گوید:«... معاویه در حکومت، طریقه استبداد را پیش گرفته و بر بقیه اعضاء شورا و برجماعت مسلمین از انصار و مهاجرین در سالی که آن را سال جماعت نامیدند، استبداد به خرج داد. سالی که سال جماعت نبود، بلکه سال تفرقه و قهر و جبر و غلبه بود. سالی که در آن امامت به پادشاهی کسروی منتقل شد و خلافت، منصبی قیصری گشت...».
*ابن قتیبه
او می گوید« جهمیه و مشبه در تاخیر علی – کرم الله وجهه – غلو کرده و حقش را ضایع کردند و در گفتار خود لجاجت به خرج دادند، گرچه تصریح به ظلم خود نکردند و خون او را بدون حق و از روی تعدی بر زمین ریختند... و او را به جهت جهل شان از امامت امامان خارج کرده و در جمله امامان فتنه گر قرار دادند و برخلافت او به جهت اختلاف مردم، اسم خلافت نگذاشتند و درعوض یزید بن معاویه را به جهت اجماع مردم براو مستوجب خلافت دانستند...».
*مقریزی
او می نویسد« خدا و رسولش راست گفته اند که بعداز رسول خدا(ص) خلفائی خواهند آمد که به هدایت و دین حق قضاوت نمی کنند و سنت های هدایت را تبدیل می نمایند...».
*ابن حزم ظاهری
او می گوید« یزید فرزند معاویه در اسلام آثار قبیحی را از خود بجا گذارد؛ اهل مدینه و بزرگان قوم و بقیه صحابه را در روز حرّه در آخر دولتش به قتل رسانید و حسین و اهل بیتش(ع) را در اول دولتش به قتل رسانید. و ابن زبیر را در مسجد الحرام محاصره کرد و حرمت کعبه و اسلام را برپا نداشت...» . او نیز در « المحلی« می گوید پادشاهان بنی امیه تکبیر را در نماز اسقاط کردند و خطبه عید غدیر و قربان را مقدم داشتند تا آن که این مطلب بر روی زمین پخش شد. لذا صحیح است که بگویم عمل هیچ کس به جز رسول خدا حجت نیست.
*ابوالثناء آلوسی
او در تفسیر آیه وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ۚ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا ﴿٦٠﴾ اسراء
و ما آن رؤیایی که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود، همچنین شجره درخت نفرین شده را که در قرآن ذکر کرده ایم. ما آن را بیم داده و انذار می کنیم، اما جزطغیان عظیم، چیزی برآن نمی افزاید». روایاتی از ابن جریر از سهل بن سعد و از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و بیهقی در « الدلائل» و ابن عساکر از سعید بن مسیب و روایت ابن ابی حاتم از یعلی بن مرّه و از ابن عمر، درباره خواب پیامبر(ص) نقل کرده که بنی امیه از منبر او همانند بوزینه بالا می رفتند. این خواب بر او دشوار آمد و خدا این آیه را نازل کرد... تفسیر آلوسی.
*دکتر طه حسین مصری
او در کتاب« مرآة الاسلام» می گوید: خدا مکه را در قرآن حرمت داده و نیز مدینه پیامبر(ص) را محترم شمرده است ولی بنی امیه مدینه و مکه را مباح کردند. از یزید بن معاویه شروع شد که او سه بار مدینه را مباح کرده و غارت نمود. عبد الملک بن مروان نیز به حجاج بن یوسف اجازه داد تا مکه را مباح گرداند و چه جنایتی که در آن جا انجام داد. همه این ها برای این بود که بلاد مقدس برای فرزندان ابی سفیان و بنی مروان خاضع گردد. ابن زیاد با امر یزید بن معاویه کشتن حسین و فرزندان و برادارنش و به اسارت گرفتن دختران ورسول خدا را مباح کرد... مال مسلمانان ملک خلفا شد و آن گونه که دوست داشتند انفاق می نمودند نه آن گونه که خدا دوست می داشت ....».
او نیز می گوید:« طغیان و سرکشی، اصلی از اصول حکم بین شرق وغرب عالم شد. زیاد و فرزندانش در روی زمین فساد می کردند تا حکومت را برای بنی امیه قرار دهند و بنی امیه برای آنان این فساد را مباح کرده و حجاج بعد از زیاد و فرزندنش وارد عراق شد و عراق را پر از شر و منکر نمود.
او نیز در کتاب «الفتنه الکبری» می گوید: علی(ع) نزدیکترین مردم به پیامبر(ص) بود. و جانشین او بر ودیعه اش بود. او به حکم عقد اخوتی که با پیامبر بسته بود برادر او بود. او داماد پیامبر و پدرذریه رسول بود. او صاحب پرچم پیامبر(ص) و جانشین او در بین اهل¬بیتش بود. و به نص حدیث نبوی منزلتش نزد پیامبر،همانند منزلت هارون نزد موسی است.اگر تمام مسلمانان چنین می گفتند و به حکم این مطلب علیّ (ع) را انتخاب می نمودند، هرگز از حق دور نمی شده و منحرف نمی شدند...
و همه چیز نشانگر کاندیداتوری علی(ع) بر خلافت بود... خویشاوندی او با پیامبر(ص)، سابقه او در اسلام، جایگاه او در بین مسلمین، بلادهای حسنی که در راه خدا کشیده و سیره او که هرگز در آن انحراف و اعواج نبوده است، شدتش در دین و فقاهت و فهمش نسبت به کتاب و سنت و استقامت رأیش، همگی زمینه ساز امامت و خلافت او بود... بنی هاشم از امر خلافت به طور عمد دور شدند و قریش بودند که آنان را چنین کردند، زیرا از آن می ترسیدند که برای بنی هاشم جماعتی جمع شود و نمی خواستند که خلافت به دست قبیله ای دیگر غیر از قبیله خودشان قرار گیرد.
او نیز می گوید: هرچه مردم درباره معاویه بگویند، ولی او فرزند ابوسفیان رهبر مشکران در جنگ احد و خندق است. او فرزند هند است که باعث قتل حمزه بود که شکم او را دریده و جگر او را بیرون آورد، امری که نزدیک بود پیامبر(ص) از آن جان تهی کند...
*مورخ مشهور سید امیر علی هندی
حکومت بنی امیه تنها اصول خلافت و تعلمیات آن را تغییر نداد، بلکه حکومت آنان منجر به واژگون شدن اساس مبدأ اسلام شد.
او در جایی دیگر می گوید: با بدست گرفتن خلافت توسط معاویه در شام حکومت بت پرستی سابق باز گشته و جای دمکراسی اسلامی را گرفت...
و در جایی دیگر می گوید: و این چنین بت پرستی مکه بازگشته و سر ازشام در آورد.
او نیز می گوید: بنی امیه به جز عمر بن عبد العزیز اهل بت پرستی بوده و به مراعات نکردن شرع و ارکان دین مباهات می کردند، همان دینی که اعتراف به داشتن آن می کردند... آنان کرسی خلافت را با جرائم دو چندان خود ملوّث نمودند و در دریاهای خون غوطه ور ساختند...
*دکتر احمد امین مصری
او در کتاب « ضحی الاسلام» می گوید: ... نظر اهل سنت به خلافت متعادل تر و قوی تر و نزدیک تر به عقل است! گر چه باید آنان را موأخذه شدید نمود براین که نظریة خود را به طور محکم و قوی پیاده نکردند، آنان امامان خود را به طور صریح انتقاد نکردند و هنگامی که ظلم نمودند در مقابلشان نایستادند و هنگامی که ستم کردند، آنان را در راه مستقیم قرار ندادند و احکامی را که بتواند جلوی ظلم خلیفه را بر امت بگیرد وضع نکردند بلکه در مقابل آنها تسلیمی داشتند که ناخوشایند بود و لذا آنان بزرگترین جنایت را بر امت وارد ساختند.
او نیز در کتاب« یوم الاسلام» می گوید: رسول اسلام در آن مرضی که با از دنیا رحلت نمود، اراده کرد که متولی امر مسلمین بعد از خود را تعیین کند، آن جا که بنابر نقل صحیحین فرمود: بیاورید تا نامه ای بنویسم که بعد از من گمراه نشوید... ولی آنان امر خلافت را برای هر کسی از مسلمانان که قصد داشته باشند قرار می دهند، و لذا تا این زمان در امر خلافت اختلاف وجود دارد. اسلام در عصر پیامبر(ص) قوی و متین بود، ولی چون از دنیا رحلت نمود معرکه های خانه مان سوز شروع شد.
او نیز می گوید: از مظاهر خلاف، اختلافی بود که صحابه در مورد متولی امر خلافت بعد از رسول خدا پیدا کردند و این خود ضعف لیاقت آن ها را می رساند زیرا قبل از آن که پیامبردفن شود اختلاف نمودند...
او نیز در کتاب« فجر الاسلام» می نویسد: چون بنی امیه خلافت را به دست گرفتند، عصبیت همانند عصر جاهلیت به حال خود بازگشت.
*دکتر علی سامی نشار
او می گوید: ... خلیفه دمشق گوش هایش در جاهلیت اولی از صورت کنیزان و مغنیان و آلات لهو و لعب پر شده بود. او به طور علنی و مخفیانه مرتکب گناه می شد... و فحشاء را بین مردم گسترش می داد...».
او نیز می نویسد: ابوسفیان عقیده کفر آمیزش را هنگامی که عثمان بن عفان به حکومت رسید ابراز داشت؛ آن جا که گفت: حکومت بعد از تیم و عدی به شمار رسید پس به مانند کره آن را دست به دست کنید و میخ های آن را در بنی امیه قرار دهید، زیرا خلافت ملک و حکومت است و من نمی دانم که بهشت و دوزخی باشد و عثمان گر چه او را طرد نمود ولی چیزی نگذشت که ریسمان های این خانواده کافر بر جایگاه های خلافت قرار گرفت و زمانی که این خانواده متولی امر حکومت شدند، نفس های مسموم آن ها در بیشر احیان ظاهر شد.
او نیز می گوید: من معاویه را از از سم دادن به حسن(ع)، تبری نمی کنم، زیرا این مرد ابدا مسلمان تام نبود، بلکه به تمام معنای کلمه جاهلی بود که استعداد ارتکاب هر گونه گناهی در راه فرزندش یزید را داشت. این مردی که آزاد شده در فتح مکه بود مُرد بعداز آن برخی از بزرگان صحابه همچون حجربن عدی و اصحابش را به نحو مرگ صبر به قتل رسانید. او مُرد بعد از آن که مردم برای فرزندش یزید بیعت گرفت و لذا امر خلافت به پادشاه جاهلی منتقل شد که با آن آل معاویه خلافت را یکی پس از دیگری به ارث بردند.
*عباس محمود عقاد
او در کتاب خود « معویه فی المیزان» می نویسد: قیام دولت بنی امیه بعداز عصر خلافت حادثه ای عظیم و پر خطر در تاریخ اسلام و تاریخ عالم بود.
طبری مدرکی را از سعید بن سوید نقل می کند که معاویه خطاب به مردم گفت: من با شما نجنگیدم تا روزه داشته باشم و نماز خوانده و حج به جا آورده و زکات دهید، زیرا من می دانم که شما این اعمال را انجام می دهید، ولی من با شما قتال کردم تا امیر بر شما گردم.
*دکتر محمود خالدی: استاد دانشگاه یرموک، اردن
او می نویسد: بعداز وفات پیامبر(ص) نظام خلافت به طور جدیدی ظهور پیدا کرد... و باب اجتهاد در آن راه پیدا نمود. نحوه خلافت مورد بحث و جدل و اجتهاد بین عموم مسلمین قرار گرفت، و آراء و نظریات متعددی حول آن پدید آمد و فرقه ها و جماعت های سیاسی و دینی حول شکل خلافت و طریقه اختیار خلیفه و خانه ای که از آن اختیار می شود، پدید آمد و این اختلاف منجر به ظهور شکل ها و نمونه های مختلفی از خلافت شد...
این مشکلات و اختلافات همه از عوارض و آثار انکار نص براهل بیت(ع) و در رأس آنان حضرت علی(ع) بوده است.
*مصطفی رافعی، دکترای حقوق در دانشگاه پاریس
او درباه عصر بنی امیه می گوید:« در این عصر شما انقلابی گسترده، بلکه ریشه ای در تطبیق خلافت به عنوان نظام حکومتی مشاهده می کنید. حکومتی که از جوهر اولش به عنوان یک عمل دینی دور شده است. در این عصر بود که خلیفه برای خود کاخ می سازد و سریر برپا می دارد... در این عصر است که معاویه سنت جدیدی را به کار گرفته است و برای پیاده کردن و تثبیت آن، تمام حیله ها را به کار گرفته تا این نظام بین عموم مسلمانان مورد متابعت قرار گیرد.
*کتاب غدیر شناسی؛ علی اصغر رضوانی